صفحه 1 از 6 123 ... آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: مثل هاي قرآن

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    53
    مورد تشکر
    86 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    مثل هاي قرآن




    خداوند رسول گرامى را از نظر دلسوزى; به چوپانگله, و نافهمى و بى شعورى مشركان را به نافهمى حيوانات تشبيه مى كند و آنان راافرادى كور و كر و لال معرفى مى نمايد.
    1- وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَاأَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَاأَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُون(1)
    2- وقتى به آنان (مشركان) گفته شود از آنچه خدا فرو فرستاده است پيروىكنيد, مى گويند: از (آيينى كه) پدران خود را بر آن يافته ايم, پيروى مى كنيم, هرچند پدران آنها نه چيزى مى فهميدند و نه به (حقيقت) راه مى بردند
    3- وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُإِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَعْقِلُونَ.(2)
    4- داستان دعوت كافران بسان كسى است كه بانگ مى زندچيزى(گوسفند) را كه نمى شنود جز خواندن و فرياد, كافران كر و لال و كورند چيزى نمىفهمند.
    تفسير لغات
    1- ((دعا)) و ((ندا)) دو واژه عربى است كه در معنى صدازدن و فراخواندن به كار مى روند, چيزى كه هست هرگاه كسى را از نزديك بخوانند در آنجا كلمه ((دعا)) و هرگاه از نقطه دور صدا بزنند لفظ ((ندا)) به كار مى برند, مثلاگاهى مى گويند: ((دعوت زيدا)) و گاهى مى گويند: ((ناديت زيدا.))
    و در آيه كريمههر دو واژه وارد شده و مقصود از مجموع آن دو, سر و صدا است.
    2- ((ينعق)) از ماده ((نعق)) گرفته شده كه به معنى زجر و بازدارى حيوان از انجام كار است, مثلا آنجا كهحيوان مى خواهد بيراهه رود, چوپان داد و فرياد راه مى اندازد, در حالى كه حيوان ازآن, جز سر و صدا چيزى نمى فهمد, و اگر با شنيدن صداى چوپان از راه رفتن باز مىايستد, نه اين است كه مقصود چوپان را مى فهمد, بلكه يك نوع سرگردانى به آن دست مىدهد و متحير مى ايستد.
    قرآن به اين حقيقت با اين جلمه آغاز مى كند:
    ((كمثلالذى ينعق بما لا يسمع الا دعا و ندا.))
    بسان كسى كه حيوان را بانگ مى زند درحالى كه حيوان جز سر و صدا چيزى احساس نمى كند.
    3- ((صم)) جمع ((اصم)) به معنىكر و ((بكم)) جمع ((ابكم)) به معنى لال, ((عمى)) جمع ((اعمى)) به معنى كوراست.
    هدف از توصيف افراد با اين صفات, نفى شعور و آگاهى است. مى گويند: فلانى كرو لال و كور است, يعنى چيزى درك نمى كند و لذا در آيه مباركه پس از اين سه وصف مىگويد: ((فهم لا يعقلون)): ((چيزى نمى فهمند.))
    جهت آن نيز روشن است زيرا عقل وخرد از مجارى حس, مايه مى گيرد و هرگاه فردى اين سه حس را از دست داد يا از آن هابهره نگرفت, طبعا دستگاه تفكر او نيز تعطيل مى شود و در حقيقت آيه مباركه به ايننكته كه در شناخت به آن توجه كامل هست, اشاره مى نمايد.
    در آيه ديگر نيز حس رامجارى آگاهى معرفى مى كند چنان كه مى فرمايد:
    ((وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّنبُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَوَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ))(3)
    ((خدا شما را ازشكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد براى شما گوشها و چشمها ودلها قرار داد شايد شكرگزار باشيد.))
    خدا در اين آيه, نخست از ناآگاهى انسان سخنمى گويد: ((اخرجكم من بطون امذهاتكم لا تعلمون شيئا)) در جمله بعد از ابزار شناختبه نام سمع و بصر و فواد ياد مى كند, اشاره به اين كه آن ناآگاهى از طريق بهكارگيرى ابزار شناخت از بين مى رود و اگر اين ابزار از دست انسان گرفته شود و ياآنها را به كار نگيرد, در نادانى مطلق فرو مى رود.
    تا اينجا با لغات و خصوصياتآيه آگاه شديم اكنون به تفسير آيه نخست كه پيرامون نكوهش تقليد است, مىپردازيم.
    نكوهش تقليد ناروا
    پرورش انسان در نخستين روزهاى زندگى, در پرتوتقليد و پيروى از حركات پدر و مادر صورت مى پذيرد و اگر غريزه تقليد در نهاد كودكنبود, او گامى به سوى تكامل بر نمى داشت. اين روح ((محاكات)) است كه هر روز صفحهجديدى در زندگى كودك به روى او مى گشايد, ولى بايد توجه نمود كه حس تقليد در نخستينفصول انسان زندگى كاملا مفيد و سازنده است ولى پس از سپرىگرديدن چنين مرحله بايدنيروى فكر و انديشه جاى تقليد و محاكات را بگيرد, و از طريق تفكر و تعقل و با آگاهىكامل چيزى را بپذيرد يا رد كند, قرآن در آيات متعددى انسان را به انديشيدن دعوتكرده و از پيروىهاى نسنجيده از پدر و مادر و يا محيط, نكوهش نموده است و در آيه اىچنين مى فرمايد:
    ((وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَوَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً ))(4)
    ((ازچيزى كه به آن يقين ندارى, پيروى مكن زيرا هر يك از گوشها و چشمها و دل, مسوول مىباشد))
    قرآن در بازدارى مشركان از پرستش سنگ و گل و چوب و فلز, آنان را بهكارگيرى نيروى خرد دعوت مى كند حتى دعوت به تفكر, اساس دعوت تمام پيامبران الهى راتشكيل مى دهد. از باب نمونه:
    ابراهيم(ع) به مشركان عصر خود كه بستگان او بودند, چنين خطاب مى كند: ((قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ # أَوْيَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ ))(5)
    ((آيا آنگاه كه شما بت ها را عبادت مىكنيد و از آنها درخواست حاجت مى نماييد, آنها سخنان شما را مى شنوند يا سود و زيانىبه شما مى رسانند؟.))
    پاسخ مشركان در همه عصرها از عصر ابراهيم(ع) تا عصر نبىخاتم(ص) يكى بود, و آن اين كه درست است آنها نه سخن ما را مى شنوند و نه سود وزيانى به ما مى رسانند, اما علت گرايش ما پيروى از روش نياكان است چنان كه مىفرمايد:
    ((قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ))(6)
    ((گفتند: پدرانمان را ديديم چنين مى كنند(ما نيز چنين مى كنيم))
    و لذامشركان همين منطق را در برابر دعوت پيامبر اسلام به توحيد تكرار كردند وگفتند:
    (بل نتذبع ما الفينا عليه آبائنا)
    ((از راه پدران خود پيروى مىكنيم))
    در حقيقت جهان شرك در همه دورانها در مقابل رسالت پيامبران يك منطقپوشالى بيش نداشت و هم اكنون نيز بر همين منطق تكيه مى كنيم.
    اين همان تقليدكوركورانه و تعصب هاى بى جا است كه انسان بدون دليل از ديگران پيروى مى كند بدوناين كه در عواقب آن بينديشد.
    شعراى نغزسرا درباره اين نوع تقليد سروده هايىدارند كه دو بيت را يادآور مى شويم:
    ناصرخسرو مى گويد:
    بيان كن حال و جايشرا, اگر دانى مرا ور نه
    مپوى اندر ره حكمت, ز تقليد اى پسر عميا
    سعدى مىگويد:
    عبادت به تقليد گمراهى است
    خنك رهروى را كه آگاهى است
    رجوع بهمتخصص حساب جداگانه دارد
    در اينجا از يادآورى نكته اى ناگزيريم و آن اين كه رجوعبه انسان متخصص ارتباطى به تقليد كوركورانه ندارد زيرا در رجوع به متخصص, انسان ازدليل اجمالى كه او را بر پيروى از گفتار او دعوت مى كند, پيروى مى نمايد و آن دليلاجمالى اين است كه او فرد درس خوانده و آگاه است و پاسى از عمر خود را در اين راهبه كار گرفته و من يك فرد ناآگاهم و ناآگاه بايد مشكلات خود را از طريق رجوع به فردآگاه برطرف كند.
    و به ديگر سخن: زندگى اجتماعى بر اساس تقسيم مسووليت ها استواراست و هر انسانى مسووليتى بر عهده گرفته كه بايد ديگران از تجارب و اندوخته علمى اوبهره گيرند, از اين جهت پزشك به هنگام ساختن خانه به مهندس و معمار مراجعه كرده وآن دو به هنگام بيمارى از دانش پزشك, بهره مى گيرند.
    مساله مراجعه به فقيهانآگاه از احكام اسلام بسان مراجعه به پزشك و مهندس است زيرا آنان پاسى از عمر خود رادر فراگيرى احكام الهى به كار برده و در اين قسمت خبير و متخصص گشته اند از اين جهتمهندس و معمار و طبيب و پزشكيار در احكام شرعى بايد به فقيه مراجعه كنند همچنان كهفقيه نيز در رفع نيازهاى زندگى به آنها مراجعه نمايد.
    حاصل سخن اين كه بهره گيرىاز دانش انسان هاى خبير پيروى نسنجيده و بى دليل نيست, بلكه با دليل اجمالى همراهاست.
    تا اينجا تفسير آيه نخست به پايان رسيد.
    اينك به تفسير آيه دوم كه موضوعاصلى است, مى پردازيم:
    موقعيت پيامبر(ص) در برابر مشركان
    قرآن براى ترسيماثرپذيرى مشركان در مقابل دعوت پيامبران و مصلحان از تمثيلى بهره مى گيرد, و اينتمثيل براى خود اركانى دارد كه به تدريج روشن مى گردد. قرآن يادآور مى شودكه:
    موقعيت مصلحان و صاحبان رسالت هاى آسمانى در برابر مشركان كوردل كه دربارهسخنان پيامبران نمى انديشند بسان چوپان دلسوزى است كه بر گله داد و فرياد مى زند وآنها را از بيراهه رفتن باز مى دارد. همان طور كه گوسفندان از سروصداى چوپان جز دادو فرياد چيزى درك نمى كنند, همچنين مشركان دوران رسالت از آيات قرآنى و دعوت پيامبرجز الفاظ, چيزى نمى شنوند بى آنكه در معانى آنها بينديشند.
    در حقيقت اين تشبيهبر دو پايه استوار است.
    1- پيامبران صاحب رسالت, بسان سرپرستان دلسوز گلهاند.
    2- بهره گيرى مشركان از اين دعوت ها بسان بهره گيرى گوسفندان از داد وفرياد چوپان است.
    وجه شبه در هر دو, اين است كه هر دو سرپرست به نجات موردسرپرستى خود علاقه مند است و در عين حال مورد سرپرستى در هر دو مورد از بهره گيرىصحيح محروم است و جز يك مشت صداى ممتد چيزى به گوش او فرو نمى رود.
    اكنونبرگرديم آيه را تطبيق كنيم:
    ((وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِييَنْعِقُ))
    با توجه به تقريرى كه از مثل كرديم كلمه اى در آيه مقدر است و آن(مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا) يعنى موقعيت تو اى رسول خدا در برابر كافران بسانموقعيت چوپان فريادگر است كه داد و فرياد مى كند ولى گله از داد و فرياد او جز سر وصدا چيزى نمى فهمد.
    در اين جمله به دو ركن نخست چنين اشاره شده است:
    الف:((مثل))
    ب: ((كمثل الذى ينعق))
    و به دو ركن ديگر با جمله هاى ديگر اشارهشده است يعنى:
    ((الذين كفروا))
    ((بما لا يسمع الا دعا و ندا))
    از آنجا كهگروه مشركان از ابزار شناخت بهره نمى گيرند, قرآن آنها را حكما كر و لال و كور مىخواند زيرا فرقى با فاقدان اين ابزار شناخت ندارند, اگر فاقدان ابزار شناخت راهى بهحقيقت ندارند آنان نيز به خاطر عدم بهره گيرى از ابزار شناخت در نتيجه با آنهايكسانند.
    در پايان يادآور مى شويم تفسيرى كه ما انتخاب كرديم, طبرسى(7) آن رانخستين تفسير آيه قرار داده, هر چند نظريات ديگرى نيز نقل كرده است.
    بار ديگرتكرار مى كنيم علت تقدير واژه ((مثلإ)) اين است كه منهاى آن, آيه مفهوم صحيحى پيدانمى كند و اگر به ظاهر آيه اكتفا ورزيم, نتيجه اين خواهد بود:
    خدا كافران را بهچوپان تشبيه مى كند و مى گويد: ((مثل الذذين كفروا كمثل الذى ينعق)) در حالى كهواقع تشبيه غير از آن است.
    خدا رسول گرامى را از نظر دلسوزى به چوپان گله, ونافهمى و بى شعورى مشركان را به نافهمى حيوانات تشبيه مى كند.
    و در حقيقت جمله(مثل الذين كفروا) اشاره به جامعه كافران و مشركان است كه پيامبر در ميان آنان بودهاست و در حقيقت چنين مى گويد: ((مثل اين جامعه با ويژگى ى دارد كه (رسول خدا درميان آنها است), مثل چوپانى است كه بر سر گوسفندان داد و فرياد مى كشد....
    1-بقره: 170.
    2- بقره: 171.
    3- نحل:78.
    4- اسرا: 36.
    5- شعرا: 72 و 73.
    6- شعرا: 74.
    7- مجمع البيان, ج1, ص 254. وى به جاى كلمه ((مثلإ)) كه ما در تقدير گرفتيم, جمله ديگرى را در تقديرگرفته مى گويد: ((مثل الذين كفروا فى دعائإ اسياهم))
    ویرایش توسط Moamma : ۱۳۹۰/۰۴/۰۱ در ساعت ۱۱:۲۱ دلیل: اصلاح عنوان
    YA ALI


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    2,954
    مورد تشکر
    6,046 پست
    حضور
    16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
    دریافت
    11
    آپلود
    0
    گالری
    611

    مثال کسانيکه برای خشنودی خدا انفاق می کنند




    مثال کسانيکه برای خشنودی خدا انفاق می کنند

    وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿265﴾
    مثال کسانيکه برای خشنودی خدا انفاق می کنند و باغی که در بلندی واقع شده

    « و نمونه کسانيکه دارائی خود را در جستجوی خوشنودی خدا و استواری (ايمان) خود انفاق مي کنند، مانند باغ پر درخت واقع در بلندی (بالاتر از تل) می ماند که اگر بارش سنگين به آن ببارد ثمر خود را دوچندان می دهد و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارشِ کمِ نيز ثمر خود را می دهد. و خدا به خوبی و بدی همه آنچه انجام میدهيد نگاه می کند و آنرا می شناسد (265)».

    («بِصارَة» بمعنی: نگاه کردن به خوبی يا بدی و درستی يا غلطی و زشتی يا زيبائی چيز مشخصی است.

    «بَصير»: کسي است که به خوبی يا بدی، زشتی يا زيبائی، درستی يا نادرستی چيزی نگاه می کند و اندازه خوب و بدی آن را می شناسد. و منظور از بصير بودن خداوند پس از اين مثال اينست که همانگونه که خداوند به موقعيت خوب و بد يک باغ نگاه می کند و آن را می شناسد همانگونه نيز به موقعيت خوب و بد کارهای ما نگاه می کند و آنرا می شناسد).

    ربوة به زمين مسطحی که در ارتفاع بالاتر از ارتفاع تل قرار داشته باشد گفته می شود. پژوهشهای علمی نشان می دهد که بهترين محيط برای رشد و باردهی درختان ميوه و درختان ثمر دهنده محيطی است که در ارتفاع ميان 300 تا 600 متر از سطح دريا قرار دارد.
    و اين همان بلندی و ارتفاعی است که در زبان عربی رَبوَة ناميده می شود و آيه از آن صحبت می کند.

    محيط کِشتی که در چنين ارتفاعهائی قرار دارد اين ويژگيها را دارد:
    1. وزش باد و نسيم و تجديد هوا
    2. مرطوب بودن جو‏
    3. در معرض تابش خورشيد قرار داشتن
    4. لطيف بودن جو
    5. فراوانی آب
    6. ‏انبار نمودن آب به اندازه لازم
    7. بارانهای سنگين آفتهای آن و آنچه رشد گياهان مختل می کند را می شويد (چون آب از بلندی به زمينهای پست حرکت می کند و در آن ارتفاعات نمی ماند)
    8. امکان نفوذ ريشه های درختان به اعماق که بنوبه خود ريشک های زيادتری را می رويانند و مواد غذائی بيشتری را می مکند و بنوبه خود ثمر درخت را زياتر می شود
    9. مقاومت درخت در برابر بادها و وزشهای تند نيز بيشتر می شود.

    به اين ترتيب باغی که در ربوة (در ارتفاع ميان 300 تا 600 متر بالای سطح دريا) قرار دارد، با بارش سنگين ثمر خود را دوچندان می دهد، و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارش کم نيز به دليل وجود ويژگيهای نامبرده در آن محيطها باز هم درخت ثمر خود را می دهد.

    قرآن کسانيکه برای خشنودی خدا انفاق می کنند: را به باغی که در بلندی واقع شده مثال می زند که در شرايط بارش سنگين و سبک، در هر حال ثمر خود را می دهد.
    ویرایش توسط Moamma : ۱۳۹۰/۰۴/۰۱ در ساعت ۱۱:۲۶

    یارب

    يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من

    اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى





  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    2,954
    مورد تشکر
    6,046 پست
    حضور
    16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
    دریافت
    11
    آپلود
    0
    گالری
    611



    مثال دين ستيزان

    وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿176﴾

    آیه 175 سوره اعراف از کسی صحبت میکند که آیات خدا را دور انداخته و بجای آن پيوسته هوس خود را دنبال کرده، و در ادامه آن آیه 176 چنين می گويد:

    « و اگر می خواستیم او را با آیات خود بلند مي کردیم ولی او زمین گیر شد (یعنی اگر "ما" می خواستیم برای او تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم او را بلند می کردیم، ولی انتخاب به او دادیم و او به زندگی و مال دنیا دل بست) و پيوسته هوس خود را دنبال نمود، بنابر اين او مانند سگ میماند، اگر بار روی آن بگذاری له له می زند اگر هم آنرا رها کنی له له می زند. اينست نمونه کسانیکه آیات خدا را دروغ می پندارند. داستانهای واقعی را بگو با امید به اینکه اینها بينديشند».

    له له زدن سگ تنفس سريع است با دهانی باز و با زبانی معمولاً افتاده به بيرون از دهان.

    سگ در حالت عادی ميان 30 تا 40 نفس می زند و در حالت له له زدن ميان 300 تا 400 نفس. سگ اغلب هنگام بالا رفتن دمای گرمای بدنش له له می زند تا خود را خنک کند، چون غده های عرقی کافی برای خنک نمودن خود ندارد، (کمی در پاها دارد که برای خنک نمودن بدن آن کافی نيست).

    بنابر اين با له له زدن خود را خنک می کند. در نفس زدن هوای خنک وارد بدن ميشود و هوای گرم از بدن خارج می شود و به اين وسيله خود را تهويه و خنک ميکند.

    سگ علاوه بر دليل فوق که "بالا رفتن دمای گرمای بدن وی" بود، بدلايل زياد ديگری همچون تشنگی، شادی، خوشنودی، ناخوشنودی، برخورد ناگهانی با چيزی، کار و خستگی، درد های روانی و جسمی، اندوه و غيره نيز له له میزند.

    آيه گفت نمونه کسانيکه آيات خداوند را دروغ می پندارند مانند سگ است که چه بار روی آن بگذاری و چه آنرا بحال خود واگذاری در هر حال له له خود را می زند.
    بنابر شناختی که از سگ داريم معنی اين تشبيه اينست که فرد دين ستيز در هر حال دين ستيزی خود را دارد چه دين بنوعی با او کاری داشته باشد و چه نداشته باشد. ما امروزه درستی اين گفته آيه را در غرب می بينيم.

    امروزه در غرب دين اساساً با کسی کاری ندارد، ولی دين ستيزان دين ستيزی خود را دارند. يعنی اين از سرشت آنهاست همانگونه که له له زدن سگ نيز از سرشت خود آنست و می تواند هيچ ربطی به کار و رفتار انسان با آن نداشته باشد.
    (و سرشت انسان البته از نظر قرآن بدست خود انسان است).

    یارب

    يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من

    اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى





  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    2,954
    مورد تشکر
    6,046 پست
    حضور
    16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
    دریافت
    11
    آپلود
    0
    گالری
    611



    مثال چگونگی علم گرائی و واقع گرائی افراد بی ايمان

    وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿39﴾

    آيه 39 سوره نور با دادن مثال نشان می دهد که افراد بی ايمان چگونه از علوم و واقعيات نتيجه هائی را ميگيرند که الزاماً آن نتيجه ها را نمی دهند، و يا اگر علم گرا و واقع بين نبوده باشند آيه پيش بينی مي کند که علم گرا و واقع بين می شوند و از علوم و واقعيات برای خود نتيجه هائی می گيرند که الزاماً آن نتيجه ها را نمی دهند.

    « و کارهای افراد بی ايمان مانند کار فرد خيلی تشنه می ماند که "آب نمائی" را در پائين ترين زمين جای جمع شدن آب و بی سنگ و درخت "آب" حساب می کند. تا هنگاميکه (روز رستاخيز) به آن رسيده آنرا چيزی نيابد، و خدا را پيش آن بيابد. خدا نيز سپرده وی را بی کم و کاست خواهد داد، و خدا خيلی زود حساب را انجام میدهد».

    «سَرَاب»: منظره آب نما.
    (هنگاميکه تابش خورشيد سطح زمين را داغ می کند هوای مماس با سطح زمين نيز گرم می شود. از آنجا که هوای بالاتر از آن سردتر است و هوای گرم از تراکم کمتری برخوردار است و سبک تر است، باهوای سرد جابجا می شود. در اين جابجائی نور شکسته می شود و يک منظره متوهج درست می کند که بصورت آب و جريان آب و موج آب بنظر ميرسد.
    چنين منظره ای که در واقع آب نيست ولی آب بنظر ميآيد سراب ناميده ميشود).

    «قيعَة»: واحد قيع است
    بمعنی: زمينی که سطح آن از زمينهای پيرامون خود پائين تر است و جای جمع شدن آب است و سنگ و درخت ندارد.

    «ظَمآن»: خيلی تشنه.

    جمله: "حتی اذا جائه.."جمله استئنافی است، جمله جديدی را آغاز می کند، و به تک تک افراد بی ايمان برمی گردد، مبنی بر اينکه هنگاميکه روز رستاخيز بيايد و کار و انديشه خود را ببيند می بيند که چيزی نيست همانگونه که فرد تشنه هنگام رسيدن به محل سراب می بيند چيزی نيست.

    واژه "حتی" هنگاميکه با فعل می آيد بمعنی "إلی أن" بمعنی "تا اينکه" ميباشد.

    و فعل "وَفـّی" از مصدر «تـَوفِـيـَة» است بمعنی: پس دادنِ سپرده به صاحب آن بدون کم و کاستی.

    مثالی که آيه می زند مربوط به منظره ای است. آبی که می بينيم در واقع سراب است. هنگاميکه فرد خيلی تشنه اين منظره را می بيند دو تا گزينه دارد. يکی اينکه آنچه می بيند "سراب" است و ديگری اينکه "آب" است.

    او برای خود چنين استدلال می کند:
    "آنجا پائين ترين سطح زمين و جای جمع شدن آب است. اگر بارانی در اين منطقه ببارد آنجا جمع ميشود ـ اگر رودخانه ای در اين منطقه باشد آنجا ميرود و جمع ميشود ـ آنجا درخت هم ندارد که نشان بدهد سراب است ـ همينطور سنگ نيز ندارد که نشان بدهد سراب است. بنابر اين آنچه من می بينم آب است".

    او با اين استدلالاتِ درست (سراب را نفی و) آب را اثبات می کند، در حاليکه اين استدلالاتِ درست الزاماً (سراب را نفی و) آب را اثبات نمی کنند.

    آيه گفت : کار افراد بی ايمان مانند کار اين فرد خيلی تشنه است که چگونه برای خود استدلال ميکند و سراب را آب حساب ميکند.

    افراد بی ايمان نيز با علم گرائی خود از علومی که درست هستند نتيجه هائی را می گيرند که آن علوم الزاماً آن نتيجه ها را نمی دهند. مثلاً می گويند ذارات بار مثبت و منفی دارند که باعث حرکت آنهاست و آفريننده ندارند. اينکه ذارات بار مثبت و منفی دارند و باعث حرکت آنها است درست است ولی اين الزاماً آفريننده را نفی نمی کند.
    يا مثلاً با استدلال به تکامل خدا را نفی می کنند در حاليکه تکامل الزاماً خدا را نفی نمی کند.
    يا مثلا می گويند برخی خيلی ثروتمندند و کاری نيز نمی کنند، برخی ديگر هم زحمتکش و هم تنگدست هستند. از آنجا که همه انسان هستند و برابر، مالکيت خصوصی ميبايست از بين برود و يک سيستم اقتصادی اشتراکی که کسی مالک چيزی نباشد و هر کسی به اندازه توان خود کار کند و به اندازه نياز خود بردارد روی کار بيايد.

    استدلالاتِ مزبور ضمن درست بودن الزاماً مالکيت خصوصی و مالکيت دسترنج خود را نفی نمی کنند. و همينطور در زمينه های گوناگون ديگر نتايجی را برای خود می گيرند که الزاماً آن نتيجه ها را نمی دهند.

    یارب

    يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من

    اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى





  5. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت آذر ۱۳۸۷
    نوشته
    539
    مورد تشکر
    2,029 پست
    حضور
    53 دقیقه
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    1



    به نام خداي حكيم
    درباره ضرب المثل و اعتقاداتى كه در قرآن بيان شده مي توان گفت :
    1 . «مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِى هَـذِهِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيح فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ ; (آل عمران ، 117) آن چه آن ها در اين زندگى دنيا انفاق مى كنند ، همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده اند ]و در غير محل يا وقت مناسب كشت نموده اند [بوزد و آن را نابود سازد.. .»
    2 . «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث.. . ; (اعراف ، 176) او همچون سگ ]هار[ است كه اگر به او حمله كنى دهانش را باز و زبانش را برون خواهد كرد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همين كار را مى كند.. .»
    3 . «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآء أَنزَلْنَـهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ.. . ; (يونس ، 24) زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم كه بر اثر آن ، گياهان گوناگون كه مردم و چهارپايان از آن مى خورند ، مى رويد تا زمانى كه روى زمين زيبايى خود را ]از آن[ گرفته و تزيين مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند ; ]ناگهان[ فرمان ما شب هنگام يا در روز ]براى نابودى آن[ فرا مى رسد ]سرما يا صاعقه اى را بر آن مسلط مى سازيم [ و آن چنان آن را درو مى كنيم كه ]گويى [هرگز نبوده است .. .»
    4 . «مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَــلُهُمْ كَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْم عَاصِف لاَّ يَقْدِرُونَ.. . ; (ابراهيم ، 18) اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند ، همچون خاكسترى در برابر تندباد در يك روز طوفانى است . آنها توانايى ندارند كم ترين چيزى از آنچه را انجام داده اند به دست آورند.. .»
    5 . «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ ; (عنكبوت ، 41) كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند ، همچون عنكبوتند كه خانه اى براى خود انتخاب كرده اند و سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستند!» و.. .




  6. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    46
    مورد تشکر
    18 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    کسانی را که جز خدا می خوانید هرگز مگسی را خلق نتوانند کرد

  7. تشکر


  8. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۷
    نوشته
    29
    مورد تشکر
    71 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ
    و زمين پاك [و آماده‏]، گياهش به اذن پروردگارش برمى‏آيد و آن [زمينى‏] كه ناپاك [و نامناسب‏] است [گياهش‏] جز اندك و بى‏فايده برنمى‏آيد. اين گونه، آيات [خود] را براى گروهى كه شكر مى‏گزارند، گونه‏گون بيان مى‏كنيم. (اعراف 58)
    از ابن عبّاس و مجاهد و حسن که از مفسّران صدر اسلام هستند، روایت شده است که:
    خداوند متعال این مثل را برای مؤ من و کافرزده است. دل مؤ من را به زمین پاکیزه و آماده و دل کافر را به زمین شوره زار تشبیه کرده است. پس هرگاه باران مواعظ از ابر رحمت پروردگار بر دل مؤ من ببارد، انواع طاعات و عبادات بر اعضا و جوارح او ظاهر می گردد و چون کافر آن را استماع کند، زمین دلش نصیحت را قبول نمی کند و از او صفتی که به کار آید ظاهر نشود.
    از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمود:
    مَثَل هدایت و علمی که خداوند مرا بدان مبعوث کرد، مَثَل باران شدیدی است که در سرزمینی ببارد و قسمتی از آن زمین (که پاکیزه و آماده است ) آب را در خود فرو بردو گیاهان بسیار برویاند و بخشی دیگر از آن که خشک و بایر است آب را در خود نگه می دارد و مردم از آن می آشامند و درختستان و زراعت خویش را نیز از آن آبیاری می کنند و پاره ای دیگر از آن زمین که بیابان صاف و شوره زار است نه آب را در خود نگه می دارد که مردم از آن استفاده کنند و نه در خود فرو می برد که از آن گیاهی بروید.
    و مثل کسانی که تحصیل علم می کنند چنین است: برخی علم و دانش را فرا می گیرندو به دیگران هم می آموزند و برخی دیگر نه خود از علم بهره ای می برند و نه به دیگران بهره ای می رسانند (یعنی طعم و شیرینی علم را درک نمی کنند و مزه علم در اعماق جانشان نمی نشیند که آن را به دیگران منتقل کنند)
    دانه های باران حیات بخش است و لطیف تر از آن چیزی تصوّر نمی شود، امّا همین بارانی که در لطافت طبعش کلامی نیست، در یک جا سبزه و گل می رویاند و درجایی دیگر خسّ و خاشاک.
    باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
    در باغ لاله روید و در شوره زار خس


  9. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    2,954
    مورد تشکر
    6,046 پست
    حضور
    16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
    دریافت
    11
    آپلود
    0
    گالری
    611

    lمثل های قرآنی====>>> مثل آتش در قرآن




    مَثَل آتش

    (اءُوْلََّبِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَرَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّآ اءَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ

    صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ).

    (( (منافقان ) كسانى هستند كه هدايت را به گمراهى فروخته اند؛ و اين (داد و ستد و) تجارت (براى ) آنها سودى نداده و خود هدايت نيافته اند. مثل آنان ، مثل كسى است كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كند) ولى هنگامى كه آتش اطرافش را روشن ساخت ، خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى كند و آنها را در تاريكى وحشتناكى كه چشم كار نمى كند، رها مى سازد. آنها كر و گنگ و كور، بنا بر اين (از راه خطا) باز نمى گردند!)).


    همچو آن كز بهر نور افروخت نار
    روشنايى برد زان پروردگار
    ترك ايشان كرد و در تاريكى اند
    زان نمى بينند و دور از نيكى اند

    صُمّ و بكم و عمى گشتند اين حرون
    گفت از اين معنى فهم لا يرجعون


    *وجه تشبيه:

    خداوند متعال طى هشت آيه قبل ، ويژگيهاى منافقان را بر شمرده ، آنان را به عنوان آدمهاى :
    1. دوچهره
    2. بى ايمان
    3. خدعه گر
    4. بى شعور
    5. داراى مرض قلبى و روحى
    6. دروغگو
    7. مفسد
    8. مغرور
    9. خود برتر بين
    10. سفيه
    11. نادان
    12. همكار شياطين
    13. استهزا گر
    14. طغيانگر، و بالا خره مشترى و خريدار ضلالت و گمراهى معرفى مى كند،
    ولى در اين آيه آنان را به مسافرى تشبيه كرده كه در شب ظلمانى ، در بيابانى گرفتار شده است و آتشى مى افروزد تا در پرتو آن راه را از بيراهه تشخيص دهد و در گودالهاى بيابان سرنگون نگردد.

    ولى همين كه آتش را بر افروخت و اطرافش را روشن ساخت ، ناگهان طوفانى سخت بر مى خيزد و آن آتش را خاموش مى سازد، و او دوباره در تاريكى وحشت انگيز، سرگشته و حيران مى ماند و نمى داند چه كند. بنا بر اين ، وجه شباهت در اين تشبيه ((حيرت زدگى و سرگردانى )) است .

    آرى ، كسى كه با خدا و مؤ منان ، حيله گرى و نيرنگ بازى كند، ثمره كارش و نتيجه معامله و تجارتش جز تحيّر و سرگردانى نخواهد بود.

    منافقان همواره خود را زرنگ و باهوش و فهيم مى دانند و مؤ منان راستين و يكدل را سفيه و نادان مى شمرند و روى همين پندار غلط، راه نفاق و دورويى را پيشه خود مى سازند تا از منافعى كه به دو طرف مى رسد، برخوردار شوند! و هر دسته كه غالب گردند، آنها را از خود بدانند؛ اگر مؤ منان پيروز شوند، در صف مؤ منان و اگر غلبه با كافران باشد، با آنها باشند و به اصطلاح هم از ((توبره )) بخورند، و هم از ((آخور))!

    آنان نمى دانند كه نفاق و دورويى براى مدّت طولانى نمى تواند مؤ ثّر واقع شود. ممكن است چند صباحى از مصونيّتها و مزاياى اسلام برخوردار شوند و از رفاقت با كفار و شياطين نيز بهره جويند، ولى اين كار كوتاه مدّت است ، همانند آتشى است كه در بيابان تاريك در معرض وزش طوفان و گردباد قرار گرفته باشد، لذا ديرى نمى پايد كه چهره واقعى نفاق آشكار و منافقان رسوا مى شوند و آنها به جاى كسب موفّقيت و محبوبيّت ، منفور و مطرود جامعه خواهند شد و همچون كسى كه در بيابان ظلمانى ، راه گم كرده و چراغ را از دست داده ، سرگردان مى مانند.

    منافقان نه تنها با مؤ منان خدعه مى كنند، كه با كافران و همكيشان خود نيز نيرنگ روا مى دارند!

    اينان افراد سر درگم و بى هدف و فاقد برنامه و مسير مشخّصند و در حقيقت برده منافع خويش هستند؛ نه به راه مؤ منان اعتقاد دارند و نه به كيش كافران اعتماد!


    قرآن مجيد در آيه اى ديگر حالت تحيّر و دغدغه و آشفتگى فكرى و تزلزل درونى منافقان را چنين ترسيم مى كند:

    (مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَا لِكَ لاََّ إِلَى هََّؤُلاََّءِ وَلاََّ إِلَى هََّؤُلاََّءِ ...)؛ ((آنها افراد (بى هدف و) سرگردانى هستند كه نه سوى اينها و نه سوى آنهايند! (نه در صف مؤ منانند و نه در صف كافران !) )).



    بعضى از مفسران از جمله (اِسْتَوْقَدَ ناراً) اين نكته را استفاده كرده اند كه :
    1. منافقان براى رسيدن به ((نور)) از ((نار)) استفاده مى كنند؛ آتشى كه هم دود و سوزش دارد و هم خاكستر، در حالى كه مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پرفروغ ايمان بهره مى گيرند.
    2. منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند، امّا باطنشان ، نار است و اگر نورى هم باشد ضعيف و كوتاه مدّت است .
    3. اين نور مختصر يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنهاست كه به تدريج بر اثر تقليدهاى كور كورانه و تعصّبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاريك بر آن مى افتد نه تنها يك ظلمت بلكه به تعبير قرآن ((ظلمات )).
    بعضى ديگر گفته اند: اگر جمله (اِسْتَوْقَدَ ناراً) (روشن كردن آتش ) را به معناى ظريف ادبى آن كه ((فتنه انگيزى )) است ، در نظر بگيريم ، در اين صورت باز مى توان گفت كه منافق تشبيه شده است به ((فتنه انگيز)) و ((مفسد)). بنابراين وجه شباهتشان ايجاد فتنه و فساد است .


    جمله (صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ)، در حقيقت تشبيه ديگرى از طرز تفكر و بينش منافقان است ؛ يعنى دنياپرستى و زرق و برق ماديّات و دلبستگى آنان به عالم محسوسات ، منافقان را چنان مجذوب كرده كه نيروى تفكّر و تعقّل را از آنها ربوده و آنان را نسبت به درك معارف و بيان حقايق الهى كور و كر و لالشان كرده است ، به گونه اى كه همه چيز را از ديدگاه مادّيات و

    به قول ((مولوى )) با چشم ((آخور بين )) ارزيابى و تجزيه و تحليل مى كنند:

    چشم آخِر بين تواند ديدراست
    چشم آخُر بين غرور است و خطاست

    ویرایش توسط [Kavir] : ۱۳۸۸/۰۶/۰۱ در ساعت ۲۳:۴۷

    یارب

    يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من

    اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى





  10. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۷
    نوشته
    217
    مورد تشکر
    575 پست
    حضور
    23 ساعت 42 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0



    این مثل های قرآنی خیلی زیبا و جالب خداوند مثل زده تا ما انسانها پند بگیریم و تفکر کنیم در نظام خلقت
    آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد به یاد من باش که من همیشه به یاد توام.
    از طرف بهترین دوست شما
    .
    .
    .
    خدا

  11. تشکرها 2


  12. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    2,954
    مورد تشکر
    6,046 پست
    حضور
    16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
    دریافت
    11
    آپلود
    0
    گالری
    611

    مثل های قرآنی====>>>مَثَلِ باران و رگبار




    مَثَلِ باران و رگبار

    (اءَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ اءَصَبِعَهُمْ فِىَّ ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَا عِقِ حَذَرَ ا لْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ يَكَادُ ا لْبَرْقُ يَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَ آ اءَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ).

    ((يا همچون بارانى از آسمان ، كه در شب تاريك تواءم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ) ببارد، آنها از ترس مرگ ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند بر كافران احاطه دارد (و آنان در قبضه قدرت الهى هستند) (روشنايى خيره كننده ) برق ، نزديك است چشم آنان را بربايد، هر لحظه اى كه (برق جستن مى كند و صفحه بيابان را) براى آنها روشن مى سازد، (چند قدمى ) در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش ‍ مى شود، توقف مى كنند و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين مى برد، چرا كه خداوند بر هر چيز تواناست )).


    مى كنند انگشت در آذان كه صوت
    نشنوند از رعدها از بيم موت
    بى خبر كز قدرت و علم بسيط
    حق به جان كافران باشد محيط

    بين يكادُ البَرقُ يَخطَف تا چه سان
    مى رساند آن بصرها را زيان

    ره چو روشن شد بر ايشان مى روند
    بر ضلالت تا كه دور از ره شوند
    چون شود تاريك گردند از فتن
    ثابت اندر گمرهى خويشتن
    ور خدا خواهد برد سمع و بصر
    زين گروه كج نهاد كور و كر
    كو بود قادر به كلّ ممكنات
    ما سوى را كرده محوِ برد و مات


    *وجه تشبيه:
    به دنبال آيات گذشته كه درباره منافقان بود، خداوند متعال در اينجا نيز بار ديگر صحنه زندگى آنان را با مثلى ديگر مجسّم مى سازد و آنان را به مسافرى تشبيه مى كند كه در بيابان دچار رگبار تواءم با ظلمت شده ؛ ظلمتى كه قوّه بينايى و تشخيص را از او ربوده است . در اين هنگام از يك سو رگبار شديد او را وادار به فرار مى كندو از سوى ديگر تاريكى ظلمانى مانع فرارش مى شود و غرّش رعد و برق صاعقه وحشتناك نيز، مضطرب و هراسانش مى كند، به گونه اى كه هيچ پناهگاهى نمى يابد و نمى داند چه كند!

    مسافر گرفتار در تاريكى دهشت انگيز و هراسان از غرش رعد و برق و صاعقه ، چاره اى جز اين ندارد كه از نور برق بهره بگيرد. برق هم لحظه اى مى آيد و زود خاموش مى شود. همين كه برق مى آيد، چند قدمى در پرتو آن راه مى رود و چون خاموش مى شود، مى ايستد و در تاريكى ، وحشت زده و سرگردان مى ماند.

    ((وجه شباهت )) در اين تشبيه ، ممكن است ((ترس و دلهره درونى )) آنان باشد، همچنانكه در آيات ديگر بر اين مطلب تصريح شده است ؛ از جمله مى فرمايد:
    (... فَإِذ آ اءُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا ا لْقِتَالُ رَاءَيْتَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ ا لْمَغْشِىِّ عَلَيْهِ مِنَ ا لْمَوْتِ ...).
    ((هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مى شود كه در آن نامى از جنگ و جهاد به ميان آمده است ، منافقان بيمار دل را مى بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته ، با نگاهى (مات و مبهوت و چشمانى كه حدقه آنها از كار ايستاده ) به تو مى نگرند!))؛

    يعنى منافقان از شنيدن نام جنگ ، چنان وحشت و اضطراب آنان را فرا مى گيرد كه نزديك است غالب تهى كنند! فكرشان از كار مى افتد، سياهى چشم شان از حركت باز مى ايستد و همچون كسانى كه نزديك است قبض روح شوند، نگاهى بى حركت و خيره دارند، بى آن كه پلكهاى چشم شان به هم بخورد. اين گويا ترين تعبيرى است كه قرآن از حال منافقان ترسو و بزدل مى كند.



    آرى ، منافقان: درست به چنين مسافرى مى مانند، آنها در ميان مؤ منان روز افزون كه همچون سيل خروشان و باران پر بركتى به هر سو پيش مى روند، قرارگرفته اند. افسوس كه به پناهگاه مطمئن ايمان ، پناه نبرده اند تا ازشرّ صاعقه هاى مرگبار مجازات الهى نجات يابند.

    جهاد مسلّحانه مسلمانان در برابر دشمنان : همانند خروش رعد و صاعقه ، بر سر منافقين فرود مى آمد، آنها گاه گاه فرصتهايى براى پيدا كردن راه حقّ پيدا مى كردند و انديشه هايشان بيدار مى گشت ، ولى افسوس كه اين بيدارى همچون برق آسمان دوام نمى يافت و آنان تا مى خواستند چند گامى بردارند، خاموش ‍ مى شد و تاريكى غفلت و سپس توقّف و سرگردانى جاى آن را مى گرفت .

    پيشرفت سريع اسلام :همچون برق آسمانى چشم منافقان را خيره كرده بود وآيات قرآن كه پرده از رازهاى نهانشان برمى داشت ، همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، لذا هر دَم احتمال مى دادندآيه اى نازل گردد وپرده ازرازهاى ديگرى بردارد ورسواترشوند ...

    امروز ما با چشم خود تمام: اين نشانه ها را يك به يك در وجود منافقان عصر خويش مى بينيم ، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سيه روزى و رسوايى آنها را همانگونه كه قرآن كريم ترسيم نموده ، مشاهده مى كنيم


    **ادامه در پست بعدی:


    یارب

    يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من

    اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى





صفحه 1 از 6 123 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود