جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: وصیت نامه شهید 12 ساله ، شهید رضا پناهی
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۴:۲۲ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,268
- مورد تشکر
- 2,086 پست
- حضور
- 10 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
وصیت نامه شهید 12 ساله ، شهید رضا پناهی
وصیت نامه شهید 12 ساله
سال ۱۳۴۹ بود که در کرج بدنیا آمد. در خانواده ای مذهبی؛ اما بیشتر از 12 سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیش ابدی شود. وصیتنامه اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه ای پنهان؛ که بعد از شهادتش بدست خانواده اش رسید.
فرازهایی از وصیتنامه شهید 12 ساله، شهید رضا پناهی
بسم الله الرحمن الرحیم
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه
هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله .....
شهید محمد رضا موحد دانش
ای خواهران حجاب و عصمت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید ،
و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید .
-
تشکرها 10
guest, magic, NASIME BEHESHT, parsa, SAJED, فاطمه ایمانی, یوری, گل نرگس, حيدر کرار, شاماهي
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۹:۳۶ #2
چطور میشه آخه یکی روحش انقدر بزرگ باشه . یا الله .
*** مولا دلم هواییه ***
میخوام بیام بین الحرمیناونجا که عشاق میموننبگن" عباس" یا "حسین"
-
-
۱۳۸۸/۰۵/۲۶, ۰۰:۰۷ #3
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
کجایید ای شهیدان خدایی....... :Geryan:
.
.
واقعا ما کجا هستیم؟؟!!
بزرگ ترین دغدغه ذهنی ما الان چیه؟
چه روح بزرگی داشتند این شیرمردان کوچک!
چه دسته گل هایی رفتند تا ما بمونیم...
چقدر قدر می دونیم؟
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
-
۱۳۹۹/۱۲/۰۷, ۰۹:۰۷ #4
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۹۱
- نوشته
- 1,183
- مورد تشکر
- 706 پست
- حضور
- 58 روز 3 ساعت 52 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
-
30
در یکی از شبها که در جبهه بود متوجه شدم رضا در رختخوابش نیست! به دنبال او راه افتادم تاو را در سنگری نزدیک تپههای دشمن یافتم. در حالی که سر به آسمان داشت و زمزمه میکرد متوجه من شد تبسمی کرد. از او پرسیدم اینجا چه میکنی؟ او با تعجب پرسید شما اینجا چه میکنید؟ من گفتم اینجا با چه کسی صحبت میکردی؟ و او جواب داد فردا میفهمی.
پس از آن برگشتم و صبح رضا به حمام رفت و بعد پیراهنی را به من داد به عنوان یادگاری و من به او گفتم نیم وجبی! پیراهن تو کجا و من کجا! و او گفت هدیه است و پیراهنی به دوستی دیگر داد و تمامی وسایل شخصی خود را هدیه داد.
رضا صبح بعد از صبحانه قرار بود به مأموریت دیدهبانی و شناسایی برود. به اتفاق چند نفر به مأموریت رفتند و در برگشت مورد اصابت خمپاره ۶۰ دشمن قرار گرفتند و رضا و یکی از دوستانش شهید شدند و بقیه زخمی شدند و برگشتند. آنگاه متوجه شدم که جریان راز و نیاز شب گذشتهاش و وعدهای که داده بود که «فردا متوجه میشوید» چه بود.
ویرایش توسط guest : ۱۳۹۹/۱۲/۰۷ در ساعت ۰۹:۳۶
-
تشکر
-
۱۳۹۹/۱۲/۰۷, ۰۹:۱۲ #5
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۹۱
- نوشته
- 1,183
- مورد تشکر
- 706 پست
- حضور
- 58 روز 3 ساعت 52 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
-
30
ممنونم
ویرایش توسط guest : ۱۳۹۹/۱۲/۰۷ در ساعت ۰۹:۲۳
-
تشکر
-
۱۳۹۹/۱۲/۰۷, ۰۹:۳۳ #6
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۹۱
- نوشته
- 1,183
- مورد تشکر
- 706 پست
- حضور
- 58 روز 3 ساعت 52 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
-
30
-
تشکرها 2
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری