-
۱۳۸۷/۰۸/۱۰, ۱۵:۱۳ #1
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 332
- مورد تشکر
- 299 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
جشن آبانگان خجسته باد
جشن آبانگان خجسته باد
درود
آبـان روز است روز آبـان خـرم گـردان به آب زر جان
بنشیـن به نشاط و دوستان را ای دوست به عـز و ناز بنشان
جشن آبانگان رو به ایرانیان و میراث داران ایران زمین در سرتاسر کره خاکی شادباش میگم .
امیدوارم که در پاسداشت آب و باران ، پیشگام شویم
--------------------------------------------------
این گل نیلوفر ابی ( گل ویزه آناهیتا ) رو هم تقدیم میکنم به دوستان
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۰, ۱۵:۲۰ #2
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 332
- مورد تشکر
- 299 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
یکی از داستان هایی که درباره ایجاد این جشن می گویند این است که در دوران باستان ، چند سال پیاپی باران نمی آید (8 سال)
و یک سال در 10 آبان ، باران می آید
این رخداد در یاد وخاطره مردم می ماند و از آن پس آن را جشن می گیرند
امسال هم خدا را سپاس که در آستانه این دو جشن همزمان در بسیاری از جاهای کشور باران بارید
_____________________
آب را گل نکنیمدر فرو دست انگار، کفتری می خورد آبیا که در بیشه ی دور، سیره ای پر می شویدیا در آبادی، کوزه ای پر می گرددآب را گل نکنیمشاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلیدست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده ذر آبزن زیبایی آمد لب رودآب را گل نکنیمروی زیبا دو برابر شده استچه گوارا این آبچه زلال این رودمردم بالادست، چه صفایی دارندچشمه هاشان جوشان، گاوهاشان باد!من ندیدمبی گمان پای چپرهاشان جاپای خداستماهتاب آنجا، می کند روشن پهنای خداستبی گمان درده بالادست، چینه ها کوتاه استمردمش می دانند، که شقایق چه گلی استغنچه ای می شکفد، اهل ده با خبرند.چه دهی باید باشدکوچه باغش پر موسیقی باد!مردمان سر رود، آب را می فهمندگل نکردندش، ما نیزآب را گل نکنیم
سهراب سپهری
-
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۰, ۲۰:۵۳ #3
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 332
- مورد تشکر
- 299 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
جشن ِ طراوتباران ِ آبانگان، شاداب باد! (دکتر احمد پناهنده)
در یسنا، هات ِ 38، بند ِ 3 چنین می خوانیم:
"اینک آب ها را می ستاییم، آب های ِ فرو چکیده، گرد آمده و روان شده و خوب کُنش ِ اهورایی را . . ."
و چه ستایشی است دلپذیر، از این عنصر ِ زندگی بخش ِ حیات ِ زندگان و چه شاداب است، نسیمی طراوت افزا، بر خاسته از آب ِ چشمه سارها، جویبارها، دریاها و . . .
آه
ای پرندگان!
فرود آیید! در کنار ِ چشمه سارها
پرهایتان را، در آب برکه ها، بشویید
آب را، در جان خود فرو دهید
بتکانید! اندام ِ خیسابتان را در آفتاب
میهمان کنید! منقار بوسه ای یکدیگر را
پر پرواز بگشایید! بر شاخسارها
بَسَرورید در آشیانه و لانه ها
ای پرندگان!
سالها ست که از آب ِ آبان ماه، نصیبی نبردم
برکه های ِ پر آب ِ لنگرود ِ جانم را، چشمان ندیدم
رودخانه ی شهرم را، سلام نکردم
دریای ِ همیشه زیبای ِ چمخاله را، تن ِ خود، خیس نکردم
آبشار ِ لیلا کو را، طراوت نچیدم
جویبار ِ همیشه بیدار ِ دره ها را، آواز نشینیدم
باران ِ جوان ِ گیلان ِ جان را، موها نشُستم
مرداب ِ شاداب ِ دیار را، قایقی پارو نزدم
نهرهای ِ خروشان ِ زادگاهم را، انتظارها کشیدم
شبنم ِ گلبرگ ِ گلهای ِ صحبگاهان ِ باغمان را، مشتاقانه منتظر ماندم
مه ِ سحرگه هان فرود آمده بر سقف ِ دیارم را، چه دل تنگ گشتم
گریه ی دوری ِ پاره های تن ِ لنگرود ِ جانم را، جگرسوز آه کشیدم
رطوبت ِ دل آزار ِ گیلان ِ جانان را، هی به بویی منتظرم
سیلاب ِ سرکش ِ سرازیر از کوه ِ لیلا را، سالهاست از تماشا محرومم
اشک ِ شادی ِ شادابم، در دریاچه چشمانم خشک شده است
اما هنوز عاشقم
عاشق ِ آن روزهای ِ جوانم
و می دانم
روزی پر ِ پرواز، در می آرم
و در آبهای ِ زلال ِ دیارم
عشق می کارم
آری:
اگر تا دیروز در بی خبری از آنچه که نیاکانمان، در دوران ِ درخشان ِ تمدن ِ ایران ِ باستان، برای غلبه بر هرچه غم و اندوه، که آن روی سکه ی شادی و شادمانی است، جشن و سرور برگزار می کردند، امروز اما این بی خبری، به همت زلالپندار زنان و عاشق کردار مردان ِ فرهنگ ِ شادی سالار ِ نیاکانمان، از انجماد ِ فرو رفتگی در عزا و ماتم و شیون و زاری، با گرمای ِ نیرو آفرین ِ شادمانی و سرور، ذوب شدند و هر روز بیشتر از روز قبل، قطرات ِ فرو چکیده از این گرمای ِ خشنود کننده ی دلها، چون رودخانه ای روان، نشاط ِ شادمانی ِ شاداب ِ شور و شراب را، به هرسو می برد و چون نسیمی زنده کننده ی جان و دل، بر چهره ها می وزد و دلها را به طپش ِ عشق ِ شادمانی وا می دارد.
غم و اندوه، گویی نیاکانمان را دشمن بود. از این جهت برای ِ در تنگنا قرار دادن آنها، به مناسبت های گوناگون، جشن و سرور برگزار می کردند و شادی و شادمانی می کردند.
یک روز دور آتش حلقه می زدند و گونه ها را چون انار، ارغوان می کردند و خون ِ رگ ِ تاک را در کام، شیرن می نمودند و به رقص و پایکوبی می پرداختند، دیگر روز به باغ و دشت وصحرا بیرون می زدند و در چمن زاران، همسایه ی لاله زاران می شدند و بوی ِ خوش ِ تازه خوشه ی برنج را، در برنجزاران، با عطر ِ جوانبرگ ِ چای ِ بهاره، در چا ی زاران می آمیختند و در دَمی، در جان و دل، نوش می کردند.
یک روز به عشق زمین و خاک که سمبل زایش و زن است تحت عنوان ِ سپندارمذ و یا عشق به زمین و زن، جشن می گرفتند و زن را گرامی می داشتند و روز دیگر، در کنار ِ جویبارها، رودخانه ها، قناتها و دریاها جمع می شدند و آب، این مایع ِ زندگی بخش ِ طبیعت ِ جاندار را می ستودند و شاداب می شدند.
و چه زیبا اندیشه ای، در ذهن نیاکانمان می جوشید و چه رعنا سنتی، پر از عشق و صفا و سور و سرور از خود جاری کردند تا ما امروز، با چنین میراثی، بر غم واندوه هجوم ببریم و هر روز از سال را شادمانی کنیم.
آری:
همانگونه که تاریخ ِ باستان ِ ایرانیان گواهی می دهد، سراسر ِ زندگی ِ مردم ِ پهن دشت ِ ایرانزمین، بر بستر ِ شاد خوانی و شاد خواری و شاد گویی و شاد رقصی، سفره ی شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای ِ کاشانه ی نیاکانمان، مکانی نبوده است و حتی در مرگ ِ عزیزان ِ خود، لباس سفید می پوشیدند و باور داشتند که شادمانی ِ فروخفته در عزیز ِ از دست رفته را باید در زنده گان شکوفا کرد. به همین مناسبت سراسر ایام ِ سال را با جشن و سرور بدرقه می کردند.
بطوریکه داریوش بزرگ در کتیبه یبیستون می نویسد:
" اهورامزدا جهان را آفرید، مردمان را آفرید، شادی را آفرید و شادی را برای ِ مردمان آفرید."
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۰, ۲۱:۰۱ #4
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 332
- مورد تشکر
- 299 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
جشن ِ طراواتباران ِ آبانگان
آبانگان، آبان روز از ماه ِ آبان است که در روز دهم ِ آبان ماه بر گزار می شود.
آبانگان
جشنی شاداب، از ستایش ِ آب است
آب ، مظهر ِ حیاتو حیات یعنی آب
آه . . .
ای آب
که در دوران ِ شباب
در زیر ِ چراغ ِ مهتاب
با نسمیت
عاشقان را
عاشقانه
می کردی خواب
و
بی قراران را
بی تاب
ابوریحان در آثارالباقیه می نویسد:
" آبان روز دهم آبان ماه است و آن را عید میدانند که به جهت همراه بودن دونام، آبانگان میگویند. در این روز زو Zoo پسر تهماسپ از سلسله ی پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن قناتها و نهرها و بازسازی آنها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون ، بیوراسب (ضحاک - آژی دهاک) را اسیر کرده،خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را داراشوند. "
در روایت دیگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى در ماه آبان، باران آغاز به باریدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.
ویرایش توسط shapour : ۱۳۸۷/۰۸/۱۰ در ساعت ۲۱:۰۴
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۰, ۲۱:۱۷ #5
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 332
- مورد تشکر
- 299 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
این جشن ها ، به هیچ روی مال دین وِیژه ای نیست و برای همه ایرانی هاست.
و اینکه من متن دکتر پناهنده را آوردم ، تنها به شونده ، زیبایی سرودها و آوردن توضیحی درباره جشن آبانگان بود.
شادی همواره در متن زندگی نیاکانمان بوده است ، و سوگواری هم داشتند ، اما همواره برآیند کارهایشان به سوی شادی بوده است.
ویرایش توسط shapour : ۱۳۸۷/۰۸/۱۰ در ساعت ۲۱:۱۸
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۰, ۲۱:۳۶ #6
ممنون....
آبانگانتون شادوخرمممممممممممممممم.
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری