-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۲۴ #1
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
شناخت کلی از عمر بن خطاب
عمر بن خطاب بن نفيل از قبيله قريش بود. او در سال 13 ( عام الفيل ) در مکه به دنيا آمد. کنيهاش ابوحفص و مادرش، حنتمه بود. تا پيش از مسلمان شدن ظاهري، از دشمنان رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم به شمار ميرفت.
بنا بر برخي روايات، هنگامي که عمر از سوي سران قريش مامور کشتن رسول خدا شد، متوجه شد که خواهر و شوهرخواهرش مسلمان شدهاند. از اين رو خشمگين به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد. اندکي بعد با آيات قرآن آشنا شد و در سال ششم بعثت به ظاهر اسلام آورد.
عمر اندکي پيش از رسول خدا به مدينه هجرت کرد. به اقرار کتب اهل سنت وي بارها پيامبر اکرم صلي الله عليه واله را اذيت و موجبات ناراحتي ايشان را فراهم کرد. هنگام شهادت خاتم الانبيا، مانع نوشتن وصيتنامه شد و گفت: تب بر رسول خدا چيره شده و هذيان ميگويد! از اين رو، مايه حسرت بسياري از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شد که چرا مسلمانان از آن وصيت مهم محروم شدند.
عمر در سقيفه بني ساعده حضور داشت و بيشترين نقش را در برگزيدن ابوبکر و بيعت مردم با او ايفا کرد. ابوبکر نيز در هنگام مرگ، وصيت کرد که عمر پس از وي خليفه شود. از اين رو عمر در سال 13 هجري، پس از مرگ ابوبکر، به خلافت دست يافت و لقب اميرالمؤمنين را براي خود برگزيد. عمر ده سال و شش ماه خلافت کرد و در اين مدت به تاسيس ديوان و دفتر براي حکومت همت گماشت و مقررات حکومتي بسياري وضع کرد. بسياري از سرزمينهاي اسلامي (مانند عراق، فلسطين، شام، مصر و بخشهاي بسياري از ايران ) در دوران خلافت او فتح شد.
يکي از اقدامات نادرست وي، طبقهبندي اصحاب رسول خدا جهت دريافت حقوق و مزايا بود؛ به طوري که در سال اّخر زندگي خود با مشاهده اختلاف طبقاتي شديد بين مسلمانان گفت:اگر سال ديگر زنده باشم، بيت المال را به روش پيامبر به طور مساوي بين مردم تقسيم ميکنم.
مورخان عمر را مردي بلندقد، سرخرو و تندخو توصيف کردهاند که در مواردي به رسول خدا نيز اعتراض مينموده است؛ از جمله در واقعه صلح حديبيه و متعه حج. حفصه، دخترش، يکي از همسران رسول خدا بود.
عمر در 27 ذيحجه سال 23 هجري، در 63 سالگي بر اثر ضربه شمشير ابولولو از دنيا رفت و در خانه رسول خدا، در کنار مرقد پيامبر به خاک سپرده شد.
(اسدالغابه، ج 4، ص 145، الکامل، ج 2، ص 209 تا 219 و 9 تا 19، معجم رجال الحديث، ج 13، ص 31.)
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۲۶ #2
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نسب عمر بن خطاب در کتب اهل سنت
نسب عمر از طريق اهل سنت:
در کتاب شاخه طوبي صفحه 1 عالم جليل القدر شيخ يوسف بحراني و محمد بن السايب کلبي و ابي مخنف لوط بن يحيي ازدي در کتاب صلاة در معرفت صحابه و کتاب التنقيح در نسب صريح روايت کرده اند از عبدالله بن سيابه که او گفت: نکاح شبه از اقسام نکاح حلال است و متولد از شبهه و زنا نجيبتر است از ولد فراش و گاه در بعضي نسبتها کراماتي اتفاق مي افتد که مناسب حال و سزاوار شان اوست از ارتباط نسبت بعضي به بعض و عرب فخر مي کرد اگر اين قسم نسبت در خودشان يا در چهارپايان ايشان بود. شاعري در تعريف شتر خود گفت: ...
بعد از آن گفته: نفيل از حبشه بنده کلب بن لوي بن غالب قريشي بوده است. بعد از مردن کلب عبدالمطلب او را متصرف شد. و صهاک کنيزي بود که از حبشه براي آن جناب فرستاده اند. روزها نفيل را به چراندن شتران و صهاک را به چراندن گوسفندان به صحرا مي فرستاد و در چراگاه ميان ايشان تفرقه مي انداخت. روزي اتفاق افتاد که اين دو در چراگاهي جمع شدند. نفيل عاشق صهاک شد. و عبدالمطلب زير جامه پوستي بر پاي صهاک کرده بود. و بر آن قفلي زده بود و کليد آن را با خود نگاه مي داشت. چون نفيل اظهار ميل و خواهش جماع کرد، صهاک گفت: راه اين کار مسدود است با اين لباس پوست که پوشيده ام و اين قفل که بر آن است. نفيل گفت: به جهت آن حيله کنم. پس قدري روغن گوسفند گرفت و آن پوست و اطراف آن را نرم کرد و آن را پايين کشيد که تا زانو رسيد پس با او جماع کرد. و به خطاب حمل برداشت. چون صهاک زاييد از ترس جناب عبدالمطلب آن را در مزبله انداخت و زن يهوديه نانوايي او را برداشت و تربيت کرد. چون بزرگ شد شغل هيزم کني پيش گرفت. از اين جهت او را حطاب (با حاء بي نقطه) مي گفتند. و در زبانها به غلط خطاب شد. و صهاک در نهان گاه گاه او را سرکشي مي کرد. روزي در نزد او کج شد بود. کفل او نمايان شد. خطاب برخاست و نداست که او کيست. و با او جماع کردو حامله شد به حنتمه! او را نيز بعد از زاييدن به مزبله انداخت و هشام بن مغيرة بن وليد آنرا برداشت و تربيت کرد و از اين جهت در نسب به او نسبت مي دهند. چون بزرگ شد خطاب در خانه هشام تردد مي کرد، حنتمه را ديد، در نظرش مرغوب افتاد و خواستگار شد. هشام حنتمه را به او تزويج کرد و از او عمر متولد شد. پس خطاب والد عمر است به جهت اينکه از نطفه او حنتمه او را زاييد و جد اوست چرا از زناي او با صهاک حنتمه متولد شد. و چون حنتمه و خطاب از يک مادرند، پس خطاب دايي و جد مادري و پدر اوست. و حنتمه مادر اوست که او را زاييد و خواهر او چون عمر و حنتمه از يک پدرند و عمه او زيرا که حنتمه و حطاب از يک مادرند که صهاک باشد. اين است ملخص کلام کلبي و ابو مخنف را در اين مقام کلام طويلي است که از ذکر آن مي گذريم.
و نيز از کتاب مثالب محمد بن السايب نقل شده که بعد از زناي نفيل با صهاک عبدالعزيز بن رياح نيز با وي مواقعه کرده و خطاب منتسب به اين دو نفر است. ابن حجاج شاعر گويد:
من جده خاله و والده ... و امه اخته و عمتهترجمه: کسي که جد مادري او دايي و پدر او هم هست و مادرش خواهر او و عمه او هم هست. چنين نسبي سزاست که وصي پيامبر ص را دشمن دارد و بيعت خود را با او در روز غدير منکر شود.
اجدر ان يبغض الوصي و ان... ينکر يوم الغدير بيعته
و همچنين در جلد سوم شرح نهج البلاغه صفحه 50 مرحوم خويي آمده است که علامه حلي در کشف الحق گفته است: کلبي از رجال اهل سنت است که در کتاب مثالب گفته است: صهاک کنيزي حبشي متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است که نفيل پسر هاشم با او نزديکي کرده و پس از او عبدالعزي پسر رياح با او نزديکي کرد، سپس صهاک پسري زاييد به نام نفيل که عمر بن خطاب است.
ویرایش توسط سيد حسين : ۱۳۸۷/۰۹/۰۷ در ساعت ۱۷:۴۳
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۲۷ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نسب عمر بن خطاب دز کتب شیعه
نسب عمر از کتب شيعه:
علامه مجلسي رحمه الله از بعضي از اصحاب، از محمد بن شهر آشوب و غير او مطلبي را نقل کرده که مطابق با حديث منقول از حضرت صادق عليه السلام است و آن حديث چنين است که مجلسي فرموده: در کتاب عقدالدرر از يکي از اصحاب ديدم که روايت کرده به اسنادش از علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از حسن بن محبوب از ابن زيات از حضرت صادق عليه السلام که آن حضرت فرمود: صهاک کنيز عبدالمطلب بود و صاحب کفل، شترچران و از اهل حبشه. اين کنيز به نکاح مايل بود، نفيل جد عمر او را خواست و عاشق او شد، در چراگاه شتران با صهاک نزديکي کرد. صهاک به دختري به نام حنتمه باردار شد. چون حنتمه را زاييد از اهل و نزديکان ترسيد، او را در پارچه اي پشمين پيچيد و بين حشم داران مکه انداخت. هشام بن مغيرة بن وليد او را پيدا کرد و به منزلش برد و تربيت کرد و او را حنتمه نام گذاشت.
و اخلاق عرب بود که هر کس يتيمي را بزرگ مي کرد او را به فرزندي مي گرفت. چون حنتمه بزرگ شد خطاب به او نظر انداخت و ميل کرد و ارا از هشام خواستگار شد و با او تزويج کرد و عمر از او متولد. پس خطاب پدر و جد مادري و دايي عمر است و حنتمه مادر و خواهر و عمه اوست و در اين معني شعري به حضرت صادق عليه السلام نسبت داده شده است.
ویرایش توسط سيد حسين : ۱۳۸۷/۰۹/۰۷ در ساعت ۱۷:۴۴
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۳۱ #4
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
خشونت عمر
گوشه اي از خشونت هاي عمر
پژوهشگران در تحليل شخصيت خليفه دوم و اثبات خشونت بي حد و حصر عمر به موارد ذيل استناد کرده اند:
نمونه اول)
او نخستين کسي بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (1)
نمونه دوم)
شخصي به عمر گفت: مردم از تو خشمگين اند! مردم از تو خشمگين اند! مردم از تو متنفرند! عمر پرسيد: براي چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصاي تو ! (2)
نمونه سوم)
عايشه فرزند عثمان بر اين اعتقاد بود که تندي عمر- ديگران را از انتقاد به او بازداشته است. (3)
نمونه چهارم)
يک بار غلام زبير بعد از نماز عصر به نماز ايستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او مي آيد. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (4)
نمونه پنجم)
ابن عباس ميگويد: من براي پرسيدن يک سوال از عمر دو سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود. (5)
نمونه ششم)
خشونت عمر به حدي رسيد که ابن عباس در عصر وي. جرات ابراز حکم شرعي ارث را نداشت. وقتي بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر وي در زمينه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نميگفتي. جواب داد: به خدا قسم از او ميترسيدم. (6)
نمونه هفتم)
آورده اند که شخصي نزد عم آمد و پرسيد: معناي آيه الجوار الکُنّس چيست؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (7)
نمونه هشتم)
از عبدالرحمن بن يزيد چنين روايت شده است: شخصي درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نيز با تازيانه سراغ او رفت. (8)
نمونه نهم)
روايت شده است که شخصي به خليفه گفت: من شديدترين آيه را در قران مي دانم. عمر با تازيانه بر سر او کوبيد و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقيق مي کني ! (9)
نمونه دهم)
ابوهريره مي گويد: در دوران زمامداري عمر هيچ فردي نبود که حديثي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله نقل کند، مگر آنکه خون از پشتش جاري مي گرديد. (10)
نمونه يازدهم)
روزى در راه ديد كه عده اى به دنبال ابى بن كعب افتاده اند. درّه (تازيانه) كشيد كه بر سر او فرود آورد.
ابى گفت : يا اميرالمؤ منين ! از خدا بترس . عمر گفت : اين جمعيت چيست كه دنبالت افتاده اند، اى پسر كعب ؟ نمى دانى اين عمل ، تو را مفتون مى كند و آنها را خوار مى نمايد. (11)
نمونه دوازدهم)
درّه او مانند تازيانه عذاب بود كه بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جايى كه گفته اند: وحشتناكتر از شمشير حجاج بن يوسف بود. (12)
نمونه سيزدهم)
صاحب كتاب حياة الصحابه مي گويد: عمر نسبت به زنان خشنونت بيشتري داشت. زنان از او مي ترسيدند. و ما در اينجا گوشه اي از اين خشونت ها را بيان مي کنيم:
طبرى به سلسله سند از سعيدبن مسيّب نقل مى كند كه گفت : وقتى ابوبكر مرد ، عايشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت . عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گريستن بر ابوبكر منع كرد، ولى زنان اعتنايى نكردند و سرگرم كار خود بودند.
عمر به هشام بن وليد گفت : به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عايشه اين حرف را از عمر شنيد، به هشام گفت : من نمى گذارم وارد خانه من بشوى ، ولى عمر گفت : داخل شو، من به تو اجازه مى دهم . هشام نيز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبكر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت ! زنان نوحه گر نيز وقتى اين (خشونت ) را ديدند، متفرق شدند!! (13)
نمونه چهاردهم)
به گزارش عبدالرزاق صنعاني، ابراهيم نخعي مي گويد: عمر در صفوف زنان مي گشت، ناگهان بوي عطر از آنان به مشامش رسيد، در آن حال گفت: اگر مي دانستم اين بو از کيست با او چه و چه مي کردم...
زني که در آنجا خود را معطر کرده بود، از ترس بول کرد! (14)
نمونه پانزدهم)
سيماي خليفه چنان ترسناک بود که زن حامله اي از (ترس) ديدن او سقط جنين کرد. اين حادثه زماني رخ داد که خليفه به دنبال زني فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بين راه از شدت خشونت عمر و ترس از او، فرزند خود را سقط کرد! (15)
نمونه شانزدهم)
عمر زني را در پوششي ديد که ديدن آن به شگفت آمد. در مورد او سوال کرد. گفتند: آن زن، کنيز فلاني است. عمر چندين ضربه با تازيانه اش به او زد. در حالي که مي گفت: اي زن پست! آيا خود را شبيه زنان آزاد مي گرداني! (16)
نمونه هفدهم)
به طور قطع بهترين راه شناخت عمر مراجعه به کلام اميرالمؤ منين عليه السلام است. آنجا كه مولا علي عليه السلام در خطبه شقشقيه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبكر به عمر سخن مى گويد، مى فرمايد:
ابوبكر آن را در موردى جنجال برانگيز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهايش بسيار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون كسى كه بر شترى سركش سوار است كه اگر مهارش را محكم نگاهدارد، بينى حيوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها كند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.
اسناد:
(1) طبري: تاريخ الامم و الملوک ج 4 ص 209
(2) تاريخ المدينه المنوره ج2 ص858
(3) ابي سعيد منصور بن الحسين: نثر الدر ج4 ص34
(4) المعرفه و التاريخ ج1 ص364-365
(5) ابن جوزي :تاريخ عمر بن الخطاب ص 126
(6) ابن حزم اندلسي: المحلي ج8 ص279-280
(7) سنن دارمي ج1ص54
(8) الدرالمنثور ج6ص317
(9) الدر المنثور ج2ص227
(10) تاريخ ابن عساکر ج3ص11
(11) الغدير للاميني ج 6 / 271، الكامل ج 2 / 369، فتوح البلدان للبلاذرى ص 286
(12) الطبقات لابن سعد ج 3 / 282
(13) كتاب حياة الصحابه ج3ص260
(14) المصنف ج4ص343 و-344
(15) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد1/183، تاريخ عمر بن خطاب ص125
(16) عبقرية عمر ص130
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۴۹ #5
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عمر: "اي کاش...!"
به روايت بخاري ابن عباس گويد:
به هنگاميکه عمر ضربه خورده بود بر وي وارد شدم و او را در حال پريشاني و وحشت زدگي ديدم. پس گفتم: باکي بر تو نباشد اي اميرالمومنين. عمر گفت: اي ابن عباس اگر به اندازه ظرفيت زمين براي من طلا بود همه را از ترس عذاب الهي فديه ميکردم. پيش از آنکه آن را ببينم. (1)
نيز در روايت ديگري که در اين زمينه از ابن عباس روايت شده و نامبرده به عمر بشارت بهشت داده- عمر گفت:
اما بشارت تو مرا به بهشت پس به خداي قسم اگر آنچه بين آسمانها و زمين است از من بود. همه را به خاطر آنچه در پيش دارم فديه مي دادم قبل از آنکه بدانم چه خبر است. (2)
همچنين به روايت ابن سعد آمده: عمر گفت:
اي کاش من چيزي نبودم. اي کاش فراموش شده بودم. آنگاه خورده آشغالي که همانند کاه يا چوب بود از لباسش برگرفت و گفت اي کاش من مثل اين بودم. (3)
و گفت:
اي کاش من قوچ خانواده بودم و آن قدر مرا مي پروراندند که چاق ترين قوچان مي نمودم آنگاه هرکس را دوست مي داشتند به ديدار آنها مي آمد و بر آنها وارد مي شد. پس مرا مي کشتند و مقداري از گوشتم را مي پختند و مقدار ديگرش را سرخ مي کردند پس مرا ميخوردند و در حال...بودن مرا خارج مي نمودند و من آدم نبودم. (4)
نيز در روايت عمر به هنگام ضربه خوردن از ابولولو گفت:
اگر آنچه بين آسمان و زمين است از آن من بود همه را در راه آنچه از عذاب الهي در پيش دارم فديه مي دادم پيش از آنکه بفهمم اوضاع از چه قرار است. (5) و در روايت متقي هندي بجاي "آنچه بين آسمانها و زمين است" "آنچه خورشيد برآن تابيده" آمده است.(6)
اسناد:
(1) صحيح بخاري 2/179 باب مناقب عمر
(2) کنز العمال به نقل از عبدالرزاق طيالسي احمد حنبل و ابن سعد.12/676
(3) طبقات ابن سعد 3/262
(4) حليه الاولياء: ابونعيم 1/52-- منهاج السنه: ابن تيميه به شرح فوق و اعتراف به صحت آن.
(5) همان
(6) کنز العمال 12/677 به نقل از ابن مبارک. ابن سعد. الغريب ابوعبيد. کتاب عذاب القبر بيهقي
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۵۰ #6
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عمر: "پيرزنهاي بيسواد هم از من باسوادتر هستند !!! "
علماي ثقه و مورد اعتماد ما و جمعي که نزد نواصب ثقه هستند روايت کرده اند. حتي صاحب کشاف در تفسيرش و حميدي در (جمع بين الصحيحين) روايت نموده اند که:
روزي عمر بن خطاب خطبه مي خواند گفت: هر که بر مهريه زن مغالات (زياده روي) کند و از چهارصد درهم بيشتر مهر نمايد او را حد مي زنم ( تنبيه ميکنم) !!! و آنچه بر چهارصد درهم افزوده باشد را داخل بيت المال مي کنم !!!
پير زني در آنجا حاضر بود. برخاست و گفت: اي عمر! کلام تو اولي (بهتر) به قبول است يا کلام خداوند تبارک و تعالي ؟؟؟ عمر گفت: کلام خداوند. پير زن گفت: حق تعالي در قرآن مجيد فرموده که :
و ان آتيتم احديهن قنطار افلا تاخذوا من شيئا. يعني چنانچه کابين زني را بار طلا قرار داديد مانعي ندارد .. (نساء /20 )
عمر گفت: کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال !!! يعني جميع شما فقيه تر و داناتر از عمريد حتي پير زن در خانه ها و يا زنان مخدره در حجله ها !!!
اين در حاليستکه حتي مردان آن زمان سواد نداشتند چه برسد به زنان. پس سخن عمر به اين معناست که حتي زنان و پيرزنان بيسواد که در حجله هاشان هستند نيز از عمر باسوادترند !!!
(سيره عمر ابن جوزي ص 129- تفسير ابن کثير ج 1 ص467 - تفسير کشاف ج 1 ص 357 تاريخ بغداد ج3ص257 - مجمع الزوائد هيثمي ج 4 ص 284- الدر المنثور سيوطي ج 2ص 133- جمع الجوامع ج8 ص 298- فتح القدير ج1 ص407 و...)
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۵۳ #7
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عمر از ديدگاه مولا علي عليه السلام
مولا علي عليه السلام در خطبه معروف شقشقيه در رابطه با خلافت غاصبانه عمر ميفرمايند:
با آنکه ابوبکر در زندگيش بارها ميخواست جامهي خلافت از تن درآورد، چگونه آن را پس از مرگش بر اندام ديگري افکند!
اين دو زورمندانه خلافت را چون دو پستان شتر ميان خويش بخش کردند!
اين گونه بود که ابوبکر خلافت را در جايگه بس ناهنجاري قرار داد، که زخمش بس ستبر و برخوردش بس سنگين و ناگوار و لغزش و ريزش در آن و پوزش از آنها بسيار بود، زمامدارش چون سوار شتري بدخو بود که اگر مهارش را کشد بينيش بچاکد و اگر رهايش گذارد بتازد و تباه شود!
به خدا سوگند که مردم دچار کژخويي و واژگوني و دگرگوني و کژ روي شدند!
بر اين روزگار بس بلند و رنج و شکنج بس سخت، پايداري کردم! تا که عمر درگذشت، خلافت را در گروهي نهاد و وانمود کرد که من هم يکي از آنانم! پناه بر خدا از اين شورا!
همچنين اميرالمومنين عليه السلام در بخش پايانى خطبه ى دوّم نهج البلاغه راجع به ابوبکر ، عمر و عثمان مى فرمايد:
زرعوا الفجور، وسقوه بالغرور، وحصدوا الثبور
تخم گناه كاشتند، و با آب تكبّر و غرور آبيارى اش كردند، و عذاب و هلاكت درو كردند.
و نيز در صحيح مسلم آمده است که خود عمر در جمع تعداد زيادى از صحابه خطاب به اميرالمومنين عليه السلام وعبّاس عموى پيامبر گفت : شما دونفر ، ابوبكر و مرا دروغگو و گنهكار ونيرنگ باز مىدانيد.
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۵۸ #8
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
شخصيت خليفه دوم در بيان حضرت زهرا سلام الله عليها
فاطمه زهرا سلام الله عليها هنگاميکه آن ظالمين ميخواستند فدک را از ايشان غصب کنند حضرتش ضمن خطبه اي فرمودند:
اي مردم آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله نشنيده ايد که فرمود دخترم فاطمه سيده زنان اهل بهشت است....؟
گفتند : آري به خدا قسم اين را از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله شنيديم.
فرمود: آيا سيده زنان اهل بهشت ادعاي باطل مي نمايد و آنچه مالکش نيست تصرف ميکند؟
چه ميگويد اگر چهار نفر بر عليه من به کار زشتي شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند. آيا سخنان آنان را تصديق ميکنيد؟
ابوبکر سکوت کرد- ولي عمر گفت: آري و حد بر تو جاري ميکنم !!
حضرت فرمود:
دروغ گفتي و پستي خود را ثابت کردي مگر آنکه اقرار کني بر دين محمد نيستي. کسيکه بر عليه سيده زنان اهل بهشت شهادتي را بپذيرد يا حدي را بر او جاري کند ملعون است و به آن چه خدا بر محمد صلي الله عليه و آله نازل کرده کافر شده است زيرا آنانکه (خداي متعال پليديها را از آنان برده و ايشان را پاکيزه گردانيده) شهادتي بر عليه شان جايز نيست چرا که معصومند و از هر زشتي و بدي پاک اند.
اي عمر درباره اهل آيه تطهير به من خبر بده که اگر عده اي بر عليه آنان يا يکي از آنان به شرک يا کفر يا کار زشتي شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزاري جويند و آنان را حد بزنند ؟؟؟
عمر گفت : آري - آنان با ساير مردم يکسانند.
حضرت فرمود:
دروغ گفتي و کافر شدي- آنان با ساير مردم مساوي نيستند چراکه خدا آنان را معصوم قرار داده و آيه عصمت و طهارت آنان نازل کرده و پليديها را از آنان دور نموده هر کس بر عليه آنان سخني را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تکذيب کرده است ...
( فاطمه الزهرا سلام الله عليها بهجة قلب المصطفي : 307 - فصل 19 – رقم83)
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۸, ۲۱:۵۹ #9
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 51
- مورد تشکر
- 57 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
جلوگيري عمر از ارث بردن غير عرب !
مالك بن انس در موطأ از ثقه اى روايت كرده است كه از سعيد بن مسيّب شنيده است كه مى گفت : عمر بن خطّاب از ارث بردن غير عرب جلوگيرى مى كرد مگر اينكه آنها در ميان عرب متولد شده باشند !!
در حاليکه هيچ کدام از آيات ارث که در سوره نساء بيان شده اند و روايات صحيحه هيچ فرقي ميان عرب و عجم در ارث نگذاشته اند.
(فراجعه في كتاب الفرائض ص 11 من ج 2 قبل الكلام في ميراث من جهل أمره بالقتل)
سوره مباركه انفال :
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند (22)
dinvaimaan.blogfa.com
-
تشکرها 2
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری