صفحه 1 از 3 123 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: عوامل و آثار گمراهي

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    505
    مورد تشکر
    1,183 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    17
    آپلود
    0
    گالری
    0

    عوامل و آثار گمراهي




    عوامل و آثار گمراهيعوامل و آثار گمراهيعوامل و آثار گمراهي

    ضلالت و گمراهي به معناي عدول از راه مستقيم و ضدهدايت كه به شكل عمدي و يا سهوي و هم چنين زياد و يا كم اتفاق مي افتد.
    يكي از عوامل اصلي شقاوت و بدبختي انسان در دنيا و آخرت است. به اين معنا كه هر چند آثار زيانبار و مخرب گمراهي در آخرت بروز و ظهور كامل پيدا مي كند ولي آثار آن در زندگي دنيوي آن چنان زياد است كه مي توان گفت كه علت اصلي بسياري از بدبختي ها و دردسرها و مشكلات بشر در دنيا داراي خاستگاهي است كه از آن به ضلالت و گمراهي ياد مي شود.
    با نگاهي كوتاه و گذرا به عواملي كه قرآن براي ضلالت و گمراهي انسان در دنيا بيان مي كند مي توان اين معنا را به آساني دريافت. براي تبيين و تحليل اهميت و ارزش مسئله در زندگي دنيوي انسان نگاهي گذرا به برخي از مصاديق و آثار ضلالت داریم .
    عوامل و آثار گمراهي
    عوامل ضلالت و گمراهي
    عوامل و آثار گمراهي
    قرآن به بيش از صد مورد از عوامل ايجادي و يا افزايش گمراهي و ضلالت اشاره مي كند كه به دو دسته بينشي و نگرشي و نيز دروني و بيروني دسته بندي مي شود. عوامل بيروني مي تواند عوامل فراانساني باشد چنان كه خداوند به ابليس به عنوان يكي از مهم ترين علل و عوامل فراانساني گمراهي انسان اشاره مي كند و به انسان هشدار مي دهد كه مي بايست خود را همواره هوشيار دارد تا ابليس نتواند زاغ سياه او را چوب زند و در فرصت مناسب از راه هايي كه خاص اوست وارد شده و موجبات گمراهي و ضلالت شخص را فراهم آورد. مشكلي كه انسان نسبت به ابليس دارد آن است كه دشمني سوگند خورده و غيرقابل ديدن با چشم عادي است در حالي كه او مي تواند انسان را ببيند و از راه وسوسه و الهامات شيطاني خويش تغيير بينش و نگرش انسان را فراهم سازد. البته انسان نيز توانايي و ابزارهاي مقابله و مقاومت با وسوسه هاي ابليسي را دارا مي باشد و مي تواند نه تنها او را از خود دور سازد بلكه در خدمت خويش گيرد چنان كه مخلصان به فتح لام اين گونه عمل كردند و پيامبر مي فرمايد كه توانسته است شيطان خود را به تسليم وادارد و يا به اسلام درآورد و او را مهار و كنترل كند: شيطاني اسلم بيدي.
    خداوند در آيات بسياري به انسان هشدار مي دهد كه مواظب و مراقب دشمن سوگند خورده خويش باشد. (اعراف آيات 11 تا 17 و 27 و نيز حجر آيه 32 تا 39 و اسراء آيات 61 تا 65 و نيز ص آيات 74 تا 81)
    از ديگر عواملي كه خداوند به عنوان عامل گمراهي بدان اشاره مي كند مسئله اختلاف و فاصله گرفتن از راه خدا و پيروي از راه هاي مختلف و گوناگون است و اين كه هر كسي راهي را پيشنهاد كند و هر كسي علم و پرچمي برافرازد و ديگران را به سوي خود بخواند.(انعام آيه 153 و نيز نحل آيه 93)
    دوري از تقوا به معناي عمل به هر كار زشت عقلاني و عقلايي و گرايش به پليدي ها عامل اصلي ديگري است كه موجبات گمراهي و عدم بهره گيري از هدايت الهي را سبب مي شود. خداوند در آيات نخست سوره بقره هدايت را خاص كساني مي داند كه از پلشتي هاي عرفي و عقلايي پرهيز دارند و فطرت و طبيعت آنان به گونه اي است كه به خوبي ها و نيكي ها و زيبايي ها گرايش دارد. چنين افرادي از ضلالت در امان هستند. بنابراين كساني كه گرايش به پلشتي ها دارند و احكام عقل و عقلايي را زير پا مي گذارند با احكام وحياني نيز به مخالفت پرداخته و در نهايت سر از ضلالت و گمراهي درمي آورند.
    در حقيقت اسراف و تجاوز از حدود عقلي و عقلايي (غافر آيه 28 و 34) و اعراض از حق (يونس آيه 32) و افترا و دروغ گويي (انعام آيه 140 و 144 و آيات ديگر) اذيت و آزار ديگران (صف آيه 5) و اطاعت كوركورانه از اكثريت نه به عنوان راهكاري براي برونرفت از مشكل چون قرعه (انعام آيه 116) التقاط گرايي و آميختن حق به باطل (آل عمران آيات 7 و 69 و 71) بدعت گذاري (انعام آيات 138 و 140) پيروي از ظن و حدس و گمان به جاي علم و استدلال (نجم آيه 27 و 30 و انعام آيه 116) حس گرايي و مادي انديشي (بقره آيه 51 تا 55 و 92) و حق گريزي (صف آيه 5) بلكه حق ستيزي (بقره آيه 174 و 176) و دنياطلبي (همان) و اختيار كردن دوستان بد (فرقان آيه 27 و 29) و مانند آن ها از ديگر نابهنجاري هاي رفتاري و اخلاقي نمونه هايي از علل و عواملي است كه قرآن به آن اشاره مي كند.
    به سخني ديگر هرگونه رفتار و منش زشت و ضداخلاقي و ضدهنجاري موجب مي شود كه آدمي به سمت و سوي انكار وحي و آموزه هاي وحياني برود و با آن ها مخالفت كند و در نتيجه زيانكار در دنيا و آخرت شود.
    عوامل و آثار گمراهي
    آثار و پيامدهاي گمراهي
    عوامل و آثار گمراهي
    مهم ترين اثري كه قرآن براي ضلالت و گمراهي از راه مستقيم الهي برمي شمارد، خسران و زيان است. شخصي كه دچار گمراهي مي شود و راه راست را وامي گذارد در شرايطي قرار مي گيرد كه از سرمايه اصلي خويش استفاده مي كند و آن را در فرآيندي از دست مي دهد. خداوند در آيات چندي به پيامد گمراهي اشاره مي كند. از جمله در آيات 44 تا 46 سوره شورا ضمن بيان آن كه زيانكار چه كسي است توضيح مي دهد كه زيان اصلي و خسران مبين آن است كه شخص نفس و جانش را از دست بدهد و از ميان بردارد. به اين معنا كه سرمايه هاي وجودي خدادادش را در يك فرآيند زماني از دست بدهد و در آخر دست خالي باشد و چيزي از قابليت ها و ظرفيت هايي الهي كه به نام اسماي الهي از آن ياد مي شود در وي باقي نماند. به عنوان نمونه به سبب چشم فرو بستن بر حقايق در نهايت از قدرت بصيرت و بينايي واقعي عاجز و ناتوان مي شود و درك و فهم درستي از پديده ها نداشته و نمي تواند موقعيت خود را در هستي تحليل و تجزيه كند و به مسايل از روي تدبير بنگرد. اين حالت در نهايت در رستاخيز به شكل كوري و نابينايي در شخص ظاهر مي شود كه به شكل اعتراض به خداوند مي فرمايد كه من در دنيا بينا بودم چگونه اين جا به شكل نابينا و كور برانگيخته شده ام كه خداوند به وي پاسخ مي دهد كه تو در يك فرآيند آن را از دست داده و در اين ميان نسبت به بينايي خاسر و زيانكار شده اي.
    خداوند در آيه 45 سوره شورا مي فرمايد: ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم؛ زيانكاران كساني هستند كه در نفس ها و جان هايشان زيان كرده اند و سرمايه وجودي خويش را از كف داده اند.
    انسان زيانكار افزون بر اين كه خود را به رنج و زحمت مي افكند و از شيرأ جانش هزينه مي كند دوستان و ياران خويش را نيز از دست مي دهد. اين مسئله در آيات پيش گفته به صراحت بيان شده است.
    از آن جايي كه شخص زيانكار با از دست دادن سرمايه وجودي خويش در آخرت چيزي با خود همراه ندارد در هنگام توزين اعمال و ارزش گذاري شخصيت و شاكله وجودي اش داراي سبك وزني و يا بي وزني مي شود و از ارزش و اعتبار مي افتد از اين روست كه در آيه 310 سوره مؤمنون از چنين افرادي به «من خفت موازينه» تعبير مي شود؛ زيرا از نظر ارزش وجود انساني چنان از سرمايه اسمايي خويش هزينه كرده است كه چيزي از آن كرامت و شرافت انساني باقي نمانده است كه خداوند پس از آفرينش انسان بر خود آفرين و درود مي فرستد و مي فرمايد: تبارك الله احسن الخالقين. اكنون اين شخص گمراه با سرمايه سوزي خويش چيزي از ارزش و اعتبار انساني اش باقي نگذاشته است و در شكل جانور و چارپا خود را تغيير شكل داده و يا گاه از ايشان خود را فروتر داشته است و ديگر نصيبي از ارزش و مقام انساني براي خود باقي نگذاشته است. از اين روست كه خداوند افرادي كه به گمراهي رفته و شاكله وجودي خويش را با از دست دادن سرمايه هاي اسمايي به شكل حيوان و چارپا و يا پست تر از آن در آورده اند نكوهش و سرزنش مي كند.
    عوامل و آثار گمراهي
    نابهنجاري و رفتار ضداخلاقي
    عوامل و آثار گمراهي
    البته اين گونه نيست كه تنها اثر اين تغيير ماهيت و هويت به سبب از دست دادن سرمايه اسمايي در آخرت خود را نشان دهد بلكه در دنيا اين اتفاق مي افتد و تنها در زماني كه شخص مي ميرد آن را به شكل بصيرت و بينايي واقعي (بصرك اليوم حديد) و آتش دروني ضلالت (لترون الجحيم) مي بيند. اين اتفاق در زندگي روزانه او افتاده و در يك فرآيندي ايجاد شده و برآيند آن در آخرت به شكل كامل نمايان شده است. اما در زندگي روزانه اش به شكل هاي مختلف چون نابهنجاري رفتاري و منش هاي ضداخلاقي خود را بروز مي دهد. از اين روست كه خداوند در آيات 51 سوره اسراء و نيز 29 سوره نمل و 05 سوره سبا و هم چنين 14 سوره زمر كساني كه خود را اين گونه به بهاي اندك فروخته و از سرمايه وجودي خويش هزينه كرده و به هيچ و پوچ معامله و تبادل كرده اند مي فرمايد كه ايشان در حقيقت خود زيان كرده اند و از ضلالت و گمراهي ايشان كسي جز خود گمراهان زيان و ضرر نكرده اند.
    به هر حال از كف دادن سرمايه موجب مي شود شاكله وجودي ايشان از ارزش هاي انساني كه بتوان در قيامت و رستاخيز عرضه دارند تهي شود و انساني سبك و بي ارزش و اعتبار در قيامت بر ميزان حق قرار مي گيرد و چون از آدميت و انسانيت بيرون رفته جايگاهي در ميان انسان ها ندارد و نمي تواند وارد بهشت شود. (مؤمنون آيات 310 تا 610)
    عوامل و آثار گمراهي
    سرگرداني
    عوامل و آثار گمراهي
    گمراهان در آغاز راه گمراهي خويش گرفتار سرگرداني خاصي مي شوند كه در آيه 618 سوره اعراف از آن به عمه ياد مي شود. عمه چنان كه راغب در مفردات خويش در صفحه 858 بيان مي دارد ترديد داشتن در كاري و عمل بر پايه تحير و سرگرداني است. اين حالت زماني پديد مي آيد كه شخص به سبب گمراهي و ضلالت زمينه بصيرت و تدبير خود را از دست مي دهد و ديگر نمي تواند نسبت به اعمال و رفتار خويش كنترل داشته و پيامدهاي كاري را بسنجد و ارزيابي درست و راستي داشته باشد.

    عوامل و آثار گمراهي
    فتنه گري

    عوامل و آثار گمراهي
    چنين شخصي گرفتار نوعي بيماري دل مي شود و به جاي گرايش به خوبي ها و محكمات و ادله و براهين قطعي به سوي امور متشابه مي رود و چون درك درست و تحليل واقعي از مسايل به دست نمي دهد هر چيز متشابه و همانند با حق او را به سوي خويش مي كشاند. اين شبيه داستان مردي است كه در بازار عطرفروشان و عطاران غش مي كند و بيهوش بر زمين مي افتد و عطاران با انواع و اقسام عطرها و بوهاي خوش مي كوشند تا او را بهوش آورند ولي نه تنها عطرهاي خوش و بوهاي معطر او را به هوش نمي آورد بلكه بر وخامت اوضاع مي افزايد تا اين كه شخصي به او مي نگرد و در جامه اش نظر مي كند و درمي يابد كه اين شخص از راسته دباغان است از اين رو چرم بو گنده اي بر دماغ و بيني اش مي گذارد و مرد را به هوش مي آورد؛ زيرا دباغ عمري را به بوي ناخوش گذرانده بود و طبيعت و فطرتش دگرگونه و واژگونه شده بود و بوي خوش حالش را به هم مي زد. انسان هاي بيماري كه به ضلالت و گمراهي دچار شده اند اين گونه اند كه مولوي در مثنوي اش آنان را تشبيه كرده است. آنان به سوي متشابهات مي روند و از محكمات مي پرهيزند چون طبيعت ايشان كژپسند شده است و ميل و گرايش به حق و زيبايي و محكمات ندارد. خداوند در آيه7 سوره آل عمران با اشاره به تغيير ماهيت و هويت وجودي ايشان و يافتن شاكله جديد وجودي مي فرمايد اينان مردماني بيمار دل هستند كه تنها دنبال متشابهات مي روند و از محكمات دوري مي ورزند و اينگونه است كه فتنه گري پاي ثابت اين افراد است.
    متشابه گرايي افراد گمراه موجب مي شود تا به تكذيب آيات الهي بپردازند و حقيقت را از وراي آيات نيابند. (مؤمنون آيات 510 و 610) و در برپايي قيامت مجادله و تشكيك كنند (شوري آيه81) و مانع حق و اجراي آن شوند (فرقان آيه 9)
    نتيجه طبيعي و برآيند عادي چنين بينش و نگرشي چيزي جز گرايش به پليدي (انعام آيه 512) و گناه (كهف آيه 55) نيست. از اين روست كه همه زشتي ها و نابهنجاري ها و اخلاق پست و منش زشت را به عنوان رفتارهاي پسنديده در پيش مي گيرند و نه تنها خود عامل خوبي ها و نيكي ها نيستند بلكه مانع اجراي حق (فرقان آيه9) مي شوند و راه طغيان را در پيش مي گيرند و به اغوا و اضلال ديگران (ق آيه 72 و مائده آيه 77) مي پردازند.
    بدعت گذاري (مائد آيه 310 و 410) هنجار شكني چون قتل حتي فرزندان (انعام آيه 014) ازديگر پيامدهايي است كه خداوند در اين آيات براي اهل ضلالت وگمراهي بيان مي كند.
    اهل ضلالت و گمراهي نشانه هايي در زندگي دنيوي دارند كه مي توان به اعراض از ياد خدا و افتادن در غفلت را از نشانه هاي بارز و آشكار آنان برشمرد. (زخرف آيه 63 تا 04 و نيز نجم آيات 92 و 0
    عوامل و آثار گمراهي

    محروميت از هدايت خاص الهي

    عوامل و آثار گمراهي
    چنين اشخاصي از رحمت خدا دور و از هدايت خاص الهي محروم مي شوند. (فاتحه آيات 6 و 7 نساء آيات 314 و 716 و ده ها آيه ديگر) ديگر سخنان و آيات محكم و استدلالي و برهان هاي قاطع در ايشان تأثيري نمي گذارد. (مؤمنون آيات 310 تا 610) و گرفتار لعنت خداوند مي شوند (هود آيات 79 تا 99) و از ياري و مددكاري خداوند در مشكلات زندگي بي بهره مي گردند (بقره آيه 012 و نحل آيه 63 و 73 و آيات ديگر)
    گمراهي موجب مي شود تا گرفتار خشم و غضب الهي شوند (طه آيه 58 و 68) و عذاب هاي الهي به شكل فتنه و بلا بر آنان در همين دنيا نازل شود و خود را به جايگاهي فرو مي افكنند كه لياقت و شايستگي اهانت از سوي خدا را مي يابند. (مؤمنون آيات 610 تا 810)
    از ديگر آثاري كه قرآن براي اهل ضلالت و گمراهي بر مي شمارد دچار شدن به نوميدي و يأس است. (حجر آيه 65) نتيجه اين بيماري نيز چيزي جزبدبختي در دنيا و آخرت نيست كه در آيات بسياري بدان اشاره شده است.
    اين ها نمونه هايي از آثار ضلالت و گمراهي در دنياست كه خداوند در آيات مختلف به اشكال متنوع آن را بيان داشته است تا مردم را به سوي هدايت و بهره گيري از آثار و پيامدهاي آن ترغيب و تشويق كند. اين نمونه براي آن بيان شد تا دانسته شود كه ضلالت تنها در آخرت پيامد و آثار خويش را نشان نمي دهد بلكه در همين دنيا شخص از آثار مخرب آن در امان نخواهد ماند. بنابراين مي بايست كاري كرد تا زمينه و بستر مناسبي براي گمراهي و ضلالت فراهم نيايد.
    عوامل و آثار گمراهي
    عوامل و آثار گمراهيالتماس دعا عوامل و آثار گمراهي
    عوامل و آثار گمراهي
    السلام علیک یااباصالح المهدی(عج)


    http://www.askquran.ir/picture.php?a...pictureid=2362


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    1,799
    مورد تشکر
    3,021 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    18



    بنام خدا
    زمينه هاى عوامل گناه در آيات و روايات :
    علماى اخلاق مى گويند : منشأ و انگيزه گناهان ، «سه قوه » است : 1 . قوه شهويه ; 2 . قوه غضبيه ; 3 . قوه وهميه .
    «قوه شهويه » ، انسان را به سوى افراط در لذت خواهى نفسانى مى كشاند كه سرانجامش غرق شدن در محنت و زشتيهاست .
    «قوه غضبيّه » ، موجب طغيان غريزه غضب شده و انسان را به ظلم و آزار رسانى و تجاوز وا مى دارد .
    «قوه وهميه » ، غرايز برترى طلبى ، انحصار جويى ، تكبر و روح تجاوز به حقوق ديگران را در انسان زنده مى كند و او را به سوى گناهان بزرگى در اين زمينه سوق مى دهد .
    پس از شناختن منشأ اصلى گناهان ، به برخى از زمينه هاى گناه اشاره مى كنيم :
    1 . جهل ;
    جهل و عدم معرفت به خدا و هدف از آفرينش و نواميس خلقت و آثار گناه و... ; زمينه گناه را در انسان به وجود آورده ، او را به سوى گناه مى كشاند : «بنى اسراييل به موسى (ع ) گفتند : تو هم براى ما معبودى (از بت ) قرار بده چنان كه آن ها (بت پرستان ) معبودانى (از بت ) دارند .» موسى (در پاسخ آن ها) گفت : «شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد» . (اعراف ، 38)•
    2 . سرمايه و ثروت ، فقر و تهيدستى ;
    گاهى انسان از استغنا و بى نيازى طغيان مى كند (علق ، 6 و 7 ; قصص ، 58) و گاهى فقر و تهيدستى زمينه ساز گناه مى شود .(1)
    3 . محيط فاسد و جوّ زدگى ;
    4 . همنشين نااهل و دوستان بد ; (فرقان ، 27 ـ 29 ; مدثر ، 45)(2)
    5 . رهبران گمراه ; (اسراء ، 16 ; نحل ، 100)
    6 . تحقيرو سركوب شخصيت انسان .(3)
    برخى از آثار گناه :
    1 . گناهان باعث زنگار دل ، تاريك ساختن قلب و از ميان بردن نور علم و حس تشخيص مى شود : «خداوند بر دل هاى آن ها مهر نهاده و همچنين بر گوش هاى آن ها و بر چشم هايشان پرده اى فرو افكنده و براى آن ها عذاب بزرگى است » . (بقره ، 7)
    در حديثى پيامبراكرم(ص) مى فرمايد : «كثرة الذنوب مفسدة القلب ; گناهان زياد قلب انسان را فاسد مى كند .»(4)
    2 . گناه ، باعث سلب نعمت مى شود . (انفال ، 52 ـ 54)
    از امام صادق(ع) نقل شده : «خداوند هيچ نعمتى كه به بنده اى بخشيده از او نمى گيرد ، مگر اين كه گناهى كند كه به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود .»(5)
    3 . مرگ به سبب گناه ، بسيار زياد است .(ابراهيم ، 10) امام صادق(ع) مى فرمايد : «آن ها كه با گناه مى ميرند ، بيش از آن ها هستند كه با اجل طبيعى از دنيا مى روند .»(6)
    4 . گناه باعث ويرانى جامعه هاست : «به آن ها گفتم : از گناهان خود در پيشگاه پروردگارتان استغفار كنيد كه او آمرزنده است تا باران آسمان را پشت سر هم بر شما فرو ريزد و شما را با اموال و فرزندان كمك بخشد و باغ ها و نهرها براى شما قرار دهد .» (نوح ، 9 ـ 12)(7)

    ********
    1 : نمل ، 55 ; يوسف ، 89 / نهج البلاغه ، نامه 53
    2: نهج البلاغه ، ترجمه فيض ، حكمت 153 .
    3: اصول كافى ، ج 2 ، ص 604 ، نشر ، دارالتعارف بيروت .
    4: بحار ، ج 72 ، ص 249 ، چاپ تهران / منافقون ، 8
    5: تفسير نمونه ،ج 26 ، ص 266 ، دارالكتب الاسلاميه .
    6: تفسير نمونه ، ج 7 ، ص 212 .
    7: تفسير نمونه ، ج 10 ، ص 289 .
    8: تفسير نمونه، ج 9 ، ص 131


  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    1,799
    مورد تشکر
    3,021 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    18



    بنام خدا
    تمتّع از مواهب الهى و بهره مندى از لذائذ دنيوى ، كه خداوند عالم براى انسان فراهم كرده است ، كار ناپسند و نكوهيده اى نيست . چنانكه انبياء و اوصياى آنان از لذت هاى دنيا بهره مند مى شدند . آنچه ممنوع و زيانبار است آن است كه انسان براى رسيدن به لذّات دنيوى به ورطه عيّاشى و بى بند و بارى كشانده شود ، به طورى كه در برابر انجام هر فساد و گناهى ، احساس هيچ مانعى نكند ، چنين انسانى از دائره تقوا و پرهيزكارى خارج و در زمره اهل غفلت وارد مى شود .
    برخى از آثارگناه :
    1 . تكذيب آيات الهى : يكى از آثار بى بند و بارى و گناه آن است كه در دراز مدّت منجر به بى اعتقادى و تمسخر و در نهايت تكذيب آيات الهى مى گردد:
    «ثُمَّ كَانَ عَـقِبَةَ الَّذِينَ أَسَــُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِـَايَـت ِ اللَّهِ وَ كَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ;(روم ،10) سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند» .
    2 . رد شدن اعمال صالح : از آن جا كه خداوند اعمال صالح انسان هاى پايبند به موازين شرعى را مى پذيرد ، لذا عمل انسان هاى بى بند و بار ردّ مى شود هر چند عمل صالح باشد: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ;(مائده ،27) خداوند فقط اعمال متقين را قبول مى كند» .
    3 . محروميّت از نعمت هاى آخرت : زيرا خداوند نعمت هاى بهشتى را براى كسانى قرار داده است ، كه سركش و مفسد نباشند: «تِلْكَ الدَّارُ الاَْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَادًا;(قصص ،83) اين خانه آخرت را براى كسانى قرار داديم كه در زمين خواستار برترى جويى ، سركشى ، فساد و گناه نبودند» . و مى فرمايد: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَــلَهُمْ فِيهَا;(هود ،15) كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را طالب باشند اعمال آن ها را در همين جهان به آن ها مى دهيم » .
    4 . محروميّت از نعمت هاى الهى ، على(ع) فرمودند: «به خدا سوگند هيچ ملّتى از آغوش ناز و نعت زندگى گرفته نشد مگر به واسطه گناهانى كه مرتكب شدند» . سپس به ذيل اين آيه اشاره فرمودند: «مَّنْ عَمِلَ صَــلِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا وَ مَا رَبُّكَ بِظَـلَّـم لِّلْعَبِيدِ;(فصلت ،46) كسى كه عمل صالحى به جا آورد نفعش براى خود اوست و هر كسى بدى كند به خويشتن بدى كرده است . و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند» .(1)
    5 . خود فراموشى : انسان بى بند و بار با عقلت از خدا و از خود نيز بيگانه مى شود و در نتيجه ارزش ها و استعدادها و لياقت هاى ذاتى خود را كه خدا در او نهفته به دست فراموشى مى سپارد: «وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَـهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـئِكَ هُمُ الْفَـسِقُونَ;(حشر ،19) و مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند ، و خدا نيز آن ها را به «خود فراموشى » دچار كرده » .

    *******
    1: تفسير نمونه،ج 20 ،ص 310


  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    عوامل گناه در سخنان آقای قرئتی:
    1-ابليس و شيطان؛
    ابليس به آن شخص اول مي‌گويند. شيطان، هم به او مي‌گويند و هم به هركسي كه وجودش شيطنت دارد.
    «شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏» (انعام/112)

    به انسان‌هاي بدجنس هم شيطان مي‌گويند.
    به ميكروب هم شيطان مي‌گويند.

    مثلاً مي‌گويند: اگر ناخن‌هايتان را نگيريد، زير ناخن شيطان جمع مي‌شود. يعني ميكروب جمع مي‌شود.
    به هر مضري شيطان مي‌گويند، اما به هر وجود مضري ابليس نمي‌گويند.



    ****************************************



    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


  5. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    چرا خدا شيطان را آفريد؟
    اول يك سؤال اعتقادي:
    اصلاً چرا خدا ابليس را خلق كرد؟
    پاسخ: خدا موجودي صاحب اختيار خلق كرد. ابليس خودش، خودش را ابليس كرد.
    مثل اينكه خدا آهن خلق مي‌كند.
    حالا كسي از اين آهن، چاقو درست كرد، آدم كشت نبايد بگوييم خدا چرا آهن خلق كرد.
    تو از اين آهن چاقو ساختي.
    يك كسي يك چوب در سر شما مي‌زند، كله‌ي شما مي‌شكند. شما نبايد بگويي: خدا چرا چوب خلق كرد؟ آن آقا از آن چوب چماق درست كرد.

    ابليس شش هزار سال عبادت كرد. بعد يك دنده شد و لجبازي كرد و تكبر و نژاد پرستي، من بهترم.
    خودش، خودش را بدبخت كرد.


    **********************************************

    در قرآن دو تا تنزّل داريم.

    يكي شب قدر است كه مي‌گويد: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوح‏» (قدر/4)

    يكي هم راجع به شيطان مي‌گويد. «تَنَزَّلُ عَلى‏ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ» (شعرا/222)

    «تَنَزَّلُ» ابليس، «عَلى‏ كُلِّ أَفَّاكٍ»،
    اِفك يعني تهمت زدن، «أَثيمٍ» يعني گنهكار.

    «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ» قلب پيغمبراست. يك قلبي است كه روح‌الامين و ملائكه وارد مي‌شوند.

    ولي اين «تَنَزَّلُ» به كي؟ «تَنَزَّلُ عَلى‏ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ» يعني اين يك مجرم است.
    «اِفك» يعني تهمت، تهمت زن گنهكار.



    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


  6. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    تفاوت الهام و وسوسه شيطان
    خدا هم فرشته آفريده هم ابليس.
    يكجا داريم «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏» (قصص/7)
    به مادر موسي وحي كرديم.

    يكجا داريم «إِنَّ الشَّياطين‏ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ» (انعام/121)
    وحي «يوحون» يعني وحي.
    فرشته به مادر موسي، يا خداوند به مادر موسي وحي مي‌كند،
    شياطين هم به اوليائشان وحي مي‌كنند.

    پس دو تا وحي داريم.

    گاهي شما نشستي يك چيزي به ذهنت مي‌آيد. نمي‌داني اينكه به ذهنتان مي‌آيد،اين القاي شيطان است،
    شيطان آن را در سر تو آورد
    يا خدا اين را به تو الهام كرد.
    هر دو را داريم.
    «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين‏» داريم،
    «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ» داريم.
    «اوحي»، «ُيوحُونَ». به مادر موسي وحي كرديم،
    الهام كرديم، بچه را شير بده، در جعبه بيانداز. در دريا بيانداز. ما اين جعبه را به تو برمي‌گردانيم.

    علامه طباطبايي(ره) مي‌فرمايد:
    اگر يك چيزي به دلت برات شد، نمي‌داني اين خدايي است يا شيطان،
    اگر تو را باز كرد، خدايي است.
    اگر تو را قفل كرد، شيطاني است.
    يك پولي بدهيم جهازيه‌ي اين دختر را جور كنيم. اين پسر را برايش يك كاري انجام بدهيم. اگر بعد از آنكه به ذهنت آمد گره باز كردن شد، يعني خودت باز شدي و تصميم گرفتي گره باز كني، معلوم مي‌شود الهام، الهام الهي است.

    اما اگر قفل شدي،
    نه بابا، اين كار را نكن. فردا مشكل اين را حل كنيم، ديگران خواهند گفت، مشكل مرا هم حل كن. خودت پيري داري، كوري داري. فقيري داري، پولت را خرج نكن، براي روز مبادا بگذار. او كه به تو كمك نكرده، تو هم به او كمك نكن.

    خلاصه اگر چيزهايي كه به دلت مي‌آيد، تو را قفل كرد معلوم مي‌شود شيطاني است،
    اگر بازت كرد، بابا بگذر، حالا يك فحش داده حلال!
    غيبت، ولش كن حلال!
    اگر بعد از الهام باز شدي، الهام، الهام الهي است.
    اگر بعد از الهام، قفل شدي، الهام، الهام شيطاني است.


    «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر» (بقره/268)
    شيطان مي‌گويد: نده. آدمي كه بچه دارد كه نبايد...، چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است.

    روز قيامت يك آيه داريم كه مردم به شيطان مي‌گويند:
    اي خدا لعنتت كند.
    مي‌گويد: چرا؟
    مي‌گويند: تو مرا گمراه كردي. مي‌گويد: من گمراهت نكردم. عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است.
    فَلا تَلُومُوني‏» (ابراهيم/22) مرا ملامت نكنيد. «لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» بر سر خودت بزن.
    من كاري نكردم، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُم‏» من دعوتتان كردم، كيش كيش كردم.
    «فَاسْتَجَبْتُم‏» آمدي، نبايد بيايي.

    مي‌گويند: شيطان مي‌گويد:
    من نجار هستم. درخت سبز را اره نمي‌كنم. تو خودت شاخه‌ي خشك بودي، آمدم اره گذاشتم. يعني خودت جنست جلب بود. بنزيني بودي من هم كبريت را نزديك تو آوردم. من همين كبريت را نزديك تو آوردم، نزديك ديگري هم بروم، ديگران نسوختند، تو آتش گرفتي. پيداست خودت بنزيني بودي. يعني ريگي در كفش خودت بود. ابليس!)




    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


  7. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    عامل بعدی
    - دنيا طلبي، عامل كشيده شدن به گناه

    يكي از عواملي كه ما به گناه كشيده مي‌شويم اشرافيت است.
    اشرافيت؛ از عوامل گناه است.
    مثلاً زندگي ما مرفه باشد. از راه حلال هم نمي‌شود، به حرام مي‌زنيم. من مي‌خواهم خودم را به فلاني برسانم. من مي‌خواهم ماشينم از او سبقت بگيرد. چه چيز من از او كمتر است؟ او براي عروسي‌اش تالار 500 متري گرفت، من بايد تالار 600 متري بگيرم. او براي عروس بيست تا ماشين زده، من بايد براي عروس سي تا ماشين بوق بزنم.
    يعني هي چشم و هم چشمي، اشرافيگري باعث مي‌شود هي به گناه كشيده شويم. چون پول حلال كه نيست، مجبور مي‌شويم از آنجا كش برويم، از آنجا كم فروشي كنيم. به او رشوه بدهيم. به هر حال از يك جايي كم كنيم، زياد كنيم تا بتوانيم به خودمان برسانيم.
    قرآن چه مي‌گويد؟
    قرآن مي‌گويد كه: «ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ» (دخان/49) شما در خيال خود يك آدم عزيزي بودي. مي‌خواستي خانه‌ات يك خانه‌اي باشد كه هركس مي‌آيد، اوه.... مي‌خواستي مردم خانه‌ات را ديدند سوت بكشند. چه ماشيني دارد! اوه... چه لباسي.... اوه... در عروسي مي‌خواستي لباسي كه بپوشي، هيچ‌كس مثل تو يك چنين لباسي نپوشيده بوده باشد. خلاصه دلت مي‌خواست ممتاز شوي. خانه‌ات، ماشينت، چون مي‌خواستي ممتاز شوي، به اين كارها دست زدي.
    در جامعه هضم شدن.
    از خودت رنگ نداشتن. از جاهايي كه ما را به گناه وادار مي‌كند، هضم در جامعه، هضم در جامعه‌ي غافل يا فاسد.
    چرا نماز نخواندي؟ آخر در عروسي كه نمي‌شد؟ چرا نمي‌شد؟ بلند مي‌شدي مي‌رفتي نمازت را مي‌خواندي.
    در جامعه هضم مي‌شويم. اين يك مثل مهمي است.
    «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» (مدثر/45) قرآن مي‌گويد كه اهل بهشت از اهل جهنم مي‌پرسند... مي‌پرسند: «مَا سَلَكَكمُ‏ْ فىِ سَقَرَ» (مدثر/42) چرا شما دوزخي شديد؟
    مي‌گويند: به چهار دليل؟
    «قَالُواْ لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» (مدثر/43) پاي بند نماز نبوديم. گاهي مي‌خوانديم و گاهي نمي‌خوانديم. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ» (مدثر/44) كار به گرسنه‌ها نداشتيم.
    «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» در جامعه هضم شديم.
    «وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ» (مدثر/46) قيامت را هم رد كرديم.






    ویرایش توسط منم گدای فاطمه : ۱۳۹۱/۰۵/۱۶ در ساعت ۱۲:۱۸

    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


  8. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    - تبليغات سوء و تقليد نابجا
    تبليغات سوء؛
    از چيزهايي كه آدم را به گناه وادار مي‌كند، تبليغات سوء است. قرآن مي‌فرمايد: «يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ» (انعام/112) زخرف يعني طلا، اينكه مي‌گويند: مزخرف، حرف‌هايش مزخرف است، يعني طلاكاري است. يعني باطن حرف‌هايش خراب است. منتهي پوست حرف‌هايش طلا است. يعني طلا كاري. آب طلا رويش مي‌گيرند، طلاي قلابي! «زُخرُف»، «يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ» يعني كلمات طلايي را به همديگر يواشكي القاء مي‌كنند.
    تبليغات. تبليغات هم انسان را به گناه وادار مي‌كند. مخالفين تبليغات درون گروهي داشتند. كلمات زيبا عامل انحراف است.

    تقليد نابجا،

    وقتي مي‌گفتيم: شما چرا اين كار را مي‌كني؟ آقا رسم ما است. قبيله‌ي ما عين اين است. آداب و رسوم ما است. در محله ما، در فاميل ما رسم است. باسمه تعالي اين رسم‌ها را بايد شكست. هر رسم و عادتي كه ريشه در عقل، و ريشه در قرآن ندارد و روايات، بايد آن رسم را لغو كرد. رسم است، نباشد. تقليد نابجا، ما چهار رقم تقليد داريم.
    سه تا بد است. 1- تقليد عالم از عالم، 2- تقليد جاهل از جاهل 3- تقليد عالم از جاهل، 4- جاهل از عالم.
    سه رقم تقليد بد است.
    تقليد عالم از عالم، جاهل از جاهل عالم از جاهل،
    تنها تقليدي كه درست است جاهل از عالم است.
    رجوع به كارشناس! منتها شيعه روي اين كارشناس دو تا توجه دارد كه اين افتخار شيعه است. مي‌گويد: عالمي كه اعلم باشد، با سوادترين باشد، باتقوا ترين باشد.
    تقليد نابجا، «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً» (اعراف/28) قرآن مي‌گويد: وقتي اينها مرتكب گناه مي‌شدند. مي‌گفتيم: آقا اين كار خلاف است. «قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا» والله پدران ما اين كار را مي‌كردند و ما هم دنبال پدران رفتيم. اين دختر در خيابان قيافه‌اش اين است، او هم مي‌خواهد اينطور باشد.

    عوامل و آثار گمراهي


    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


  9. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    - جهل و ناداني، از عوامل گناه
    گاهي وقت‌ها عامل گناه جهل است.
    نمي‌داني چقدر سيگار ضرر دارد باز هم سيگار مي‌كشد.
    نمي‌داني رفيق بد چطور است. رفيق‌هاي بد مثل مار هستند، مار پوستش نرم است اما درونش زهر است.
    جهل مي‌تواند باشد.
    مراوده؛
    اين رابطه‌ها به گناه كشيده مي‌شود.
    درآمد؛
    براي كسب درآمد، مي‌گوييم: آقا شما ده قلم، بيست قلم جنس داري اين دو قلمش حرام است. مي‌گويد: آخر سود دارد.
    قرآن يك آيه دارد مي‌فرمايد: «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (نور/33)

    - گاهي هم نفس امّاره؛



    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


  10. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۹
    نوشته
    326
    مورد تشکر
    1,286 پست
    حضور
    8 روز 2 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    14
    آپلود
    0
    گالری
    49



    نفس امارة و نفس لوامة
    در قرآن سه حالت براي نفس گفته شده است.
    1- نفس امّاره:
    امّاره از اَمر است. امّاره يعني امر مي‌كند، تو را هُل مي‌دهد كه برو به سمت كار. وسوسه‌ات مي‌كند. همه ما هم داريم.
    «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» (يوسف/53) كلمه‌ي «إِنَّ النَّفْسَ» هم خيلي تأكيد است. «إِنَّ النَّفْسَ»، «إِنَّ» يعني حتماً، «إِنَّ النَّفْسَ» يعني حتماً، «لَأَمَّارَةٌ»، «لَ» يعني حتماً.
    «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ» (عصر/2)،
    «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏» (علق/6)
    «إِنَّ» يعني حتماً، «لَ» يعني حتماً،«اَمَّارَةٌ» يعني آمر است. «اَمّار» يعني خيلي امر مي‌كند. «اَمَّارَةٌ» تازه اين «ة» هم يك تأكيد ديگر است. خود «اَمّار» يعني امر كننده‌ي پي در پي.
    «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» يعني نفس هي آدم را وسوسه مي‌كند.
    لذا قبل از وسوسه بايد بلند شد رفت.
    اگر يك خانمي نامحرم با يك مردي نامحرم در يك خانه هستند، نماز در اين خانه گير دارد. چون شيطان گفته هرجا يك زن و مرد نامحرم باشد، سومي خودم هستم. «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي»‏.



    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ


صفحه 1 از 3 123 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود