{.{..{ ... در حلقه های آن خمِ گیسو ( گلچینی از اشعار ) ... }..}.}

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خیلی وقت بود که میخواستم تاپیکی در بخش ادبیات باز کنم و مطالب و اشعاری که دارم در مورد :
عرفان - اخلاق - اهل بیت ( ع ) - مهدویت - صنایع ادبی
یک جا جمع کنم تا دوستانم هم بخونن . انشا الله این تاپیک رو ویژه این کار قرار میدیم .
التماس دعا . یا علی

حافظ میفرماید :
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ؟
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ؟
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست ؟
پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار
غمخوار خویش باش ، غم روزگار چیست ؟

صبح جمعه ؛ اول آذر ماه سال 1387

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

آرزوی روی ماهی میکشم

حسرت چشم سیاهی میکشم

آتشم بر خرمن هستی مزن

کز دل پر سوز آهی میکشم

با امید دیدنت همچون نسیم

هر نفس خود را به راهی میکشم

در چمن با نکهت گیسوی دوست

عطر صد گل از گیاهی میکشم

ای عجب این رنج راحت سوز را

از نگاهی از نگاهی میکشم

گر پناهی بایدم بردن بخلق

دست ، سوی بی پناهی میکشم

پژمان بختیاری

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

گویند که پیغمبر ما رفت ز دنیا

میراث خلافت به فلان داد و به بهمان

نی نی ملکی ملک به بیگانه ندادست

رو دفتر شاهان جهان جمله تو بر خوان

با دختر و ابن عم و داماد و دو فرزند

میراث به بیگانه دهد هیچ مسلمان ؟!
حکیم سنایی

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالِم و عابد چه فرق بود ؟

تا اختیار کردی از آن ، این فریق را

گفت او گلیمِ خویش بدر می بَرَد ز موج

وین جهد می کند که بگیر غریق را
سعدی

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ترجیع بندی که براون میفرستم در 12 بند هست که اثر حضرت آیت الله آقای شیخ محمد صالح حائری مازندرانی هست .
توی هر پست یک بندش رو براتون میفرستم :
بند اول :
ز رخت دل چو دم زند ، سر عالم علم زند

همه حیران شوند اگر ، خط حسنت رقم زند

به چه لوحی خط تو را به مداد و قلم زند

تو که در چشم جا کنی ، به چه روئی بهم زند

تو اگر جا به دل کنی ، نه دم او از ستم زند

شرف خاک پای تو به سر و چشم و فم زند

به تو بر فرق فرقدان ، ز تفاخر قدم زند

به هزاران زبان تو را ، به هزاران نغم زند

حجه العصر العجل ، یا اباالنصر العجل

لک بالله شوقنا ، جاوز الحصر العجل

یا ابن والفجر و الضحی ، یا ابن والعصر العجل

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بند سوم

لک جسمی تعله ، فدمی لم تطله

لک من قلبی المکان ، فلم لا تحله

انت ان کنت مالکا ، فلک الامر کله

لک جیدی و فی یدیک ، فکانی وغله

انت یا معتق الرقاب ، لناهل تغله

وفوادی به لظی ، و لک الیوم بله

بلی آزاد دولتت ، تنه بر ملک جم زند

ز سلیمان و حشمتش ، من و ما و منم زند

حجه العصر العجل ، یا اباالنصر العجل

لک بالله شوقنا ، جاوز الحصر العجل

یا ابن والفجر و الضحی ، یا ابن والعصر العجل

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بند سوم

چو در آئی تو از دری ، شه خضر و سکندری

که سلیمان و آصفش ، چو غلام و تو سروری

هم اولوالعزم انبیاء ، بکف آرند مجمری

به میان جبرئیل هم ، زند از شوق شهپری

به سر کعبه بر کشی ، علم حمد اخضری

بر زه جام برزنی ، تو مهلهل ز عبقری

دگر از دوستان کسی ، نه دمی از ندم زند

نه شکایت ز غم کند ، نه فغان از ستم کند

حجه العصر العجل ، یا اباالنصر العجل

لک بالله شوقنا ، جاوز الحصر العجل

یا ابن والفجر و الضحی ، یا ابن والعصر العجل

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بند چهارم

نتوانم مدایحت ، که خدای است مادحت

که کلیم آن قبس ندید بجز از نور قادحت

نه بدریاش راه جز بدو بازوی سابحت

نه خلیل آتشش نشست بجز از نجم لائحت

بتو حجت تمام شد به براهین واضحت

بخدایت بیا برس تو به فریاد صالحت

که خدا دست لطف تو بسر ما نه کم زند

دل ما شیعیان همه ز ولای تو دم زند

حجه العصر العجل ، یا اباالنصر العجل

لک بالله شوقنا ، جاوز الحصر العجل

یا ابن والفجر و الضحی ، یا ابن والعصر العجل

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بند پنجم

مه شعبان ز نیمه اش ، شده مشکین شمیمه اش

شده نو عالمی دگر ، ز فضای قدیمه اش

ز کرامات نرگسش ، شده ذات کریمه اش

نه نفاس قرینه اش ، نه نفوس ضمیمه اش

شیم انبیاء همه ، بود از حُسن شیمه اش

رقم تمت الکلم ، زده حق در مشیمه اش

حسن عسکری ( ع ) بر آن ، گل قدس چو شم زند

دل سلمی سلامها ، ز لب ذی سلم زند

حجه العصر العجل ، یا اباالنصر العجل

لک بالله شوقنا ، جاوز الحصر العجل

یا ابن والفجر و الضحی ، یا ابن والعصر العجل

[saarallah]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بند ششم

چه جبینی ملیح رو ، چه حبیبی مسیح مو

چه یمینی فلک در آن ، چه نگینی ملک بر او

ز حسن و ز تقی سخا ، ز نقی وز رضاش خو

دل موسی و جعفرش ، چو محمد بسوی او

در روی عابد و حسین ، چو حسن حُسنِ آبرو

علی آسا بجستجو ، چو محمد بگفتگو

بدو بازوی وی خدا ، کلماتش رقم زند

بدو کتف امامتش ، رقم مختتم زند

حجه العصر العجل ، یا اباالنصر العجل

لک بالله شوقنا ، جاوز الحصر العجل

یا ابن والفجر و الضحی ، یا ابن والعصر العجل