-
۱۳۸۷/۰۸/۳۰, ۱۱:۳۸ #1
- تاریخ عضویت
آبان ۱۳۸۷
- نوشته
- 22
- مورد تشکر
- 5 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
خصوصي سازي دين در بوته نقد
برخي دين را امري فردي و خصوصي و آخرتي برشمرده و لذا حضور آن را در اجتماع و دولت انحراف دين از مسير خود تلقي كردهاند. عواملي كه آنان را به اين نظريه كشانده است، عبارت از اين است كه احكام منسوب به دين به نحوي با تمايلات گروههايي به حق و يا به ناحق مخالفت كرده است. به حق آنجايي بوده است كه متوليان دين با استناد به آموزههاي ديني با حكومتهاي جور مقابله كردهاند و به ناحق آنجايي كه متوليان دين بر اثر فهم نادرستي كه از آموزههاي ديني داشتهاند، جلوي پيشرفت علمي و اجتماعي را گرفتهاند؛ نظير مواردي كه كليسا دانشمندان را بر اثر اظهار نظرهاي خلاف آيات كتب مقدس به اعدام و زندان محكوم ميكردند.
لذا به طور عمده پس از رنسانس يعني انقلاب علمي و رويكرد به علوم بشري و تجربي ساز جدايي دين از سياست و دولت نواخته شد.ما اينك براي تحليل اين مسئله و به دست دادن راه حل نكات ذيل را ميآوريم:
1. فراگير بودن آموزههاي ديني
آموزههاي ديني تنها به خلوت مردم و درون خانههاي آنها منحصر نيست؛ بلكه به همه جوانب زندگي آنان اعم از خلوت و جلوت سر و كار دارد. دين تنها به نماز و روزه و نظاير آن محدود نيست تا بتوان در خانه يا مسجد به آنها پرداخت. دين روابط ميان انسانها را هم تعريف كرده است و از انسانها خواسته است، نسبت به ظلم ظالمان و فقر فقيران و مانند آنها ساكت ننشينند. عدالت ورزي و ستمستيزي و احسان به ديگران از مقولاتي است كه حتي نياز است، براي تحقق آنها به تشكيل حكومت روي آورد. بنابراين دين امري فردي و خصوصي و آخرتي نيست.
2. امضاي قوميات از سوي دين
دين انبياء را حجت ظاهري و عقل را حجت باطني معرفي كردهاست. بنابراين بنيان دين بر احتجاج و استدلال است؛ نه راز و رمز. براين اساس آموزههاي اصيل دين الهي با عقل و فطرت و سيره عقلاء مخالفت ندارد.
دين به مفهوم اصيلي الهياش چيزي تحميلي و آسماني و رمزآلود و بيگانه با عقل و فطرت و سيره عقلاء نيست. تقريباً انبياء نيامدند كه معارف جديدي را به بشر بياموزاند؛ بلكه آمدند كه همان ادراكات فطري و عقلي بشر را زنده كنند و برانگيزند. آنان براي روابط ميان انسانها تعريف جديدي به دست ندادند؛ بلكه همان آداب و رسوم ميان قومشان را امضاء و تأييد كردهاند، مگر در مواردي كه تعارض آشكاري با فطريات و عقليات بشري داشته است.
بنابراين، قوميات جامعه جز ذات دين نيست و با تغيير آنها ضرري به دين وارد نميشود. چنان نيست كه اگر بشر در روزگاري رسم بردهداري را بر انداخت و به احكام مربوط به بردهداري عمل نكرد، به دين خللي وارد شده باشد. نيز چنان نيست كه اگر در روزگاري اسب كاركرد نظامي نداشت و ما به حكم قرآن مبني بر تهيه اسب براي جنگ با دشمن عمل نكرديم، حكم قرآن و دين زمين مانده باشد.
احكام قومي دين برآمده از مقتضيات اجتماعي قوم پيامبري است كه در ميانشان مبعوث شده است و لذا اگر در مواردي مقتضيات اجتماعي آن قوم در اقوام يا اعصار ديگر متفاوت بود، ناگزير بايد احكام مربوط نيز متفاوت باشد. البته تا جايي كه مشكل جدّي در اقتباس فرهنگي قوميات عرب براي ساير اقوام وجود نداشته باشد، ضرورت دارد، به منظور جلوگيري از هرج و مرج ديني، همان قوميات از سوي اقوام ديگر پذيرفته شود.
3. دين پشتوانه قوي ارزشهاي اخلاقي و انساني
ترديدي نيست كه آموزههاي ديني نظير اعتقاد به خدا و قيامت و سيره انبياء و اولياء پشتوانه نيرومندي براي اخلاقي كردن جامعه است و اگر آنها به كناري نهاده شود، چيز ديگري جانشين مناسبي براي آنها نخواهد بود.
بيشك قدرت اعم از سياسي و اقتصادي فسادآور است و اگر لجامي مانند دين بر آن نهاده نشود، به درستي مهار نخواهد شد. دين بر قلب و دل آدميان حكومت ميكند و آنان را واميدارد كه حتي در خلوت و دور از چشم مردم و قانون نيز به حقوق انسانها تعدّي نكنند.
4. پرهيز از سوء استفاده از دين
البته پنهان نيست كه دين مانند هر ابزار ديگري چنانچه در دست نااهلان و متحجران بيافتد، مورد سوء استفاده واقع خواهد شد. هرچه اينان بيشتر قدرت بگيرند، از دين استفاده ابزاري بيشتري خواهند كرد. خود را اصل دين تلقي خواهند كرد و قرائتي خاصي را از دين كه موافق طبقه حاكمه است، به عنوان قرائت رسمي و اصيل معرفي خواهند كرد و هر قرائت ديگري را سركوب خواهند نمود.
به نام دين امتيازات خاصي را براي خود قرار ميدهند و نوعي تبعيض طبقاتي را پديد ميآورند. براي خود چنان قداستي ميتراشند كه ديگر نقد عملكرد آنان از سوي مردم ممكن نخواهد شد.
ترديدي نيست كه اينها آفات بزرگي است كه در حضور دين در سياست و دولت پديد ميآيد؛ اما آيا چاره كار اين است كه تحت عنوان خصوصي سازي دين و جدايي دين از دولت و سياست، دامن دين را از صحنه اجتماع و سياست برچينيم؟
5. پرهيز از رسمي كردن قرائت خاصي از دين
اگر فهم نادرست از دين به عنوان تفسير و قرائت رسمي دين تلقي ميشود و به استناد با آن سوء استفادهاي صورت ميگيرد، راه حل اين است كه مطالعات ديني مردم افزايش يابد و آن به گروه خاصي منحصر نشود. همچنان كه هرچه آگاهيهاي سياسي مردم افزايش يابد، خود مردم حافظ پاكي سياست خواهند بود، هرچه نيز آگاههاي مذهبي مردم گسترش يابد، امكان سوء استفاده افراد خاصي را از دين از ميان ميبرد.
اهتمام به كرسي هاي نظريه پردازي و ايجاد تضارب آراء در انديشههاي ديني كه مورد توجه فضلاي حوزه علميه و مورد تأكيد مقام معظم رهبري قرار گرفته است، جلوي تحجر و رسمي شدن قرائت خاصي از دين را خواهد گرفت.
6. دروني كردن آموزههاي ديني
مادامي كه دين شكل عقلاني به خود نگرفته و به درون قلب انسانها راه نيافته باشد، ابزاري براي سركوب و تجاوز به حقوق مردم يا استحمار و حماقت پروري و خرافه پرستي خواهد بود.
دين بايد هم عقل آدميان را اشباع كند و هم قلب آنان را. جمودورزي بر احكامي كه به گذشته تعلق داشته و همراه نساختن دين با نيازها و مقتضيات عصري موجبات دينگريزي مردم را فراهم خواهد كرد. نيز جمودورزي بر ظواهر احكام و رسوخ نيافتن دين به درون قلبها، حاصلي جز درويي و نفاق و ظاهرسازي ندارد. بايد مردم را عاشق خدا كرد تا آموزههاي ديني به درون قلبها راه يابد و ظاهر و باطن آنان را يكي سازد و اخلاص پديد آورد. عشق به خدا نيز با گريه به ياد خدا حاصل ميشود.قطره هاي اشک جرعه هاي عشق
ديگر لينکهاي مرتبط:عاشقانه و عاقلان بودن دين
حقوق زنان در اسلام
ثبات يا تغيير در احكام عربي اسلام
وبلاگ عشق الهي: http://asheqi.parsiblog.com
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری