صفحه 1 از 3 123 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: گناه پيامبر اسلام(ص)

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    22
    مورد تشکر
    5 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    گناه پيامبر اسلام(ص)




    دوست عزيزي نوشته است:
    کلمه ی ذنب در آن معنای گناهی که عام تفسیر می کنند نیامده بلکه به معنای گناهی است که به ما می چسبانند احتمالا منظور شما سوره فتح بوده این کلمه در آن جا برای پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) آمده. به ایشان می گفتند تو شاعری این سخنان شعر است!(همان گناهی که ایشان نکرده بودند و به ایشان نسبت داده شد) بعد همانها آمدند و مسلمان شدند یعنی از سخن خود برگشتند. دیگر ایشان را شاعر نمی دانستند.
    مورد دوم کلمه ی غفران است. این کلمه در همان معناست اما به دو صورت مختلف 1-غفران دفعی 2- غفران رفعی. معنای 1 همانی است که مورد صحبت ماست یهنی خدایا من را از معرض گناهان ایمن کن. در این جا هیچ گناهی صورت نگرفته بلکه فرد از خدا طلب دفع آن گناه را در آینده دارد برای مثال فرد از خداوند می خواهد که امروز مرا از فلان گناه که ممکن است در معرض آن گناه قرار بگیرم نگه دار. معنای دوم هم کاملا مشخص است که این برای اهل بیت علیها سلام نیامده و آنهم طلب غفران رفعی است که فرد گناه می کند و بهد از آن طلب مغفرت دارد.
    فکر کنم با این توضیحات مشخص شد 14 معصوم علیها سلام حتی ترک اولی هم نداشتند و عصمتشان کبری بوده.
    من در پاسخ نوشتم:
    دوست عزيزم، واژگان قرآن در اختيار ما نيست كه هرگونه خواستيم، معنا كنيم. بايد ملاحظه كرد، عرب در استعمالاتش چه معنايي را از واژگان قصد مي‌كند. نه ذنب به معناي گناهي است كه ديگران به ما نسبت مي‌دهند و نه غفران به معناي دفع گناه است. ملاحظه سياق آياتي كه در آن ذنب و غفران به كار رفته روشن مي‌سازد كه ذنب به همان معناي گناه و غفران به معناي رفع گناه است.
    من اينك آيات مربوط را در سه دسته ذيل مي‌آورم و بررسي مي‌كنم:
    1. آيات مربوط به ذنب افراد عادي
    در برخي از آيات «ذنب» به افرادي غير از پيامبر اسلام(ص) نسبت داده شده است كه بي‌ترديد نمي‌‌توان آنها را بر نسبت دادن نارواي گناه به آنان حمل كرد. آنان واقعاً خودشان گناه كرده‌اند.
    الف. ذنب قوم صالح: خداي تعالي درباره قوم صالح گويد:
    فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (شمس،14)؛ قوم صالح، او را دروغگو شمردند؛ پس از آن شتر را پي كردند؛ انگاه پروردگارشان بر آنان خشم گرفت و شهرشان را با زمين يكسان كرد.
    واضح است كه قوم صالح با تكذيب خود مرتكب گناه شدند و لذا خداوند آنان را عذاب و نابود كرد. بنابراين ذنب عبارت گناه خود قوم صالح است؛ نه آنچه ديگران به قوم صالح به ناروا نسبت مي‌دهند.
    ب. ذنب زليخا: عزيز مصر خطاب به زليخا پس از آن كه اقداماتي را به منظور آميزش با يوسف انجام داده بود، گفت:
    وَ اسْتَغْفِري لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئينَ (يوسف،29)؛ اين زليخا از گناهت استغفار كن كه تو از خطاكاران بودي.
    در اين آيه نيز روشن است كه ذنب به معناي گناهي است كه شخص زليخا انجام داده بود؛ نه آنچه كه ديگران به زليخا نسبت داده‌اند و مراد از غفران نيز رفع و بخشش گناه است، نه دفع گناه و جلوگيري از ارتكاب گناه.
    ج. ذنب برادران يوسف: آنان بعد از آن كه دريافتند، يوسف زنده است و عزيز مصر شده، خطاب به پدرشان گفتند:
    قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ (يوسف، 97)؛ گفتند: اي پدر ما، براي گناهان ما استغفار كن. ما خطاكاريم.
    در اين آيه نيز روشن است كه ذنوب عبارت از گناهان خود برادران يوسف است؛ نه آنچه ديگران به او نسبت داده اند و مراد از غفران نيز رفع و بخشش گناهان آنان است و نه دفع گناه.
    2. آيات مربوط به ذنب پيامبر اسلام(ص)
    مواردي كه در آن از ذنب پيامبر اسلام(ص) سخن رفته است. در اين موارد نيز دليلي وجود ندارد كه مراد از ذنب، گناهي باشد كه مشركان مكه به پيامبر نسبت مي‌دادند؛ نه سياق آيات مفيد چنين معنايي است و نه موارد استعمال ذنب چنين معنايي را افاده مي‌كند. همين‌طور غفران نيز به معناي بخشش گناهي است كه پيامبر انجام داده است؛ نه دفع گناه و مصونيت بخشي او از ارتكاب گناه. اينك آيات را مرور مي‌كنيم:
    الف. انتساب ذنب به پيامبر اسلام(ص) در سوره غافر: خداوند در اين سوره كه در مكه نازل شده است، خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ(غافر،55)؛ اي پيامبر، شكيبايي كن كه وعده خدا (درباره شكست سران مشرك مكه) راست است و براي گناه (ناشكيبايي) ات، استغفار كن.
    ب. انتساب ذنب به پيامبر اسلام(ص) در سوره فتح: خداوند در اين سوره كه به مناسبت صلح حديبيه در سال ششم هجرت نازل شده است، خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:
    إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ (فتح، 1-2)؛ ما براي تو (مكه) را فتح كرديم تا خدا همه گناهانت را ببخشد.
    ج. امر كردن رسول الله به استغفار براي خود: خداوند در سوره نصر كه در حدود همان سال ششم هجرت نازل شده است، خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:
    إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً (نصر، 1-3)؛ هرگاه نصر و فتح رسيد و ديدي، مردم را كه گروه گروه به دين خدا در مي‌آيند، پروردگارت را تسبيح كن و استغفار كن كه او توبه‌پذير است.
    چنان كه در اين آيات ملاحظه شد، گناه پيامبر اسلام(ص) عبارت از ناشكيبايي او نسبت به تحقق وعده الهي مبني بر شكست سران مشرك مكه بود و لذا وقتي شاهد تحقق وعده الهي و فتح مكه شد، خداوند از او خواست، از گناه خود استغفار كند؛ نه گناهي كه مشركان مكه به او نسبت مي‌‌دادند.
    3. آيات مربوط ذنب پيامبر(ص) و امت اسلامي
    در پاره‌اي از آيات قرآن، ذنب هم به پيامبر اسلام(ص) و هم امت نسبت داده شده است:
    الف. امر كردن رسول الله به استغفار براي مؤمنان: خداوند در سوره آل عمران كه در اوايل هجرت نازل شده است، خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:
    َبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ (آل عمران، 159)؛ بر اثر رحمتي از جانب خدا، با مؤمنان به نرمي رفتار مي‌كني كه اگر درشتخو و سخت دل بودي، از پيرامونت مي‌پراكندند؛ پس از آنان درگذر و براي آنان استغفار كن.
    ب. امر كردن رسول الله به استغفار براي خود و مؤمنان: خداوند در سوره محمد كه در مدينه نازل شده است، خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:
    ‏فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ(محمد، 19)؛ بدان كه خدايي جز الله نيست و براي گناه خود و مردان و زنان مؤمن استغفار كن.
    اين دو آيه نشان مي‌دهد كه اگر منظور از «ذنبك»( گناه تو)، آن طور كه برخي پنداشته‌اند، گناهان امت نيست و گرنه لزومي نداشت، به آن حضرت، جداگانه بفرمايد كه براي مؤمنان استغفار كند. نيز از اين آيات دانسته مي‌شود كه معناي «ذنب» و «غفران» درباره پيامبر اسلام(ص) و افراد عادي يكسان است.
    منتها بايد دانست كه گناه هركسي حسب مرتبه خودش است. چنان كه ملاحظه شد، ناشكيبايي كردن پيامبر اسلام(ص) نسبت به تحقق وعده الهي مبني بر شكست مشركان مكه، «ذنب» دانسته شده است؛ حال آن كه اين امر معمولاً نزد افراد عادي گناه شمرده نمي‌شود و اين معنا مصداق آن جمله‌اي است كه گفته‌اند:
    حسنات الابرار سيئات المقربين: كارهاي خوب نيكان براي افراد مقرب كار بد دانسته مي‌شود.
    شايد به همين اعتبار بوده است كه علماي ما گناهان پيامبران را «ترك اولي» ناميده‌اند؛ اما به هرحال، خداوند، پيامبران را به جهت انجام همين اموري كه ترك اولي خوانده مي‌شود، مورد سرزنش قرار داده و از آنان خواسته است، استغفار كنند و پس از استغفار توبه‌اشان را پذيرفته و احياناً پيامبران را به جهت گناهشان مجازات كرده است؛ چنان كه مورد آدم و يونس چنين شده است.
    منتها من مي‌‌گويم، چه دليلي دارد، ما آنچه را كه خدا «ذنب»، «معصيت» و «ظلم» و مانند آنها خوانده است،ترك اولي بناميم؛ مگر ما معتقد نيستم كه كلام خدا در اوج فصاحت و بلاغت است و خداوند به بهترين وجه و رساترين معنا سخن گفته است. «ترك اولي» ناميدن گناه انبياء به اين معناست كه خداوند بلد نبوده است، سخن بگويد و ما حرف توي دهان خدا مي‌گذاريم.
    وبلاگ عشق الهي: http://asheqi.parsiblog.com

  2. تشکرها 2


  3. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0



    [quote=asheqi;75992]آيات مربوط به ذنب پيامبر اسلام(ص)
    مواردي كه در آن از ذنب پيامبر اسلام(ص) سخن رفته است. در اين موارد نيز دليلي وجود ندارد كه مراد از ذنب، گناهي باشد كه مشركان مكه به پيامبر نسبت مي‌دادند؛ نه سياق آيات مفيد چنين معنايي است و نه موارد استعمال ذنب چنين معنايي را افاده مي‌كند. همين‌طور غفران نيز به معناي بخشش گناهي است كه پيامبر انجام داده است؛ نه دفع گناه و مصونيت بخشي او از ارتكاب گناه. اينك آيات را مرور مي‌كنيم:

    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ(غافر،55)؛ اي پيامبر، شكيبايي كن كه وعده خدا (درباره شكست سران مشرك مكه) راست است و براي گناه (ناشكيبايي) ات، استغفار كن.
    چنان كه در اين آيات ملاحظه شد، گناه پيامبر اسلام(ص) عبارت از ناشكيبايي او نسبت به تحقق وعده الهي مبني بر شكست سران مشرك مكه بود و لذا وقتي شاهد تحقق وعده الهي و فتح مكه شد، خداوند از او خواست، از گناه خود استغفار كند؛ نه گناهي كه مشركان مكه به او نسبت مي‌‌دادند.
    quote]
    .................................................. ...............................

    با سلام به شما.
    لطفا به شان نزول آیات و معنی لغوی ذنب و سیاق آیات دقت فرمایید.
    شان پیامبر از گناه بدور است ونیز از ناشکیبا بودن . به اسناد ذیل توجه بفرمایید.
    در نظر اهل سنت : مراد از گناه همون نافرمانی های پیامبر قبل و بعد از فتح مکه.
    اولا باید دید معنی ذنب درلغت چیست؟
    ذنب : در لغت التابع للشی علی اثره . تابع اثر چیزی بودن است (1)
    غفر : پوشاندن گناه را گویند . (2)
    در خصوص گناه کار (ذنب ) بودن پیامبر دراین آیه 3 مساله اساسی وجود دارد.
    1- با اینکه پیامبر معصوم است پس نسبت ذنب دراین آیه منظور چیست؟
    1- رابطه فتح مکه با ذنب پیامبر چیست؟
    2- منظور از گناه آینده چیست که هنوز انجام نشده بخشیده میشود؟ . وآیا خود این امر مجوز بر گناه نیست؟
    اما پاسخ :
    اولا : با توجه به اینکه مشرکین بخاطر تلاشهای پیامبر علیه اونها درشکستن بت و دعوت مردم به اخلاص و یکتاپرستی پیامبر را شخصی متمرد و نافرمان میدانستند . این نافرمانی پیامبراز نظر اونهها گناه بود.
    ثانیا : با توجه به شان نزول آیه وظاهر حرف لام در لیغفر لک ... و ارتباط فتح مکه با نسبت ذنب به پیامبر معلوم میشود که با فتح مکه مشرکین از دست پیامبر عصی بودندواورا مسبب نابودی بتها وگناه کار میدونستند. دراین صورت هیچ نیازی به تکلفات بدون دلیل نداریم. مانند گناه کار دانستن پیامبر یا ترک اولی قائل شدن پیامبر یا بخشیدن گناه امتش و...
    بنابراین اگر رابطه فتح مکه با بخشش گناه پیامبر درست دقت شود روشن میشود که اونهادرآینده هم پیامبر را مزاحم خود و گناه کار میشمردن. وبدینوسیله پاسخ تمام این سه اشکال داده میشود ونیازی به تکلفها و اخذ به خلاف ظاهر نیست. (3)
    موید این قول روایت امام رضا درپاسخ به مامون است. مامون ا زامام رضا پرسید ایا پیامبران معصومند ؟ حضرت فرمود بله. مامون گفت پس معنی این آیه چیست؟ (لیغفر لک ما تقدم وما تاخر من ذنبک) حضرت فرمود: پیامبر درنزد مشرکین مکه گناه کار بشمار می آمد زیرا اونها 360 بت داشتند پیامبر همه اونها را نابود کرد. واین برایشان سنگین بود . (4)
    موضوع ترک اولی البته یکی از احتمالات هم هست. (5)
    معنی استغفار درمثل رسول الله – که خود آمرزیده شده هست. ادامه مغفرت است. (6)
    ا زآنجا که پیامبر معصوم از گناست. با توجه به زحمات طاقت فرسای مسلمین در فتح مکه ( نتیجه 20 سال مبارزه ) بود تا جایی که بعضی هم درتردید از کمک خدا شدند وبالاخره این فتح حاصل شد . دستور داده شد که پیامبر استغفار کند تا سرمشقی برای دیگران باشد که درمقابل بد بینی نسبت به وعده پیروزی خدا باید استفغار کنند . وهمچنین احتمال غرور بعد از پیروزی هم از موضوعات خطرناک است که باید از این غرورها استغفارنمود. (7)
    واما آیه : فسبح بحمد ربک واستغفره انه کان توابا (3 سوره نصر. )ذمغفرت دراثر ناشکیبایی پیامبر نبود( هیچ کتاب تفسیر و روایت معتبر چنین چیزی دیده نشد) بلکه ناشکیبایی بعضی مردم مسلمان بود و پیامبر با استغفار بدانها درس داد.
    واما آیه : فاصبر ان وعد الله حق واستغفر لذنبک ( سوره غافر آیه 55)
    دربرابر عناد وکارشکنی دشمنانت صبر کن (8)
    بنابراین :
    همانطوریکه بدرستی گفتید (واژگان قرآن در اختيار ما نيست كه هرگونه خواستيم، معنا كنيم)
    ولی متاسفانه در عمل کمی فاصله گرفته شد .
    نتیجه:
    1- ذنب: بمعنی گناه است . اما درسوره فتح آیه 1-3 نه گناه پیامبر یا ترک اولی پیامبر. که این نسبت با توجه به شان نزول آیه نادرست بنظر میرسد.
    2- پیامبر نعوذ بالله به هیچ وجه نسبت به وعده الهی ناشکیبا نبود . واین نسبت ناشکیبایی در هیچ کتاب تفسیری و روایی معتبر ذکر نشد ! بلکه ناشکیبایی از طرف بعضی مسلمین بود.
    پی نوشت:
    1-کتاب العین ج8 ص 190
    2-لسان العرب ج5 ص 25
    3-تفسیر نمونه ج 22 ص 18
    4-تفسیر نور الثقلین ج5 ص 56 / ت تفسیر المیزان ج 18 ص404
    5-تفسیر مجمع البیان ج23 ص 105/ ت تفسیر المیزان ج 18 ص404
    6-ت المیزان ج 20 ص652
    7-تفسیر نمونه ج 27 ص 397
    8- تفسیر نمونه ج20 ص133

    ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۷/۰۹/۰۲ در ساعت ۱۷:۲۱
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  4. تشکرها 2


  5. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۷
    نوشته
    150
    مورد تشکر
    122 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    عصمت پیامبران




    باسلام
    اینکه بگوییم " كلام خدا در اوج فصاحت و بلاغت است و خداوند به بهترين وجه و رساترين معنا سخن گفته است " کاملا درست است اما جمله ای ناقص است و با تکیه بر این جمله نمیتوان احادیث و روایات و شان نزول و تفسیر را کنار گذاست و صرفا به معنای ظاهری کلمات قناعت کنیم . ونیز در هیج کجای عالم فصاحت و بلاغت به معنای آسانی و راحتی درک و فهم سخن نبوده و نخواهد بود . اگر چنین باشد همه انسانها عادی هم فصیح و بلیغ سخن میگویند .
    کلام هر چه قدر فصیح تر و عالمانه تر باشد معنا و مفهومش سخت تر و پیچیده تر است و نیاز به تعمق بیشتری دارد. چرا که در اینگونه سخنان از ظرایف سخنوری و صنایع ادبی بسیار استفاده میشود و به راحتی نمیتوان آنها را معنا کرد . نمونه اینگونه سخنان را هم حتما شنیده و خوانده اید مانند کتب بزرگان ادبی ایران و جهان مثل سعدی ، حافظ ، مولانا ،عطار ، خیام و ....
    اما در باره قرآن باید گفت که همه مسلمانان در معجزه بودن قرآن از همه لحاظ متفق القولند و چنین معجزه ای را به راحتی نمیتوان تجزیه و تحلیل کرد چه برسد به اینکه فقط معنای لفظی را بگیریم و از معنای حقیقی آن بی خبر باشیم . اگر چنین کنیم پس باید گفت که مفسرین بزرگ عالم اسلام عمرشان را برای هیچ و پوچ هدر دادند و علوم قرآنی وجود خارجی ندارند . چرا که با یک کتاب لغت میتوان به معنای قرآن دست یافت !!
    اینکه میگویند : حسنات الابرار سيئات المقربين: كارهاي خوب نيكانبراي افراد مقرب كار بد دانسته مي‌شود . به منزله گناه آنان نیست بلکه به این معناست آن اعمال اگر چه خوب است اما در شان افراد بالاتر نیست و از آنان انتظار اعمال بهتری میرود .
    بنابر این خوب ، خوبتر و خوبترین از درجات اعمال نیک است .و اگر قرار باشد مختار و قادر به انجام هر یک از آنها باشیم اما مرتبه پایین تر را انجام دهیم در واقع " ترک اولی" کرده ایم .و این همان چیزیست که ما در باره پیامبران قائل هستیم . چون که پیامبران معصوم هستند و نه تنها گناه نمیکنند بلکه حتی فکر گناه هم به ذهنشان خطور نمیکند. و انچه را که به عنوان " ذنب " به پیامبران نسبت داده میشود خللی در معصومیت آنها وارد نمیکند و استغفار از این ذنب نیز نشانه تسلیم همه جانبه پیامبران در برابر اوامر الهی است.
    امر به استغفار برای ارشاد امت وافزونی مرتبه تعبد است و نسبت " ذنب" مستلزم اثبات گناه نیست چه بسا منظورش عبودیت و بندگی باشد که لازمه اش تضرع و عجز و اعتراف به نقص است . استغفار پیامبر برای مومنان برای درگذشتن خداوند از خطای آنان است و این لطف و احسانی است که خداوند در حق پیروان امت رسول خود کرده است . و خداوند از آن کریم تر است که رسول و حبیب خود را امر کند که از او چیزی بطلبد و به او عطا نکند . پس معلوم میشود که آمرزش نصیب امت مومن پیامبر میشود.

    معنای ذنب
    ١ - برخى «ذنب» را به معناى اسم مفعول( مذنوب) دانسته‏اند. نتيجه اين كه ذنب؛ يعنى، چيزى كه از نظر سايرين گناه شمرده مى‏شود.
    ٢- برخى نيز «ذنب» را به معناى لغوى آن (وصله و دنباله) دانسته‏اند. در نتيجه «ذنب» به معناى وصله‏ها و برچسب‏هايى (از قبيل سحر و جنون) است كه مشركان به پيامبر(ص) نسبت مى‏دادند.
    دو روايت در بيان معناى آيه ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر...
    در تفسيرقمى به سند خود از عمر بن يزيد بياع سابرى مى گويد: به امام صادق (ع)عرضه داشتيم : آيه " ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ماتاخر"چه معنا دارد؟ فرمود: ايشان گناهى نداشتند، حتى تصميمبر گناهى را هم نگرفتند، و ليكن خداى تعالى گناهان شيعه اش را بر او حمل كرد، وآنگاه آمرزيد.
    و در عيون الاخبار در رواياتى كه مجلس مامون با حضرت رضا (ع) را حكايت مى كند، به سند خود كه به ابن جهم دارد روايت كرده كه گفت : درمجلس مامون حاضر شدم ، ديدم حضرت رضا (ع) نزد اوست ، مامون از آن جنابمى پرسيد: يا بن رسول اللّه آيا راى شما اين نيست كه انبياء معصومند؟ فرمود: بله - تا آنجا كه مامون گفت - پس بفرما ببينم معناى اين كلام خداى عزّوجلّ: " ليغفر لك ما تقدم من ذنبك و ما تاخر"چيست؟
    حضرت فرمود: در نظر مشركين عرب ، هيچ كس گناهكارتر و گناهش ‍ عظيم تر از رسولخدا (ص) نبود، براى اينكه آنها سيصد و شصت خدا داشتند،و رسول خدا كه آمد همه آنها را از خدايى انداخت و مردم را به اخلاص خواند، و اين درنظر آنها بسيار سنگين و عظيم بود، گفتند: اجعل الالهه الهاواحدا ان هذا لشى ء عجاب و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا على آلهتكم ان هذالشى ء يراد ما سمعنا بهذا فى المله الاخره ان هذا الا اختلاق : آيا آن همه خدا رايكى كرده اين خيلى شگفت آور است بزرگانشان براى تحريك مردم به راه افتادند كهبرخيزيد و از خدايان خود دفاع كنيد كه اين وظيفه اى است مهم ، ما چنين چيزى را درهيچ كيشى نشنيده ايم اين جز سخنى خود ساخته نيست .
    اينجاست كه وقتى خداى تعالى مكه را براى پيامبرش فتح مى كند، مى فرمايد: انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاخر : يعنى ما اين فتح آشكار را برايت كرديم ، تا تبعات و آثار سوئى را كه دعوت گذشته وآينده ات در نظر مشركين دارد از بين ببريم تا ديگر در صدد آزارت برنيايند . و همينطور هم شد، بعد از فتح مكه عده اى مسلمان شدند، و بعضى ازمكه فرار كردند، آنهايى هم كه ماندند قدرت بر انكار توحيد نداشتند، و با دعوت مردمآن را مى پذيرفتند.
    پس با فتح مكه گناهانى كه رسول خدا (ص)نزد مشركين داشت آمرزيده شد، يعنى ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. مامون عرضهداشت . خدا خيرت دهد يا ابا الحسن.
    نکته ای دیگر :
    بنا بر ادله متعدد عقلى و نقلى، پيامبران (ع) داراى مقام عصمت مى‏باشند: عصمت از گناه، عصمت در مقام اخذ وحى و ابلاغ آن و عصمت از خطا. ولى عصمت داشتن بدان معنا نيست كه آنان نيازمند به استغفار نباشند؛ زيرا از انبيا اگر چه گناه و خطاى به معناى مصطلح سر نمى‏زند، ولى قصور و غفلت‏هاى آنى از ياد خدا ممكن است سربزند. چنان كه گفته‏اند:
    حسنات الابرار سيئاتالمقربین‏؛خوبى‏هاى نيك‏مردان،براى مقربان گناه محسوب مى‏شودمثلاً ما در برابر ترك بسيارى از مستحبات و آداب بسيارى احساس گناه نمى‏كنيم، ولى پيامبر (ص) با توجه به ميزان معرفت و كمال خويش آن را براى خود گناه محسوب مى‏كند. از اين رو آن حضرت مى‏فرمود: من هر روز هفتاد مرتبه به درگاه خداوند استغفار مى‏كنم. انبيا چون با مبدأ هستى ارتباط دارند و شعاع علم و دانش بى‏پايان او بر قلب آنان مى‏تابد، حقايقى را مى‏بينند كه بر ديگران پنهان است. از همين رو يك لحظه سلب توجه از خداوند را براى خويش لغزش مى‏شمارند. آنچه كه براى پيامبران گناه شمرده شده از همين قبيل است.
    آنان چون هميشه توجه تمام به سوى خدا دارند، هرگاه لحظه‏اى از او غافل شوند - هر چند به واسطه انجام امور مباح باشد آن را براى خويش خطا دانسته و طلب آمرزش مى‏كنند.
    ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۰۲ در ساعت ۲۲:۳۱
    یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ
    (حضرت علی علیه السلام)

    یک شاخه گل

  6. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    22
    مورد تشکر
    5 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    معناي فصاحت و بلاغت




    سلام عليكم با اظهار تشكر از پاسخ شما، من طي چند پست پاسخ شما را به نقد مي كشم و اينك پست اول:مرقوم فرموده‌ايد: «در هیج کجای عالم فصاحت و بلاغت به معنای آسانی و راحتیدرک و فهم سخن نبوده و نخواهد بود. اگر چنین باشد همه انسانها عادی هم فصیح و بلیغسخن می‌گویند.کلام هر چه قدر فصیح تر و عالمانه تر باشد معنا ومفهومش سخت تر و پیچیده تر است و نیاز به تعمق بیشتری دارد. چرا که در اینگونهسخنان از ظرایف سخنوری و صنایع ادبی بسیار استفاده میشود و به راحتی نمیتوان آنهارا معنا کرد . نمونه اینگونه سخنان را هم حتما شنیده و خوانده اید مانند کتب بزرگانادبی ایران و جهان مثل سعدی، حافظ، مولانا، عطار، خیام و ....»
    عرض مي‌كنم: اولاً، دوست عزيزم، شما تعريف فصاحت و بلاغت را در كتب بلاغي مثلجواهر البلاغه هاشمي بيابيد و از پيش خود تعريف نفرماييد. در اين كتاب فصاحت عبارتاز كلامي دانسته شده است كه مفردات آن نزد اهل زبان مأنوس و مفهوم باشد؛ به علاوهتعقيد معنوي نداشته باشد؛ يعني اگر مفردات مأنوس و مفهوم كنار هم نهاده شود، تركيبيكه از آنها ساخته مي شود، باز واضح و قابل فهم براي اهل زبان باشد. نيز در آن كتاببلاغت به ايراد كلام مطابق فهم مخاطب تعريف شده است؛ بنابراين فصاحت و بلاغت بهمعناي رسا و مطابق فهم مخاطب بودن كلام است؛ نه پيچيده و غير قابل فهم بودن آن.
    ثانياً، كلام كسي فصيح و بليغ خواهد بود كه هم به زبان مخاطبش احاطه علمي داشته باشد و هم به ميزان سطح فهم او، و هركه به اين دو امر بيش‌تر آگاه باشد، فصيح‌تر و بليغ‌تر سخن خواهد گفت. به طور طبيعي همه افراد اهل زبان فصيح و بليغ نيستند.
    ثالثاً، نمونه‌هايي كه ياد كرديد، مثل كتاب‌هاي سعدي، حافظ، مولانا، عطار و خيام، بايد بررسي شود كه مخاطبش چه كساني بوده‌اند و به هرحال، اگر مخاطبش قادر به درك مقصود سخن آنان نبوده است، فصاحت و بلاغت نداشته است. آنچه كه خيلي مسلّم است، اين است كه مخاطب اين كتب، مردم اين عصر نيستند؛ چون صاحب آن كتب در اين عصر زندگي نمي‌كنند. آنان نه به زبان و معاني لغات رايج اين عصر احاطه علمي داشتند و نه به ميزان سطح فهم مردم اين عصر.
    رابعاً، شرط فصاحت و بلاغت كلامي كه خطاب به عموم مردم است، اين است كه اكثريت آن مردم مقاصد متكلم را بفهمند؛ مگر اين كه متكلم نه به زبان مخاطب و نه به سطح فهم او اشراف علمي داشته باشد و يا قصد افهام مقاصدش را به مخاطب نداشته باشد و مقصودش لغز و معما طرح كردن براي مخاطب يا به گيج و گنگي انداختن و يا به گمراهي كشاندن او باشد كه خداي تعالي از همه اينها مبراست.
    ویرایش توسط asheqi : ۱۳۸۷/۰۹/۰۳ در ساعت ۰۵:۳۵
    وبلاگ عشق الهي: http://asheqi.parsiblog.com

  7. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    22
    مورد تشکر
    5 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    ناشكيبايي پيامبر اسلام(ص) نسبت به تحقق وعده الهي




    سلام عليكم
    اينجانب ضمن تشكر از پاسخ شما، ذيل چند پست پاسخ شما را ان شاء الله به نقد مي‌كشم و اينك پست اول:
    مرقوم فرموديد: «لطفا به شان نزول آیات و معنی لغوی ذنب و سیاق آیات دقتفرمایید.»
    عرض مي‌كنم: اتفاقاً، آنچه من عرض كردم، ناظر به شأن نزول و بستر تاريخي نزول آيات ذنب النبي(ص) است و همين‌طور سياق آيات مربوط.
    مرقوم فرموديد: «شان پیامبر از گناه بدور است و نیز از ناشکیبا بودن .»
    عرض مي كنم: شأن پيامبر از گناه دون شأنش به دور است؛ نه از گناهي كه در مرتبه و شأنش باشد. ناشكيبا بودن آيه از دلالت آيات مربوط به وضوح آشكار است. از شما تقاضا دارم، به برخي از آيات متحد الموضوع كه در ذيل به ترتيب نزول مي آيد، عنايت فرماييد:
    فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (قلم،48)
    وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً * وَ ذَرْني وَ الْمُكَذِّبينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَليلاً (مزمل، 10-11)
    فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (ق،39)
    فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (طه،130)
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ اْلإِبْكارِ (غافر،55)
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (غافر،77)
    فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (احقاف،35)
    وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (كهف،28)
    وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (نحل،127)
    وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حينَ تَقُومُ (طور،48)
    فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً * إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً * وَ نَراهُ قَريباً (معارج، 5-7)
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ (روم،60)
    چنان كه ملاحظه مي‌شود، پيامبر(ص) در خصوص تحقق وعده الهي مبني بر مجازات سران مشرك مكه كراراً ناشكيبايي و به تعبير صريح قرآن استعجال مي ورزيده است و لذا كراراً به آن حضرت دستور داده مي شده است كه صبر كند. برادر عزيز، من و تو شأن پيامبر اسلام(ص) را بهتر مي‌شناسيم يا خالق او كه بر او اشراف و احاطه علمي مطلق دارد؟ خداوند، اين استعجال را «ذنب» خوانده و به او دستور فرموده است كه «استغفار» كند؛ آنگاه شما دست به تأويل مي‌بريد كه خير گناه از شأن پيامبر(ص) به دور است. يعني مي‌خواهيد، بفرماييد، ما بهتر از خدا مي‌فهميم؟
    ادامه دارد.

    ویرایش توسط asheqi : ۱۳۸۷/۰۹/۰۳ در ساعت ۰۵:۰۵
    وبلاگ عشق الهي: http://asheqi.parsiblog.com

  8. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    ُ




    نقل قول نوشته اصلی توسط asheqi نمایش پست
    سلام عليكم
    اينجانب ضمن تشكر از پاسخ شما، ذيل چند پست پاسخ شما را ان شاء الله به نقد مي‌كشم و اينك پست اول:
    مرقوم فرموديد: «لطفا به شان نزول آیات و معنی لغوی ذنب و سیاق آیات دقتفرمایید.»
    عرض مي‌كنم: اتفاقاً، آنچه من عرض كردم، ناظر به شأن نزول و بستر تاريخي نزول آيات ذنب النبي(ص) است و همين‌طور سياق آيات مربوط.
    مرقوم فرموديد: «شان پیامبر از گناه بدور است و نیز از ناشکیبا بودن .»
    عرض مي كنم: شأن پيامبر از گناه دون شأنش به دور است؛ نه از گناهي كه در مرتبه و شأنش باشد. ناشكيبا بودن آيه از دلالت آيات مربوط به وضوح آشكار است. از شما تقاضا دارم، به برخي از آيات متحد الموضوع كه در ذيل به ترتيب نزول مي آيد، عنايت فرماييد:
    فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (قلم،48)
    وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً * وَ ذَرْني وَ الْمُكَذِّبينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَليلاً (مزمل، 10-11)
    فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (ق،39)
    فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (طه،130)
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ اْلإِبْكارِ (غافر،55)
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (غافر،77)
    فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (احقاف،35)
    وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (كهف،28)
    وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (نحل،127)
    وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حينَ تَقُومُ (طور،48)
    فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً * إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً * وَ نَراهُ قَريباً (معارج، 5-7)
    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ (روم،60)
    چنان كه ملاحظه مي‌شود، پيامبر(ص) در خصوص تحقق وعده الهي مبني بر مجازات سران مشرك مكه كراراً ناشكيبايي و به تعبير صريح قرآن استعجال مي ورزيده است و لذا كراراً به آن حضرت دستور داده مي شده است كه صبر كند. برادر عزيز، من و تو شأن پيامبر اسلام(ص) را بهتر مي‌شناسيم يا خالق او كه بر او اشراف و احاطه علمي مطلق دارد؟ خداوند، اين استعجال را «ذنب» خوانده و به او دستور فرموده است كه «استغفار» كند؛ آنگاه شما دست به تأويل مي‌بريد كه خير گناه از شأن پيامبر(ص) به دور است. يعني مي‌خواهيد، بفرماييد، ما بهتر از خدا مي‌فهميم؟


    ادامه دارد.
    با سلام به شما دوست خوب
    کمی بیشتر دقت بفرمایید. درآیات فوق الذکر.. همه دستور کلی به صبر نمودن داده واین را نفرموده که پیامبر ناشکیبا بود بعد فرمودهباشد صبر کن . اگر اینطور بود باید میفرمود لاتستعجل واصبر ....
    بنا براین این آیات یک دستور اخلاقی به صبر درمقابل مشکلات است. و نوعی دلداری ونوید..
    2- درکجای قرآن وتفسیر قرآن تصریح شده که پیامبر کرارا در مقابل مشرکان مکه ناشکیبا بود واستعجال میورزیده؟!!
    3- این آیه (((((فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (احقاف،35)))))
    هیچ ربطی به اینکه پیامبر ناشکیبا بود و این یعنی گناه کار بودن درشان خودش ؛ندارد از کجای این آیه گناه گار بودن پیامبررا میفهمید؟!!
    باز هم دعوت میکنم برای فهم قرآن باید از علم لغت - شان نزول - تفسیر - خود آیات - روایات -عقل- و.. مدد جست.. نه تاویلات شخصی.
    بنابراین اگر سند این نسبت دادنها را دقیقا بنویسید قابل بررسی بیشتر است. لطفا مجدد به اسناد لغوی وتفسیری درپست قبل ذکرنمودم مراجعه بفرمایید. با تشکر
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  9. #7
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    22
    مورد تشکر
    5 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    http://asheqi.parsiblog.com




    [quote=hoseintabar;76932]با سلام به شما دوست خوب کمی بیشتر دقت بفرمایید. درآیات فوق الذکر.. همه دستور کلی به صبر نمودن داده واین را نفرموده که پیامبر ناشکیبا بود بعد فرمودهباشد صبر کن . اگر اینطور بود باید میفرمود لاتستعجل واصبر .... بنا براین این آیات یک دستور اخلاقی به صبر درمقابل مشکلات است. و نوعی دلداری ونوید.. 2- درکجای قرآن وتفسیر قرآن تصریح شده که پیامبر کرارا در مقابل مشرکان مکه ناشکیبا بود واستعجال میورزیده؟!! 3- این آیه (((((فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (احقاف،35))))) هیچ ربطی به اینکه پیامبر ناشکیبا بود و این یعنی گناه کار بودن درشان خودش ؛ندارد از کجای این آیه گناه گار بودن پیامبررا میفهمید؟!! باز هم دعوت میکنم برای فهم قرآن باید از علم لغت - شان نزول - تفسیر - خود آیات - روایات -عقل- و.. مدد جست.. نه تاویلات شخصی. بنابراین اگر سند این نسبت دادنها را دقیقا بنویسید قابل بررسی بیشتر است. لطفا مجدد به اسناد لغوی وتفسیری درپست قبل ذکرنمودم مراجعه بفرمایید. با تشکر[/quote]
    سلام عليكم
    دوست عزيزم، در پاسخ شما چند نكته را به عرض مي رسانم:
    1. از شما تقاضا دارم، در بحث علمي توصيه اخلاقي نفرماييد؛ بلكه تنها به سخن و دليل بنگريد و آن را نقد كنيد. «كمي بيش‌تر دقت كنيد»؛ يعني چه؟ حال اگر من هم تلقي ام اين باشد كه شما بي دقتي مي كنيد و من هم به شما بگويم، «كمي بيش‌تر دقت كنيد»، چه احساسي داريد. لحن شما به گونه اي باشد كه براي مخاطب احساس تحقير به وجود نيايد.
    2. دوست عزيزم، آيات متحدالموضوع و سياق آنها به وضوح نشان مي دهد كه اولاً، امر به صبر به پيامبر اسلام(ص) است؛ نه ديگران؛ ثانياً، اين دستور به وعده الهي مبني بر مجازات مشركان مكه نظارت دارد. حال چگونه مي فرماييد، «همه دستور كلي به صبر نمودن داده» است.
    3. دوست عزيزم، در علم بلاغت مطالعه فرموده‌ايد كه بلاغت ايراد كلام به اقتضاي حال مخاطب است. آيا اگر پيامبر(ص) خود شكيبا بوده و استعجالي نداشته است، چه اقتضايي دارد، خداوند خطاب به او بفرماييد، صبر كن و عجله نكن. آيا اگر كسي چنين امري را به شما بكند، در حالي كه در آرامش كاملي هستيد و هيچ مشكلي در ميان نيست، به او ايراد نمي گيريد كه اين سخن چه مناسبتي دارد؟ آيا مي‌خواهيد، بفرماييد، خداوند بليغ نبوده يا بليغ سخن نگفته است؟ اين حرف شما چه مبنايي دارد كه بايد استعجال قبل از امر به صبر باشد؟ توجه داشته باشيد كه خداوند به زبان اجنه سخن نگفته است؛ بلكه به زبان بشر سخن گفته است. شما خود به كسي كه هيچ استعجالي ندارد، بگو، صبر كن، بعد ملاحظه كن و ببين آيا او به تو اعتراض نخواهد كرد كه مگر چه شده است؟ چه جاي اين سخن است؟
    4. آيا تكرار «اصبر»، در سوره هاي مختلف كه در طي سال هاي مختلف دوره مكي نازل شده اند، دليل بر اين نيست كه استعجال پيامبر(ص) پيوسته بوده است؟ حضرت عالي در چه شرايطي به كسي به طور مكرر خواهيد گفت: شكيبا باش؟ آيا جز اين است كه وقتي پيوسته ببيني مخاطبت استعجال دارد؟
    5. دوست عزيزم، خداوند در رأس عقلاء و حكماست. يك شخص عاقل و حكيم، هيچگاه سخنان بي ربط نمي گويد. بي ربط گويي كار آدم هاي رواني است كه يكي از آسمان و يكي از زمين مي گويد، بدون اين كه ارتباطي ميان آنها باشد. وقتي در سياق دعوت به صبر و پرهيز از استعجال در تحقق وعده الهي مبني بر مجازات مشركان مكه به پيامبر(ص) اسلام گفته مي شود: براي گناهت استغفار كن، اين مي فهماند كه گناه پيامبر(ص) همان استعجال او در تحقق وعده الهي بوده است.
    6. من باز از شما دعوت مي كنم، از توصيه هاي اخلاقي دست برداريد و مخاطب خود را كم نگيريد. تنها استدلال بفرماييد و سخن را به نقد بكشيد. آن را به فراست مخاطب واگذاريد.
    7. دوست عزيزم، شما بفرماييد، كدام تأويل شخصي است و كدام غير آن؟ عنايت بفرماييد كه استناد و استشهاد به آيات تأويل شخصي نيست. تأويل شخصي آن است كه صرف ادعاي شخص باشد و بر هيچ دليلي تكيه نداشته باشد. باز شما از توصيه هاي اخلاقي برحذر مي دارم و گرنه من هم بلد هستم. اگر سخن من به آيات قرآن مرتبط نيست، با دليل بفرماييد، مرتبط نيست. چكار داريد كه به من توصيه اخلاقي بكنيد؟ نه شما در اينجا معلم اخلاقيد و نه من در اينجا براي كسب اخلاقيات آمده ام.
    8. آيا اگر بگويم، فلان مفسر چنين گفته است، براي شما اقناع آور است؟ دوست عزيزم، نحن ابناء الدليل نميل حيث نميل. تو به استدلال هاي من بنگر. من هم به استدلال هاي شما مي نگرم. فرض كن، اينها سخن من است و من هم فرض مي كنم، آنچه شما مرقوم مي فرماييد، سخن شماست. تنها اگر من قول يا خبري را آوردم، بفرماييد، منبع آن كجاست؟ استدلال كه منبع نمي خواهد. اگر اصرار در منبع داريد، يك نگاهي به تفسير آقاي قرشي بياندازيد.
    9. دوست عزيزم، لغت و شأن نزول و روايات نمي تواند حاكم بر سياق آيات و آيات متحد الموضوع شود. آنها مؤيدند؛ نه دليل. خود آيات دليل‌اند. مگر آيات قرآن گنگ‌‌اند كه براي فهم آنها به غير قرآن مراجعه كنيم؟ حال براي اين كه شما مزه توصيه هاي اخلاقي را ادراك فرماييد، يك نمونه هم من عرض مي كنم، به شما توصيه مي كنم، يك نگاهي به قرآن در اسلام علامه طباطبايي بياندازيد. آنجا كه مي فرمايد، قرآن در دلالتش بر مقاصد خود مستقل است و نيازي به روايات ندارد. البته بحث من اگر خدا خواهد و فرصت و حالي باشد، ادامه خواهد داشت و بحث لغوي و روايي هم خواهم داشت و آنها را نيز به نقد خواهم كشيد.
    در پناه حق باشيد.
    http://asheqi.parsiblog.com
    ویرایش توسط asheqi : ۱۳۸۷/۰۹/۰۳ در ساعت ۱۶:۱۶
    وبلاگ عشق الهي: http://asheqi.parsiblog.com

  10. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    113
    مورد تشکر
    62 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    دعوت به استفاده از روایات وسخنان مفسرین و قطعیات قرآن و..




    نقل قول نوشته اصلی توسط asheqi نمایش پست
    ...6. من باز از شما دعوت مي كنم، از توصيه هاي اخلاقي دست برداريد و مخاطب خود را كم نگيريد. تنها استدلال بفرماييد و سخن را به نقد بكشيد. آن را به فراست مخاطب واگذاريد.
    ....8. آيا اگر بگويم، فلان مفسر چنين گفته است، براي شما اقناع آور است؟ دوست عزيزم، نحن ابناء الدليل نميل حيث نميل. تو به استدلال هاي من بنگر. .....
    9. دوست عزيزم، لغت و شأن نزول و روايات نمي تواند حاكم بر سياق آيات و آيات متحد الموضوع شود. آنها مؤيدند؛ نه دليل. خود آيات دليل‌اند. مگر آيات قرآن گنگ‌‌اند كه براي فهم آنها به غير قرآن مراجعه كنيم؟ حال براي اين كه شما مزه توصيه هاي اخلاقي را ادراك فرماييد، يك نمونه هم من عرض مي كنم، به شما توصيه مي كنم، يك نگاهي به قرآن در اسلام علامه طباطبايي بياندازيد. آنجا كه مي فرمايد، قرآن در دلالتش بر مقاصد خود مستقل است و نيازي به روايات ندارد. ....
    بادرود جناب عاشقی...
    1- آیا شنیدید که امام صادق فرمود:‌ان الدین لا یصاب بالعقول.. جزئیات دین تنها با عقل به دست نمی اید؟؟!
    2- آیا شنیدید که امام علی در ذیل آیه وابتغوا الیه الوسیله فرمود: نحن الوسیله ... برای رسیدن به خدا و حقیقت قرآن باید از طریق ما رفت .( غیر از این راه بیراهه است؟!
    3- به استناد کدوم آیه یا روایات یا دلیل محکم عقلی میفرمایید . لغت و شان نزول و روایات نمیتواند حاکم بر سیاق وظاهر آیات باشد.؟؟!!
    4- دوستان گفتن که سند دقیق بیارید بر این نظرات خود از روایات و شان نزول و مفسرین بزرگ . ونیز سند نسبتتون به علامه طباطبایی..
    5- در آیات متشابه که عقلتان به فهم آن قد ندهد به کجا پناه میبرید؟!!!
    6- وبالاخره آیا شنید ید که پیامبر فرمود:من فسرالقرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب.؟ هر کس قرآن را با فهم خود تفسیر کند (بر خدا دروغ بسته؟؟!!!!و.... (وسائل الشیعه ج27 ص 190 )
    وآیا شنیدید که امام صادق فرمود: من فسر القرآن برایه ان اصاب لم یوجر وان اخطا فهو ابعد من السماء ..؟ هرکس قرآنرا با نظر خودش تفسیر کند اگر با واقع مطابق بود اجری ندارد واگر برخلاف واقع بود. از آسمان بزمین سقوط کرد. (مستدرک ج17 ص334)
    وآیا شنیده اید که پیامبر فرمود:من فسرالقرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار؟ هرکس قرآنرابا نظر خود تفسیر کند جایگاهش درآتش جهنم است .(عوالی اللیالی ج4 ص 104)
    وآیا شنیدید که سنی و شیعه نقل کردند که پیامبر فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.. من میروم ولی دوچیز گرانبها میگزارم کتاب خدا وعترتم (اهل بیت) ایندو از هم جدا نمیشوند تا به من برسند. (وسائل الشیعه ج27 ص33
    و نیز دررواتی ازپیامبر اکرم ....لن تضل ابدا ...
    اگر میخواهید گمراه نشوید به کتاب خدا وعترت من چنگ بزنید.
    و ............... اگه باز هم نیاز دارید روایات برای شما گرامی بیارم.
    منم از شما دوست گرامی دعوت میکنم سخنان مستند به قطعیات قرآن یا روایات بزنید. نه بر داشت شخصی از سیاق آیات .
    ویک چرای بزرگ ‍؟ اگر چنین بود چه نیاز به امدن امامان معصوم بود؟
    در تبعیت از امامان معصوم که هیچ خطایی درکلامشان نیست موفق باشید.
    ویرایش توسط dadashee : ۱۳۸۷/۰۹/۰۳ در ساعت ۱۷:۵۱

  11. #9
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    22
    مورد تشکر
    5 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    http://asheqi.parsiblog.com




    نقل قول نوشته اصلی توسط dadashee نمایش پست
    بادرود جناب عاشقی...
    1- آیا شنیدید که امام صادق فرمود:‌ان الدین لا یصاب بالعقول.. جزئیات دین تنها با عقل به دست نمی اید؟؟!
    2- آیا شنیدید که امام علی در ذیل آیه وابتغوا الیه الوسیله فرمود: نحن الوسیله ... برای رسیدن به خدا و حقیقت قرآن باید از طریق ما رفت .( غیر از این راه بیراهه است؟!
    3- به استناد کدوم آیه یا روایات یا دلیل محکم عقلی میفرمایید . لغت و شان نزول و روایات نمیتواند حاکم بر سیاق وظاهر آیات باشد.؟؟!!
    4- دوستان گفتن که سند دقیق بیارید بر این نظرات خود از روایات و شان نزول و مفسرین بزرگ . ونیز سند نسبتتون به علامه طباطبایی..
    5- در آیات متشابه که عقلتان به فهم آن قد ندهد به کجا پناه میبرید؟!!!
    6- وبالاخره آیا شنید ید که پیامبر فرمود:من فسرالقرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب.؟ هر کس قرآن را با فهم خود تفسیر کند (بر خدا دروغ بسته؟؟!!!!و.... (وسائل الشیعه ج27 ص 190 )
    وآیا شنیدید که امام صادق فرمود: من فسر القرآن برایه ان اصاب لم یوجر وان اخطا فهو ابعد من السماء ..؟ هرکس قرآنرا با نظر خودش تفسیر کند اگر با واقع مطابق بود اجری ندارد واگر برخلاف واقع بود. از آسمان بزمین سقوط کرد. (مستدرک ج17 ص334)
    وآیا شنیده اید که پیامبر فرمود:من فسرالقرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار؟ هرکس قرآنرابا نظر خود تفسیر کند جایگاهش درآتش جهنم است .(عوالی اللیالی ج4 ص 104)
    وآیا شنیدید که سنی و شیعه نقل کردند که پیامبر فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.. من میروم ولی دوچیز گرانبها میگزارم کتاب خدا وعترتم (اهل بیت) ایندو از هم جدا نمیشوند تا به من برسند. (وسائل الشیعه ج27 ص33
    و نیز دررواتی ازپیامبر اکرم ....لن تضل ابدا ...
    اگر میخواهید گمراه نشوید به کتاب خدا وعترت من چنگ بزنید.
    و ............... اگه باز هم نیاز دارید روایات برای شما گرامی بیارم.
    منم از شما دوست گرامی دعوت میکنم سخنان مستند به قطعیات قرآن یا روایات بزنید. نه بر داشت شخصی از سیاق آیات .
    ویک چرای بزرگ ‍؟ اگر چنین بود چه نیاز به امدن امامان معصوم بود؟
    در تبعیت از امامان معصوم که هیچ خطایی درکلامشان نیست موفق باشید.
    با سلام خدمت شما دوست گرامي
    مشكلي كه در اينجا وجود دارد، حاشيه روي بيش از حد صورت مي گيرد و اصل بحث فدا مي شود و البته من انتظار بي جايي دارم كه روال بحث بر وفق مراد من جريان پيدا كند؛ مع الوصف تا جايي كه فرصت و حالي باشد، بحث را ادامه مي‌دهم:
    1. عنايت فرماييد كه قرآن معيار ارزيابي صحت و سقم حديث است و شايد اين بي نياز از توضيح باشد؛ اما مزيد اطلاع عرض كنم: قرآن تواتر لفظي و محتوايي دارد؛ حال آن كه قريب به تمام روايات آحادند؛ به علاوه قرآن كلام خداست و روايات كلام مخلوق خدا، و افزون بر آن خود معصومين(ع) فرمودند: حديث ما را بر قرآن عرضه كنيد؛ اگر مخالف بود، دور بياندازيد.
    2. توجه بفرماييد كه قرآن به دلايل فراوان براي مخاطبش كه عرب عصر نزول بوده است، قابل فهم بوده است و به تعبير علامه طباطبايي در قرآن در اسلام و نيز تفسير الميزان در دلالتش بر مقاصدش روشن و مستقل از بيان معصومين(ع) است. حديث عرضه نيز مفيد اين معناست كه ما هم قرآن را مي فهميم و هم حديث و هم موافقت يا مخالفت حديث را بر قرآن، و گرنه امر معصومين به عرضه حديثشان بر قرآن عبث مي نمود.
    3. ضمير در حديث من فسر القرآن برأيه، به شخص مفسر بر مي‌گردد؛ يعني اگر كسي قرآن را از پيش خودش تفسير كند؛ بنابراين تفسير قرآن به قرآن( چه تفسير قرآن با سياق و چه تفسير قرآن با آيات متحد الموضوع) تفسير به رأي نيست. مراجعه به مباحث علامه ذيل آيه هفت آل عمران در اين زمينه مي تواند مفيد باشد.
    4. در حديث ثقلين سخن از اين است كه هم قرآن و هم عترت هر دو قابل تمسك اند و در آن هرگز نيامده است كه اگر بخواهيد قرآن را بفهميد، بايد به معصومين مراجعه كنيد تا قرآن را بفهميد. چنان كه در جاي ديگر فرمودند: اذا التبست عليكم الفتن فعليكم بالقرآن. بنابراين قرآن به طور مستقل قابل تمسك است و به طور مستقل هدايت كننده است. ما به عترت در مواردي نيازمنديم مراجعه كنيم كه در قرآن چيزي درباره اش نيامده باشد. يكي از فلسفه هاي وجودي عترت همين جهت است.
    5. تمسك به سياق يك روش عقلايي جاافتاده ميان بسياري از مفسران از جمله علامه طباطبايي است و خود ايشان بسياري از روايات را به استناد سياق رد كرده اند.
    6. ما با گنگ و غير قابل فهم نشان دادن قرآن و وابسته نشان دادن قرآن به حديث معصومين(ع)، كلام خدا را از اوج فصاحت و بلاغت به حضيض گنگي و حيرت پايين مي‌آوريم و اين چيزي نيست كه عقل سليم بتواند از آن دفاع كند. آيا ائمه از خدا فصيح تر و بليغ تر بوده اند؟ آيا خدا مي خواسته است، مردم را سركار بگذارد يا مي خواسته است، مطلبي را به مردم بفهماند؟ آيا خدا بلد نبوده است، به گونه اي با مردم سخن بگويد كه آنان بفهمند؟
    غير قابل فهم بودن آيات قرآن نسبت ناروايي است كه به قرآن داده مي شود و نسبت دهنده را تا حد كفر مي كشاند. نقل است كه من زعم ان القرآن مبهم فقد كفر: هر كه عقيده داشته باشد، قرآن مبهم است، كافر است.
    7. واقعيت آيات قرآن نيز نشان مي‌دهد كه به تفبير علامه طباطبايي حتي يك آيه نيز در قرآن نمي‌توان يافت كه مبهم باشد و معنايي را افاده نكند. چرا كه قرآن به لسان عربي مبين نازل شده و اگر در آن عجمگي و گنگي وجود داشت، عرب مي گفتند: چرا آن را به روشني براي ما بيان نكرده اي؟ آيا قرآن عمجمي و گنگ باشد؛ حال آن كه ما عرب هستيم؟
    http://asheqi.parsiblog.com
    ویرایش توسط asheqi : ۱۳۸۷/۰۹/۰۳ در ساعت ۲۱:۲۰
    وبلاگ عشق الهي: http://asheqi.parsiblog.com

  12. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۷
    نوشته
    150
    مورد تشکر
    122 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    پاسخ




    با سلام
    دوست عزیز از پاسختان بسیار ممنونم اما نکاتی را باید عزض کنم.
    قبلا گفته بودید که " كلام خدا در اوج فصاحت و بلاغت است و خداوند به بهترين وجه و رساترين معنا سخن گفتهاست. «ترك اولي» ناميدن گناه انبياء به اين معناست كه خداوند بلد نبوده است، سخنبگويد و ما حرف توي دهان خدا مي‌گذاريم" و هم چنین " ....واضح و قابل فهم براي اهل زبان باشد...... "
    با توجه به سخنان شما این نکته قابل عرض است که همان " اهل زبان " که گفتید ، سخنان خداوند برایشان قابل درک وفهم بوده " ترک اولی" را به جای گناه برگزیده اند و نه بنده و امثال بنده.
    ونیز گفتید که " فصاحت و بلاغت به معناي رسا ومطابق فهم مخاطب بودن كلام است؛ نه پيچيده و غير قابل فهم بودن آن. " بنده گفته بودم " معنا ومفهومش سخت تر و پیچیده تراست و نیاز به تعمق بیشتری دارد" و نگفتم که پیچیده و غیر قابل فهم . معنای گفته من این است که هر کسی نمیتواند مفهوم آن را درک کند نه اینکه هیچ کس نتواند آن را بفهمد و این دو تفاوت بسیار دارند.
    ونیز گفته اید که "...اگر مخاطبش قادر به درك مقصود سخن آنان نبوده است، فصاحت و بلاغت نداشته است" لطفا اگر این جمله را از منبعی نقل کرده اید نامش را ذکر کنید. چرا به نظر من بسیار نادرست است . در مثالهایی که ذکر کردم لابد برای مخاطبان آن قابل فهم بوده و اگر برای کسی قابل فهم نبوده پس آن شخص یا مخاطبش نبوده یا ضعفی داشته که آن را درک نمی کرده ، نه اینکه سخن فصیح و بلیغ نبوده باشد.
    این گفته های شما هم شنیدنی است " آنچه كه خيلي مسلّم است، اين است كه مخاطب اين كتب، مردم اين عصر نيستند؛ چون صاحبآن كتب در اين عصر زندگي نمي‌كنند"
    یعنی اینکه تاریخ مصرف آن کتب تا زمانی بود که صاحبانشان زنده بودند و با مرگ آنها مخاطبین شان هم مردند!!! به یاد گفتار کفرآمیزی افتادم که میگفتند اسلام و قرآن برای عربهاست و چون قرآن کتابی قدیمی است به درد زمان حال نمیخورد!!!
    و این که گفتید " شرط فصاحت و بلاغت كلامي كه خطاب به عموم مردم است، اين است كه اكثريت آن مردممقاصد متكلم را بفهمند" کاملا درست است . اما این امر موجب آن نمیشود که کلامی آورده شود که کمتر کسی آن را درک کند. چه کسی میتواند ادعا کند که هنگام نزول آیاتی که شامل کلمات " حبل الله - عروة الوثقی – لوح – قلم - عرش" و ... بوده عموم مردم منظور قرآن را فهمیدند و از پیامبر خدا در باره آن سوالی نکردند؟
    در ضمن مخاطب قرآن آیا اکثریت مردم هستند یا همه آنها بدون استثنا؟
    *****
    و اینکه گفته اید " به تعبير علامه طباطبايي در قرآن در اسلام و نيز تفسير الميزان در دلالتش بر مقاصدشروشن و مستقل از بيان معصومين(ع) است" پس چگونه است که خود در تفاسیرش از روایات و احادیث استفاده میکند؟
    *****
    و اینکه تفسیر قرآن به قرآن ، تفسیر به رای نیست بستگی دارد به این که آن تفسیز چه نتیجه ای بدهد وبه صزف " قرآن به قرآن " بودن مبرا از عیب و اشکال نیست.
    *****
    تمسک به سبک و سیاق قابل قبول است اما همیشه این سبک و سیاق در قرآن رعایت نشده است.
    *****
    و این که گفتید " ما با گنگ و غير قابل فهم نشان دادن قرآن و وابسته نشان دادن قرآن به حديثمعصومين(ع)، كلام خدا را از اوج فصاحت و بلاغت به حضيض گنگي و حيرت پايين مي‌آوريم ......"
    هم یک نوع هندوانه زیر بغل گذاشتن است و هم یک نوع عدم درک استناد به احادیث . وجود حدیثی مبنی بر تفسیر و تبیین فلان آیه دلیل بر گنگی آن آیات نیست بلکه " استناد به کلامی معتبر از یک مفسر " است . آنهم با یک امتیاز ویژه به نام عصمت که آنها را از هر گونه خطا و اشتباه باز میدارد. وقتی شما در گفته های خود منبع را ذکر میکنید آیا نشانه ضعف و گنگی سخن شماست یا اینکه با استناد به یک منبع موثق به سخن خود اعتبار بیشتری می بخشید؟
    *****
    چه کسی گفته که سخن خداوند غیر قابل فهم است ؟ اگر اینطور باشد پس فایده اش چیست؟ آیات خداوند قابل درک و فهم است اما نه به آن آسانی که شما تصور میکنید . و نه به آن سهولت که هرکسی یک کتاب لغت دست بگیرد و به خیال خود آن را تفسیر کند و از هر گونه کمکی بی نیاز باشد.
    *****
    و اینکه گفتید " به تفبير علامه طباطبايي حتي يك آيه نيز در قرآن نمي‌توان يافت كه مبهم باشد و معناييرا افاده نكند. چرا كه قرآن به لسان عربي مبين نازل شده" کاملا درست است اما از معانی که میتوان برای آیه قائل شد کدام یک صحیح ترین است مسلما به راحتی تشخیص داده نمیشود.
    مطلب زیر را عینا از تفسیر المیزان نقل میکنم :
    " عدم ابهام و اغلاق در مفاهيم آيات و منشاء اختلافات
    و در ميان همه آيات قرآن ، (كهبيش از چند هزار آيه است )، حتى يك آيه نمى يابيم كه در مفهومش اغلاق و تعقيدىباشد، بطوريكه ذهن خواننده در فهم معناى آن دچار حيرت و سرگردانى شود، و چطور چنيننباشد و حال آنكه قرآن فصيح ترين كلام عرب است ، و ابتدائى ترين شرط فصاحت اين استكه اغلاق و تعقيد نداشته باشد، و حتى آن آياتى هم كه جزو متشابهات قرآن بشمار مىآيند، مانند آيات نسخ شده ، و امثال آن ، در مفهومش غايت وضوح و روشنى را دارد، وتشابهش بخاطر اين است كه مراد از آن را نميدانيم ، نه اينكه معناى ظاهرش نامعلومباشد.
    پس اين اختلاف از ناحيه معناى كلمات پيدا نشده ، بلكه همه آنها از اختلافدر مصداق كلمات پيدا شده ، و هر مذهب و مسلكى كلمات و جملات قرآن را بمصداقى حملكرده اند، كه آن ديگرى قبول ندارد، اين از مدلول تصورى و تصديقى كلمه ، چيزى فهميده، و آن ديگرى چيزى ديگر"
    می بینید آنطور هم که شما میگویید نیست. و قرآن آنقدر صزیح و رک منظورش را نفرموده بلکه انسان را به تفکر و تعقل وا میدارد . حالا چطور عده ای میگویند که معنا و مفهوم قرآن برای ما اظهر من الشمس است والله اعلم.
    *****
    و نیز گفته اید که " تأويل شخصي آن است كه صرف ادعاي شخص باشد و بر هيچ دليلي تكيه نداشته باشد" و نیز " تو به استدلال هاي من بنگر. من هم به استدلال هاي شما مي نگرم. فرض كن، اينها سخنمن است و من هم فرض مي كنم، آنچه شما مرقوم مي فرماييد، سخن شماست. تنها اگر من قوليا خبري را آوردم، بفرماييد، منبع آن كجاست؟ استدلال كه منبع نمي خواهد"
    اگر هر کس هر سخنی را که بگوید آن را سخن خودش فرض کنیم پس سخنش را تاویل شخصی هم میتوان گفت چون که منبعش خودش است و دلیلی جز خودش ندارد .بنابر این گفته های شما ناقض یکدیگر هستند . چه کسی گفته است که استدلال منبع نمی خواهد اگر قرار باشد که هر کس مساله ای را برای خودش استدلال کند و آن را بپذیرد و استدلال دیگری را رد کند مطمنا سنگ روی سنگ بند نمیشود . بنابر این استدلالهایی مورد قبول هستند که پایه و اساس محکمی داشته باشند . بنابراین استدلال هم منبع میخواهد مگر اینکه خود شما منبع آن باشید !! در غیر اینصورت حرف شما فقط برای خودتان ارزش دارد و بس .
    گفتید اگر قول وخبری آوردید منبعش را بپرسیم و می پرسم این که گفتید " اذا التبست عليكم الفتن فعليكم بالقرآن" منبعش چیست؟ البته بهتر است همان موقع که نقل میکنید بگویید نه بعدا.
    *****
    خلاصه اینکه از فوائد ذکر منبع نباید بر حذر بود. با ذکر منبع اولا دیگران نیز میتوانند با رجوع به آن معلومات خود را افزایش دهند وثانیا اشتباهات احتمالی نقل کننده مطلب نیز رفع میشود.
    *****
    ادامه دارد...........

    یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ
    (حضرت علی علیه السلام)

    یک شاخه گل

صفحه 1 از 3 123 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود