جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: بیان فضایل مولا حضرت علی علیه السلام
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۰, ۲۲:۵۸ #1
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بیان فضایل مولا حضرت علی علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
آيات نازله در باره حضرت علی عليه السلام-قسمت اول
بنا به نقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه ،آيات زيادى (بيش از سيصد آيه) در باره ولايت على عليه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن كريم آمده است كه در اينجا فقط به نقل چند مورد از كتب معتبر اهل سنت اشاره مينمائيم كه جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند.
۱ـ آيه تبليغ ... اسحق ثعلبى در تفسير خود و طبرى در كتاب الولاية و ابن صباغ مالكى و همچنين ديگران نوشتهاند كه آيه تبليغ يعنى آيه ۶۷سوره مائده يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...در باره على عليه السلام نازل شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت و فرمود:من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه....( شواهد التنزيل جلد 1 ص 189ـفصول المهمه ص 27)
۲ـ آيه ولايت ....مفسرين و محدثين مانند فخر رازى و نيشابورى و زمخشرى و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل كردهاند كه روزى سائلى در مسجد از مردم سؤال نمود و كسى چيزى باو نداد،على عليه السلام كه مشغول نماز و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و این آيه نازل شد : "انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون " . (سوره مائده آيه 55).
يعنى : ولى و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنينى هستند كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكوة ميدهند. (اگر چه مؤمنين را بصيغه جمع آورده كه در حال ركوع صدقه ميدهند ولى در خارج مصداق واقعى آن منحصر بفرد بوده و على عليه السلام ميباشد،بعضى هم گفتهاند چون ائمه ديگر نيز داراى مقام ولايت بوده و اولاد معصومين على عليه السلام ميباشند لذا بصيغه جمع قيد شده است)
در آنحال رسول اكرم صلى الله عليه و آله از سائل پرسيد آيا كسى به تو چيزى داد؟سائل ضمن اشاره به على عليه السلام گفت که اين انگشتر را او بمن داد . (كفاية الطالب ص 250ـمناقب خوارزمى ص 178ـتفسير طبرى جلد 6 ص 165ـتفسير رازى جلد 3 ص 431 و كتب ديگر)
علماى اهل سنت با اينكه به نزول اين آيه در باره ولايت على عليه السلام اقرار دارند اما بعضى از آنها مانند ابن حجر و غيره در اينجا طفره رفته و ميگويند كلمه ولى بمعنى دوست و ناصر است نه بمعنى اولى بتصرف در صورتيكه از ظاهر كلام كاملا معلوم است كه ولى بمعنى زعيم و صاحب اختيار است زيرا آيه شريفه با انما كه افاده حصر ميكند شروع شده است يعنى صاحب اختيار و اولى به تصرف ِشما فقط خدا و رسول او و كسى است كه در حال ركوع صدقه داده است اگر ولى بمعنى دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راكعى كه صدقه داده است بى معنى و دور از منطق خواهد بود چون در اينصورت مؤمنين جز خدا و رسول و على عليه السلام دوست ديگرى نخواهند داشت در حاليكه مؤمنين همه دوست و ناصر يكديگرند و دوستى چيزى نيست كه خداوند آنرا در انحصار خود و اوليائش قرار دهد،در اين مورد حسان بن ثابت حضرت امير عليه السلام را مدح كرده و چنين گويد:
فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا / فدتك نفوس القوم يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولاية / و بينها فى محكمات الشرايع
(كشف الغمه ص 88)
يعنى تو آن كسى هستى موقعيكه در ركوع بودى بخشش نمودى پس جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترين ركوع كننده. خداوند هم در شأن تو بهترين ولايت را نازل كرد و آنرا در قرآن كريم ضمن شرايع محكم دين بيان فرمود و معلوم و واضح است كه مقصود از بهترين ولايت همان زعامت و رهبرى است نه يارى و دوستى و معانى ديگر.
۳ـ آيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول.و اولى الامر منكم (سوره نساء آيه 59)
(اى مؤمنين خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد) .شيخ سليمان بلخى و ديگران نوشتهاند كه اين آيه در باره امير المؤمنين نازل شده و منظور از اولى الامر ائمه عليهم السلام از اهل بيتاند.( ينابيع المودة ص 114ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 149ـغاية المرام باب 58)
اهل سنت هر رئيس و زعيمى را كه نسبت به مسلمين رياست داشته باشد اولوالامر گويند و اطاعت او را بموجب اين آيه واجب ميدانند ولى اين قول به هيچ وجه صحيح نميباشد زيرا در اينصورت بايد اطاعت معاويه و يزيد و عبد الملك و متوكل عباسى و امثال آنها كه ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتيكه آيات ديگرى هست كه خداوند از اطاعت چنين اشخاصى نهى فرموده است چنانكه فرمايد: و لا تطيعوا امر المسرفين،الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون ( سوره شعراء آيه 151ـ 152)
(امروفرمان اسراف كنندگان را كه در روى زمين فساد نموده و اصلاح نميكنند را اطاعت نكنيد) بنا براين اطاعت از آن اولوا الامرى واجب است كه پاك و معصوم بوده و دستورات وى همان اوامر و نواهى خدا و پيغمبر باشد و چنين كسانى جز على (ع) و يازده فرزندشكه جانشينان پيغمبر اكرماند كس ديگرى نميباشد چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون( ينابيع المودة ص 445)
يعنى من و على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاك و معصوم هستيم.
۴ـ آيه مباهله ...گروهى از نصاراى نجران در مدينه خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عيسى عليه السلام از آنجناب مطالبى پرسيدند و چون در مباحثه راه مغالطه مىپيمودند آيه مباهله نازل شد كه:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين . ( سوره آل عمران آيه 61)
يعنى اى پيغمبر هر كس با تو در امر عيسى پس از آنكه ترا در باره او علم و اطلاعى حاصل شد مجادله كند بگو بيائيد تا ما و شما پسران و زنان و نزديكان خود را كه بمنزله خود ما هستند بخوانيم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرين كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
بدين طريق رسول اكرم صلى الله عليه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادى آنروز نصارا با علماى خود بيرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلى الله عليه و آله با نزديكان و اقوامش بيايد مباهله نكنيد (زيرا اگر او بر حق نباشد نزديكانش را در معرض نفرين و بلا نمي آورد) و اگر با اصحاب و مسلمين بيايد مباهله كنيد در آنحال پيغمبر اكرم با على و فاطمه و حسنين عليهم السلام حاضر شد اسقف پرسيد اينها كيستند؟ گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن يگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو كودك هم نوادههاى او هستند .اسقف گفت بخدا سوگند من چهرههائى مىبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهها را از جا ميكند خوبست از مباهله خود دارى كنيد و با او مصالحه نمائيد لذا گفتند يا ابا القاسم ما مباهله نميكنيم و حاضر بمصالحه هستيم حضرت نيز پذيرفت.
ابن ابى الحديد و ابن مغازلى و ديگران نوشتهاند كه منظور از ابنائنا حسنين و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا على عليه السلام ميباشد . ( مناقب ابن مغازلى ص 263ـكفاية الخصام ص 309ـفصول المهمه ص 8)
بنا بر اين در اين آيه خداوند حضرت امير را از شدت اتحاد نفسانى با پيغمبر (البته بطور مجاز) نفس پيغمبر خوانده است.
۵ـ آيه تطهير...: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا . ( سوره احزاب آيه 33)
(اراده خدا است كه از شما اهل بيت پليدى را دور كند و شما را به تطهير خاصى پاك گرداند ) در تفسير طبرى و فخر رازى و همچنين در كتب ديگر اهل سنت نقل شده است كه آيه تطهير در خانهام سلمه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنين و على عليهم السلام را جمع كرد سپس گفت : اللهم هؤلاء اهل بيتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا (خدايا اينها اهل بيت من هستند پليدى را از اينها دور گردان و بتطهير خاصى پاكشان فرما) ام سلمه گفت يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟ حضرت فرمود تو جاى خود دارى و زن خوبى هستى (اما مقام اهل بيت مرا ندارى.) (كفاية الطالب ص 372ـتفسير فخر رازى جلد 6 ص 783)
برخى از علماى اهل سنت مانند زمخشرى و غيره گفتهاند كه اين آيه در مورد زنان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده است زيرا صدر و ذيل آيه در باره آنها است!
پاسخ اينست كه اگر اين آيه در باره زوجات پيغمبر صلى الله عليه و آله بود ضمير مخاطب بصيغه جمع مؤنث مي آمد و آيه چنين ميشد ليذهب عنكن الرجس و يطهركن تطهيرا زيرا بكار بردن صيغه مذكر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بكلى غلط است و علت اينكه با وجود حضرت زهرا عليها السلام در آن انجمن ، ضمير مخاطب را جمع مذكر آورده است از جهت تغليب است همچنانكه در آيه ۷۳ سوره هود نيز با اينكه مخاطب زن است (ساره) ولى چون ابراهيم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغليب ضمير جمع مذكر آمده استـقالوا اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت...و گذشته از اين همه جا منظور از اهل بيت،على و فاطمه و حسنين عليهم السلاماند نه كسان ديگر زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فقط به آنها اهل بيت خطاب ميكرد چنانكه در كتب معتبره از انس بن مالك نقل شده است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله براى نماز صبح كه ميرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه عليها السلام عبور ميكرد و آنها را صدا ميزد و ميفرمود الصلوة يا اهل البيت و آنگاه اين آيه را تلاوت ميفرمود انما يريد الله… (شواهد التنزيل جلد 2 ص 11)
همچنين پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه اين آيه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و على و حسن و حسين و فاطمه( تفسير ابن جرير طبرى جلد 22 ص 5)
در كتاب قاموس الصحيفه از صاحب رياض السالكين نقل شده است كه جمهور علماء عامه گفتهاند: " زنان پيغمبر صلى الله عليه و آله جزو اهل بيت او ميباشند و من به حديثى برخوردم كه سيوطى در كتاب (الجامع الصغير) از ابن عساكر از واثله نقل كرده كه مضمونش صراحت دارد بر عقيده مذهب اماميه كه زنهاى آنحضرت در شمار اهل بيتش نيستند و آن گفتار او است كه (به دخترش) فرمود نخستين كسى كه از اهل بيت من بمن ملحق ميشود توئى اى فاطمه و اول كسى كه از زنانم بمن ملحق ميشود زينب است "
( قاموس الصحيفه ص 25ـاين كتاب اخيرا بوسيله جناب حجة الاسلام حاجى سيد ابو الفضل حسينى بسبك جالب و زيبا در شرح لغات صحيفه سجاديه تأليف شده و تعليقات او اضافاتى نيز از نظر نقل حديث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گرديده است مطالعه اين كتاب نفيس براى محققين و اهل علم توصيه ميشود. )
*****
ادامه دارد......
*****
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۰۳
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۰, ۲۳:۰۴ #2
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بسم الله الرحمن الرحیم
آيات نازله در باره حضرت علی عليه السلام- قسمت دوم
6ـ به نقل علماء و مورخين فريقين چون آيات سوره برائت در مورد عهد شكنى و مذمت مشركين نازل گرديد رسول اكرم صلى الله عليه و آله آيات اوائل سوره مزبور را به ابوبكر داد كه به مكه برده و در موسم حج به مشركين ابلاغ نمايد،پس از آنكه ابو بكر براه افتاد و قدرى راه رفت جبرئيل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد خداوند فرمايد:
لا يؤديها عنك الا انت او رجل منك.
يعنى كسى از جانب تو اداء رسالت ننمايد مگر خودت يا مردى كه از خودت باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فورا على عليه السلام را طلبيد و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بكر برو هر كجا به او رسيدى آيات را از او بگير و به مكه ببر و برای مشركين قرائت كن،حضرت امير فورا حركت كرد و در راه به ابوبكر رسيد و آيات را از او گرفته و به مكه برد و ابو بكر خدمت پيغمبر مراجعت نمود و در حاليكه از اين امر محزون و متأسف بود عرض كرد يا رسول الله مگر در باره من چيزى نازل شده حضرت فرمود خداى تعالى دستور داد كه آيات را كسى ببرد كه از خود من باشد و من هم على را براى انجام اين مأموريت اعزام نمودم( ذخائر العقبى ص 69ـكفاية الطالب ص 242ـينابيع الموده ص 88ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 17)
در اينجا سه مطلب مورد توجه و بررسى است:
اول اينكه على عليه السلام از خود پيغمبر صلى الله عليه و آله است و ابو بكر چنين خصوصيتى را ندارد.
دوم اينكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آيه در يك شهر شايسته نديد و به پيغمبرش دستور داد كه براى اينكار على عليه السلام را بفرستد در اينصورت چگونه حزب سقيفه چنين كسى را براى جانشينى پيغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نمايد؟
سوم اينكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضيلت و شايستگىعلى عليه السلام بود زيرا اگر از اول آنحضرت بچنين مأموريتى منصوب ميشد بنظر همه عادى مي آمد و چنداناهميتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على عليه السلام بدان سمت گمارده شد اين امر دليل بر فضيلت و شايستگى على عليه السلام براى جانشينى پيغمبر و انجام وظائف او ميباشد.
۷ـ آيه مودت : قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة فى القربى(سوره شورى آيه 23)
(اى پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدى نميخواهم مگر دوستى نزديكانم را )
زمخشرى در تفسير كشاف و گنجى شافعى در كفاية الطالب و ديگران نوشتهاند كه چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفتند يا رسول الله : و من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال على و فاطمة و ابناهما. (كفاية الطالب ص 91ـتفسير كشاف جلد 2 ص 339ـذخائر العقبى ص 25)
يعنى نزديكان شما كه دوستى آنها بر ما واجب است چه كسانىاند؟ فرمود على و فاطمه و دو پسرشان.
۸ـ آيه قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب( سوره رعد آيه 13)
كافران رسالت پيغمبر اكرم را انكار كرده و گفتند تو پيغمبر نيستى اين آيه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد كه بگو (من براى رسالت خود دو شاهد دارم يكى) خدا است كه براى شهادت ميان من و شما كافى است و ديگرى كسى است كه علم كتاب در نزد اوست.ثعلبى در تفسير آيه مزبور مينويسد آنكه علم كتاب در نزد اوست على بن ابيطالب است (غاية المرام باب 126)
همچنين ابو سعيد خدرى گويد از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم آنكس كه علم كتاب در نزد اوست كيست؟ فرمود آنكس برادرم على بن ابيطالب است( شواهد التنزيل جلد 1 ص 307)
شيخ سليمان بلخى از ابن عباس نقل ميكند كه گفت آنكه علم كتاب در نزداوست على عليه السلام است زيرا او بتفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود(ينابيع المودة ص 104)
۹ـ آيه افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه (سوره هود آيه 17)
آيا كسيكه (رسول خدا صلى الله عليه و آله براى صحت گفتار خود) حجتى (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهى از خود او باشد....
در اين آيه نيز مفسرين و مورخين عامه و خاصه نوشتهاند كه منظور از شاهد و گواهى از خود پيغمبر على عليه السلام است(تفسير ابو الفتوح رازىـينابيع المودة ص 99)
ابراهيم بن محمد حموينى در كتاب فرائد السمطين از ابن عباس نقل ميكند كه اين آيه در شأن على عليه السلام است و احدى با او در آن شريك نيست و خوارزمى هم در مناقب خود مينويسد كه عمرو عاص در نامهاى كه به معاويه نوشته بود اشاره بآياتى در شأن على عليه السلام كرده بود كه از جمله آنها آيه مزبور بوده است ( غاية المرام باب 128).
۱۰ـ آيه الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .(سوره بقره آيه 274)
كسانيكه اموالشان را در شب و روز و نهانى و آشكارا انفاق ميكنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.
خوارزمى و ثعلبى و مالكى و ابو نعيم و ديگران از ابن عباس نقل كردهاند كه على عليه السلام چهار درهم داشت يكى را شب (در راه خدا) صدقه داد و يكى را روز و يكى را پنهانى و يكى را آشكارا آنگاه اين آيه در باره او نازل گرديد(مناقب ابن مغازلى ص 280ـذخائر العقبى ص 88)
*****
ادامه دارد......
*****
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۰۲
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۰, ۲۳:۱۱ #3
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بسم الله الرحمن الرحیم
آيات نازله در باره حضرت علی عليه السلام- قسمت سوم
۱۱ـ آيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله ( سوره بقره آيه 207)
و از مردم كسى هست كه جان خود را ميفروشد (بذل ميكند) در راه بدست آوردن رضاى خدا.
ثعلبى در تفسير خود از ابن عباس روايت ميكند كه در شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام در فراش وى خوابيد و اين آيه در شأن آنحضرت نازل گرديد( ينابيع المودة ص 92ـكفاية الطالب ص 239)
۱۲ـ آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية( سوره بينة آيه 8)
كسانيكه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام دادند آنان بهترين مردمند.
مقاتل بن سليمان از ضحاك از ابن عباس نقل كرده است كه اين آيه در شأن على عليه السلام و اهل بيت او نازل شده است (غاية المرام باب 94 حديث 9)
۱۳ـ وقفوهم انهم مسئولون . ( سوره و الصافات آيه 24)
آنها را نگهداريد كه مورد سؤال خواهند بود.
ابو سعيد خدرى از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل ميكند كه آنچه مورد سؤال خواهد بود ولايت على بن ابيطالب است . ( شواهد التنزيل جلد 1 ص 107ـصواعق المحرقه ص 89)
۱۴ـ آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.(سوره مريم آيه 96)
كسانى كه ايمان آورده و عملهاى نيك انجام دادند بزودى خداوند دوستى آنها را در دلهاى مردم قرار ميدهد.
گنجى شافعى از قول خوارزمى مينويسد كه على عليه السلام فرمود مردى مرا ملاقات كرد و گفت يا ابا الحسن بدانكه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم على عليه السلام فرمود من برسول خدا صلى الله عليه و آله مراجعه كرده و سخنآنمرد را باو خبر دادم.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود شايد در باره او احسان و نيكى نمودهاى،گفتم بخدا من در باره او احسانى نكردهام،رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود خدا را سپاس كه دلهاى مؤمنين را بدوستى تو واد داشته است آنگاه آيه بالا نازل شد.( كفاية الطالب ص 249ـمناقب خوارزمى ص 188ـالغدير جلد 2 ص 56)
۱۵ـ آيه و اعتصموا بحبل الله جميعا . ( سوره آل عمران آيه 103)
و همگى بريسمان خدا چنگ زنيد.
صاحب كتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه ما در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم عربى آمد و عرض كرد يا رسول الله شنيدم كه ميفرمودى اعتصموا بحبل الله ، حبل خدا كدام است كه باو تمسك جوئيم؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله دست خود را بر دست على عليه السلام زد و فرمود به اين شخص تمسك جوئيد كه اين حبل المتين است . (كفاية الخصام ص 343)
*****
ادامه دارد......
*****
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۰۵
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۰, ۲۳:۱۵ #4
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بسم الله الرحمن الرحیم
آيات نازله در باره حضرت علی عليه السلام- قسمت چهارم
۱۶ـ آيه انما انت منذر و لكل قوم هاد.(سوره رعد آيه 7)
( هر آينه تو بيم دهندهاى و براى هر قومى هدايت كنندهاى است).از طريق اهل سنت هفت حديث نقل شده است كه مقصود از منذر پيغمبر صلى الله عليه و آله و از هادى على عليه السلام ميباشد از جمله مالكى در فصول المهمه مينويسد كه چون آيه مزبور نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انا المنذر و على الهادى و بك يا على يهتدى المهتدون.
يعنى من انذار كنندهام و على هدايت كننده ، و بوسيله تو يا على هدايت يافتگان هدايت مىيابند. ( فصول المهمه ص 122)
۱۷ـ آيه و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام.( سوره ابراهيم آيه 35)
زمانيكه ابراهيم (بدرگاه خداى تعالى دعا كرد) و گفت پروردگارا اين شهر (مكه) را محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان.
ابن مغازلى شافعى به سند خود از عبد الله بن مسعود نقل ميكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود دعاى ابراهيم كه عرض كرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان بمن و على منتهى شد كه هيچيك از ما هرگز به بت سجده نكرديم در نتيجه خداوند مرا نبى و على را وصى قرار داد.( مناقب ابن مغازلى ص 276)
۱۸ـ آيه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير.( سوره تحريم آيه 4)
البته خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين يارى كننده او (پيغمبر صلى الله عليه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتيبان اويند.مفسرين و علماى بزرگ اهل سنت نوشتهاند كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود در آيه مزبور منظور از صالح المؤمنين على بن ابيطالب است.
( شواهد التنزيل جلد 2 ص 255ـصواعق محرقه ص 144)
۱۹ـ آيه لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون. ( سوره حشر آيه 20)
يعنى دوزخيان با بهشتيان برابر نيستند اصحاب بهشت آنانند كه رستگار هستند.
موفق بن احمد به سند خود از جابر روايت كرده است كه گفت ما در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه على عليه السلام داخل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود قسم به آنكه جان من در دست اوست كه اين مرد و شيعهاش در روز قيامت رستگارانند( كفاية الخصام ص 422)
۲۰ـ آيه و تعيها اذن واعية. ( سوره الحاقة آيه 12)
و نگهدارد،آن پند را گوش نگاهدارنده.
طبرى و سيوطى در تفسير خودشان نوشتهاند كه وقتى آيه مزبور نازل شد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد خدايا آنگوش را گوش على قرار بده و على عليه السلام فرمود از آنگاه چيزى نشنيدم كه فراموش كرده باشم. ( مناقب ابن مغازلى ص 265)
*****
ادامه دارد......
*****
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۰۶
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۰, ۲۳:۱۹ #5
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بسم الله الرحمن الرحیم
آيات نازله در باره حضرت علی عليه السلام-قسمت آخر
21ـ آيه افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستون.( سوره سجده آيه 18)
آيا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است (اين دو) در نزد خدا يكسان نيستند.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه و ابن كثير در تفسير خود و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد و ديگران نوشتهاند كه وليد بن عقبه در مقام مفاخره به على عليه السلام گفت من از تو زبانم گوياتر و نيزهام تيزتر ودرجنگ شجاع ترم!على عليه السلام فرمود ساكت شو اى فاسق.آنگاه خدا بتصديق كلام آنحضرت آيه مزبور را نازل فرمود( غاية المرام باب 152ـمناقب ابن مغازلى ص 324)
۲۲ـ القيا فى جهنم كل كفار عنيد ( سوره ق آيه 24)
بيفكنيد در دوزخ هر نا سپاس ستيزه جو را.
حاكم حسكانى در شواهد التنزيل به سند خود از ابو سعيد خدرى نقل ميكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود چون روز قيامت شود خداى تعالى بمن و على ميفرمايد هر كس دشمن شما است او را در آتش بيفكنيد و هر كه دوست شما است او را داخل بهشت گردانيد و اينست فرموده خداى تعالى القيا فى جهنم كل كفار عنيد.( شواهد التنزيل جلد 2 ص 190)
۲۳ـ آيه و اركعوا مع الراكعين( سوره بقره آيه 43)
و ركوع كنيد با ركوع كنندگان.
موفق بن احمد و ابو نعيم اصفهانى به اسناد خود از ابن عباس نقل كردهاند كه اين آيه در خصوص پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام نازل شده و آنها اول كسى بودند كه نماز گزاردند و ركوع كردند(غاية المرام باب 176)
۲۴ـ آيه ثم لتسألن يومئذ عن النعيم(سوره تكاثر آيه 8)
آنگاه در آنروز از نعمتها پرسيده شوند.
ابو نعيم و حاكم حسكانى به سند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل كردهاند كه فرمود: مقصود از نعيم در اين آيه ولايت امير المؤمنين و ما است كه از آن پرسيده خواهد شد. ( غاية المرام باب 48ـشواهد التنزيل جلد 2 ص 368)
۲۵ـ آيه سأل سائل بعذاب واقع(سوره معارج آيه 1)
خواست سؤال كنندهاى عذابى را كه واقع شد.
ثعلبى و ابن صباغ و ديگران نوشتهاند كه چون در روز۱۸ ذيحجه رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را بجانشينى خود منصوب نموده و فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه .حارث بن نعمان پس از شنيدن اين خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را به شهادت يگانگى خدا و نبوت خود از جانب خدا امر كردى قبول نموديم و سپس به نماز و زكوة و حج و جهاد و روزه دستور دادى پذيرفتيم به اينها قناعت نكردى در آخر كار اين جوان را كه پسر عموى تست به ولايت نصب كردى آيا اين كار از جانب تست يا بدستور خدا است؟رسول اكرم فرمود قسم بخدائى كه جز او خدائى نيست كه اين امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حاليكه بسوى ناقه خود ميرفت گفت خدايا اگر اين مطلب صحيح است بر ما از آسمان سنگ بفرست يا بعذابى دردناك معذب گردان هنوز به ناقهاش نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاكش نمود آنگاه اين آيه نازل شد كه سأل سائل بعذاب واقع ( فصول المهمه ص 26ـكفاية الخصام ص 488)
آياتى كه در باره ولايت و فضائل على عليه السلام نازل شده خيلى بيش از اينها است که براى نمونه فقط به ۲۵ آيه از آنها اشاره نموديم و بطوريكه مفسرين و محدثين نوشتهاند متجاوز از سيصد آيه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانكه گنجى شافعى و ثعلبى به سند خود از ابن عباس نقل كردهاند كه نزلت فى على بن ابى طالب اكثر من ثلاثمائة آية. ( كفاية الطالب ص 231ـصواعق محرقه ص 76ـينابيع المودة ص 126)
اكنون بايد از آقايان (اهل سنت) پرسيد با وجود اينهمه آيات كه دلالت بر ولايت و برترى على عليه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه به كتب معتبرتان صحت اين مطلب را خواهيد پذيرفت چگونه ابو بكر را بجاى على عليه السلام خليفه ميدانيد آيا سخن و عقيده شما در اينمورد موضوع كوسه و ريش پهن نيست؟
در خاتمه از تذكر اين مطلب ناگزيریم كه ممكن است به نظر بعضى چنين برسد كه خداوند چرا صريحا نام على عليه السلام را در قرآن نياورده كه او جانشين پيغمبر است تا مسلمين دچار اختلافات نشوند؟
پاسخ اين اشكال يا اعتراض اينست:
كه اولا موضوع ولايت على عليه السلام مورد آزمايش است و بايستى مردم بوسيله آن آزمايش شوند چنانكه از جمله آياتى كه مؤيد اين مطلب است :
آيه شريفه الم أحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون.؟( سوره عنكبوت آيه 1)
(آيا مردم چنين پندارند كه با گفتن اينكه ايمان آورديم رها كرده شوند و آنان آزمايش نخواهند شد؟) كه بنا بنقل علماء و مفسرين عامه و خاصه ولايت على عليه السلام است كه مورد آزمايش مسلمين قرار گرفته است. ( شواهد التنزيل جلد 1 ص 438ـغاية المرام باب .125)
ثانيا: بفرض اينكه نام على عليه السلام نيز در قرآن ذكر ميشد باز مردم از روى حب جاه و طمع دنيوى با آن مخالفت ميكردند همچنانكه با برخى از آيات قرآن مخالفت نمودند .
ثالثا : قرآن كريم شامل احكام كلى است و جزئيات آن بوسيله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله توضيح داده شده است و اصل ولايت و امامت هم چنانكه ذکر شد در چندين آيه با قرائن روشن گفته شده و نبى اكرم نيز طبق بياناتى مضمون و مفاد آنها را كه بر على عليه السلام تطبيق ميكرد به مردم ابلاغ نموده است و اين مطلب را علماء و مفسرين اهل سنت نيز قبول دارند ولى عملا با آن مخالفت ميكنند.
رابعاّ : از آنجایی که مخالفین علی علیه السلام آنقدر از آنحضرت به خاطر عدالتخواهی و مخالفتش با امیال نفسانی و جاه طلبی آنان ، از آنحضرت متنفر بودند و برای ضربه زدن به آنحضرت از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند لذا اگر نام او مستقیماّ در قرآن می آمد و به عنوان جانشین پیامبر معرفی میشد بعید نبود که در صدد نابودی خود قرآن نیز برآیند و به آن هتک حرمت کنند. وبه معجزه جاوید خداوند آسیبی برسانند.هر چند که هر تلاشی در جهت از بین بردن این معجزه جاوید ابتر خواهد ماند. اما تلاش آنها برای اینکار مشکلات مسلمانان را بسیار عمیق تر میکرد.
**************
( وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ )
**************
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۰۷
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۱, ۲۲:۰۴ #6
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
پرتوی از فضايل اميرالمومنين از منظر اهل سنت:
ابن قيم متوفی سلا 751 مىگويد: على عليه السلام در زمان خود افضل افراد امت و در اسلام از همه پرسابقه تر بود. در هنگام خلافت هيچكس از وى شايسته تر نبود.
( بدائع الفوايد ج 3 ص 208-در مكتب امام اميرالمؤمنين(ع) - دكتر على قائمى )
*****
" ای سروران من ، در مقام ثنا و ستايش شما توان آن را ندارم كه فضا ئلتان را به شماره آورم و درمدحتان به عمق عظمت شما نمی رسم ." ( فرازی از زيارت جامعه كبيره )
ابن ابی الحديد ، دانشمند سنی مذهب وشارح نهج البلاغه در توصيف اميرالمؤمنين می نويسد:
چه گويم درباره مردی كه حتی دشمنان و ستيزگران با او هم ، سر به آستان فضائلش فرود آورده اند و انكار مناقب و كتمان فضائل او را تاب نياوردند، ( سپس با اشاره به مطالب قبلي خود ادامه می دهد) و تو دانستی كه بنی اميه ( و به ويژه معاويه) چون به حكومت اسلامی در شرق و غرب زمين چيره شدند، به هر نيرنگی در خاموش كردن نورعلی بن ابی طالب كوشيدند و حقايق را عليه او تحريف كردند، عيب هايی برای او جعل و بر روی منابرلعنش كردند، مدح گويان او را تهديد كردند ، به حبس كشيدند ، كشتند و از نقل رواياتی كه حاوی فضائل و مايه بلند آوازگي او می شد جلوگيری نمودند، تا آنجا كه اجازه نمی دادند نام او بر كسی نهاده شود، اما اين حيله ها جز بر والايی و سرافرازی او نيفزود، همچون مشك كه هر چه بر آن سرپوش نهند، بويش بپيچد و چنان خورشيد كه چهره اش با كف دستی پوشيده نگردد و چون روز روشن كه اگر چشم برآن ببندی، ديدگان بسياری آن را می بيند.(1)
معاويه يكي از ياران نزديك اميرالمؤمنين (ع) را به حضور خواست و از او خواست تا علی(ع) را توصيف كند. آن شخص كه " ضرارة بن ضمرة " نام داشت، در حضور دشمن كينه توز اميرالمؤمنين (ع) در وصف آن حضرت چنين گفت:" به خدا سوگند كه او بسيار دورانديش و نيرومند بود، به عدالت سخن مي گفت و با قاطعيت كارها را به سرانجام می رساند. علم از جوانب وجودش می جوشيد و حكمت از زبانش فرو مي ريخت . از زرق و برق دنيا وحشت داشت و با شب و تنهايی آن مانوس بود. بسياراشك می ريخت و فراوان می انديشيد. لباس زبر و سخت و غذای فقيرانه را می پسنديد، در ميان ما همچون يكی از ما بود. اگر چيزی درخواست می كرديم می پذيرفت و اگراز او دعوتی می نموديم قدم رنجه می نمود. با اين همه كه به ما نزديك بود و ما را به خود نزديك می ساخت ، چندان باهيبت بود كه در حضورش جرات سخن گفتن نداشتيم.
آن بزگوار، اهل ديانت را بزرگ می شمرد و بينوايان را به خود نزديك می ساخت. نه نيرومند به باطل در او طمع داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد بود. به خدا سوگند يك شب به چشم خود ديدم كه به عبادت ايستاده بود و در تاريكی فراگير شب ، دست به محاسن گرفته و چون مارگزيده به خود می پيچيد و چون مصيبت زده می گريست و می گفت: ای دنيا، ديگری را بفريب. آيا به من رو كرده ای؟ هيهات كه من سه طلاقه ات كرده ام و بازگشتی در آن نيست. عمرت كوتاه ، خطرت بزرگ و عيشت ناچيز است، آه از توشه اندك و سفر دراز و راه ترسناك."( سفينة البحار2/657، ماده وصف) سخن كه بدينجا رسيد اشك در چشمان معاويه حلقه زد... اما همين معاويه كه فضائل اميرالمؤمنين (ع) را می شنيد و می شناخت به كينه های بدر و احد و به طمع قدرت ، چنان با آن حضرت دشمنی می ورزيد كه لعن او را در خطابه ها و منابر، در سراسر كشور بزرگ اسلامي ، لازم الاجرا ساخت و طی بخشنامه ای به امرای خود، نسبت به هر كس كه فضيلتی درباره علی بن ابی طالب(ع) نقل كند از خود سلب مسؤوليت نمود. ( بدين معنا كه حاكمان مناطق مختلف می توانستند هر بلایی بر سر چنين شخصی بیاورند)
اكنون شمه ای از فضائل نقل شده اميرالمؤمنين(ع) را تماماً از كتب برادران اهل سنت می آوريم تا ملاحظه كنيد كه چگونه خداوند نور خود را تمام می كند و فضائل شخصيتی را كه شصت سال در سرزمين اسلام به دستور معاوية بن ابی سفيان لعن او در هر جا واجب شمرده مي شد، منتشر ساخته است.
1- قرآن كريم در سوره بقره، پس از توصيف پرهيزگاران می فرمايد:" آنان بر هدايتی از جانب خداوند قرار دارند و آنان رستگارانند، پيامبر اكرم(ص) به علی بن ابی طالب اشاره نموده وبه سلمان فرمود: " ای سلمان اين مرد و حزب او در قيامت رستگارند ." (4)
2- هنگامي كه در شب هجرت رسول اكرم(ص) اميرالمؤمنين (ع) در جای آن حضرت خوابيد، خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود:" از مردم كسانی هستند كه جان خود را در راه جلب رضايت خداوند تقديم مي دارند و خداوند به بندگان خود رئوف است."(بقره /207)
از ابن عباس نقل شده كه شان نزول اين آيه را در مورد آن حضرت دانسته و می افزايد: خداوند در آن شب ، جبرئيل و ميكائيل را فرمان داد تا به نزد علی(ع) فرود آيند. آنگاه جبرئيل گفت: ای پسر ابوطالب چه كسی مانند تو است؟ خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مي ورزد.(3)
3- در آيه 82 سوره "طه" خداوند متعال می فرمايد: " و من قطعاً نسبت به كسي كه به سوی من بازگشت كند و ايمان آورد وعمل صالح انجام دهد، سپس هدايت يابد ، آمرزنده هستم." با اندك تاملي در متن آيه شريفه، اين سوال به ذهن متبادر مي شود كه اين چگونه شرطی برای دست يافتن به مغفرت الهی وآمرزش است؟ ايمان، عمل صالح و سپس هدايت يافتگی! مگرپس از ايمان و عمل صالح، هدايت كامل نگرديده كه خداوند آن را به عنوان شرطی مستقل و پس از ايمان وعمل صالح می افزايد؟
پاسخ در تبيين پيامبر اكرم(ص) نهفته است كه آيه را چنين توضيح فرمودند: هر كس ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و سپس با ولايت علی بن ابي طالب هدايت يابد.(4)
4- خداوند متعال در سوره " يس" می فرمايد:" همه چيز را در امام مبين به شماره در آورده ايم" يعنی علوم همه چيز را در آن جمع كرده ايم. اصحاب از رسول خدا(ص) پرسيدند: آيا منظور تورات ، انجيل يا قرآن كريم است؟ حضرت به علی بن ابی طالب اشاره نموده و فرمودند: خير، امامی كه خداوند علم همه چيز را در وجود او نهاده اين شخص است. (5)
5- در سوره "تكاثر"، خداوند متعال پس از آنكه زياده طلبی انسان تا دم مرگ را به او گوشزد می كند، با لحنی شديد ، مرگ را به ياد می آورد و هشدار می دهد "هرگز چنين نيست اگر به علم يقينی می دانستيد، قطعاً و به يقين درآن روز از نعمت سوال خواهيد شد." در تفسير آيه آخر چنين نقل شده كه نعمت مورد سوال ، ولايت علی بن ابی طالب است.(6)
6- از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمودند:" هنگامی كه خداوند اولين و آخرين را جمع كند و صراط بر جهنم نصب گردد، هيچكس از آن عبور نخواهد كرد مگر آن كس كه براتی حاكی از ولايت علی بن ابی طالب همراه دارد." (7)
7- در آخرين آيه از سوره "رعد"، خدا به پيامبرش تسلی می دهد كه اگر كافران می گويند تو پيامبر نيستی، به آنان بگو دو شاهد دارم كه مرا كفايت می كنند، الله و كسي كه علم الكتاب در نزد اوست. روايات شيعه و بسياری از روايات اهل سنت ، دلالت دارد كه شاهد دوم يعنی آن كسي كه صاحب علم الكتاب است، اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب است.(8)
توجه فرماييد كه اميرالمؤمنين (ع) در اين آيه صاحب علم كتاب معرفی شده و اين در حالي است كه قرآن كريم در سوره نمل شخصی از ياران سليمان پيامبر (ع) را به عنوان صاحب جزئی از علم كتاب معرفي نموده و بيان می دارد كه وی توانست تخت سلطنتی ملكه سبا را در يك چشم بر هم زدن از يمن به بيت المقدس بياورد و علی بن ابی طالب صاحب تمام اين علم است.
آيه مورد بحث ، شمه ای از ولايت تكوينی به معنای قدرت تصرف در عالم وجود است كه ائمه معصومين (ع) دارای آن بوده اند.
پي نوشتها:
1- شرح نهج البلاغه،1/17.
2- شواهد التنزيل ، ج1، صص 69-70/ تاريخ دمشق ، ج 2، ص 346.
3- مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 132/ تاريخ دمشق، ج 1، ص138- تفسير فخر رازي – تفسير طبري – تفسير قرطبي- احياء علوم الدين، ج 3، ص 238.
4- شواهد التنزيل ، ج 1، صص 375-377/ الصواعق المحرقة 91 چاپ مصر- ينابيع المودة باب ، ج 36، ص 110.
5- ينابيع المودة باب 14، صص 76-77.
6- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 368/ ينابيع المودة 111 و 112.
7- مناقب ابن مغازلي 42 / لسان الميزان ابن حجر عقلاني ، ج 1، ص 51/ ميزان الاعتدال ذهبي،ج 1، ص28/ الصواعق المحرقة ، ص 75/ الرياض النضره محب طبري ، ج 3، ص 167.
8- شواهد التنزيل ، ج1، صص 307-310/ الاتقان سيوطي ، ج 1، ص 13/ ينابيع المودة ، ص 102/ تفسير قرطبي – تفسير روح المعاني – تفسير طبري – الله المنثور – تفسير خازن)
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۱, ۲۲:۵۶ #7
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بسمه تعالی
فضائل على عليه السلام در كلام خلفا – ابو بکر
از منابع مهمى كه در شناخت وجود ملكوتى حضرت على عليه السلام موجود است،كلمات و مرويات خلفاى سه گانه مىباشد.دانستن اين مطالب از چند جهت مورد توجه و اهميت است:
اولا،مقام رفيع امير المؤمنين على عليه السلام را از زبان كسانى كه به عنوان بعضى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مطرح بودند،و سخنان آن حضرت را شنيدند،مىشناسيم
ثانیا ،به طور قطع،ميزان شناخت پيروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه اين مطالب، نسبت به آن حضرت بيشتر و كاملتر خواهد شد. و تحولى نو در آنان پديد خواهد آمد. به عنوان نمونه،يكى از نويسندگان اهل سنت به نام فؤاد فاروقى،كه در مورد عظمت و مقام رفيع على عليه السلام كتب متعددى تأليف كرده،در صفحه 260 از كتاب«بيست و پنج سال سكوت على عليه السلام» در مورد آغاز شناخت وسيعتر خود نسبت به شخصيت برجسته اسلام يعنى على عليه السلام چنين مىنويسد:« به ياد آوردن اين كه چه زمانى با نام مبارك على عليه السلام آشنا شدهام برايم ممكن نيست،اما خوب به خاطر مىآورم كه چه زمانى شيفتهاش شدم : زمانى كه اقدام به جمع آورى سخنان« عمر بن خطاب» درباره اين شخصيت ممتاز عالم اسلام، كردم. جملات سپاسمندانه و ستايشگرانه عمر، سردار بزرگ سده نخستين برقرارى اسلام، مرا مجذوب على عليه السلام كرد...»
ثالثا،از اين طريق،ماهيت كسانى كه بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم،سفارشها و وصاياى آن حضرت را در مورد خلافت و ولايت على عليه السلام ناديده گرفته و با ايجاد شوراى انحصارى،اقدام به تعيين خليفه براى مسلمين كردند،كاملا روشن مىشود. در ادامه همين مباحث،سخنان و رواياتى كه عايشه در زمينه عظمت على عليه السلام بيان كرده است نيز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
سخنان و مرويات ابوبكر بن ابى قحافه
1) قال ابو بكر: صدق الله و رسوله،قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ليلة الهجرة،و نحن خارجان من الغار نريد المدينة:كفى و كف على فى العدل سواء.(1)
ابو بكر گفت:خدا و رسولش راست گفتند، رسول خدا (ص) در شب هجرت در حالى كه بيرون از غار بوديم و اراده (رفتن) به مدينه را داشتيم به من فرمود: دست من و دست على در عدل و داد برابر است.
2)عن عائشة قالت،رأيت أبا بكر الصديق يكثر النظر الى وجه على بن ابى طالب، فقلت: يا أبة انك لتكثر النظر الى على بن ابى طالب؟ فقال لى: يا بنية سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:النظر الى وجه على عبادة.(2)
عايشه گويد ابو بكر را ديدم كه بسيار به چهره على بن ابى طالب عليه السلام نگاه مىكند پس گفتم:اى پدر،همانا تو زياد به چهره على نگاه مىكنى. (علت چيست؟) گفت:دخترم از رسول خدا شنيدم كه مىفرمود:نظر كردن بر چهره على عبادت است.
3)عن ابن عمر قال:قال ابو بكر الصديق:ارقبوا محمدا صلى الله عليه و آله و سلم فى أهل بيته،اى احفظوه فيهم فلا تؤذوهم .(3)
از ابن عمر روايت شد كه ابو بكر گفته است: رعايت كنيد محمد صلى الله عليه و آله و سلم را در (مورد) اهل بيت او . يعنى حفظ كنيد (حرمت) او را در ميان اهل بيتش،پس اهل بيت آن حضرت را اذيت نكنيد.
4)از حارث ابن اعور روايت شد كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در ميان جمعى از ياران خود حاضر بود،پس فرمود:به شما نشان مىدهم آدم عليه السلام را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهيم را از جنبه حكمتش،پس چيزى نگذشت كه على عليه السلام آمد.ابو بكر عرضه داشت:
يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اقتست رجلا بثلاثة من الرسل،بخ بخ لهذا الرجل،من هو يا رسول الله؟قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم:أولا تعرفه يا ابا بكر؟قال:الله و رسوله اعلم.قال صلى الله عليه و آله و سلم:هو ابو الحسن على بن ابى طالب عليه السلام فقال ابو بكر:بخ بخ لك يا ابا الحسن و اين مثلك يا ابا الحسن.(4)
(ابو بكر عرضه داشتيا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مردى را با سهنفر از پيامبران برابر كردى،به به به اين مرد،او كيست،اى رسول خدا؟پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:آيا او را نمىشناسى اى ابا بكر؟ ابو بكر عرض كرد:خدا و رسولش داناترند .حضرت فرمود:او ابو الحسن على بن ابى طالب عليه السلام است.پس ابو بكر گفت:به به به تو اى ابو الحسن،مثل تو كجا خواهد بود اى ابو الحسن.
5) قال الشعبى : بينا ابو بكر جالس اذ طلع على بن ابى طالب من بعيد فلما رآه ابو بكر قال :من سره ان ينظر الى اعظم الناس منزلة و اقربهم قرابة و افضلهم دالة و اعظمهم غناء عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم،فلينظر الى هذا الطالع. (5)
شعبى گفت:وقتى ابو بكر در جايى نشسته بود،على بن ابى طالب عليه السلام از دور نمايان شد،چون ابو بكر او را ديد گفت:هر كس خوش دارد كه بنگرد به كسى كه بزرگترين مردم است در مقام و منزلت،و نزديكترين مردم است به پيامبر،و برترين مردم است در نام و نشان،و بزرگترين مردم است در بىنيازى از مردم،كه از جهت رسول الله به دست آورده،بنگرد به اين كسى كه از دور نمايان شد.
6) عن زيد بن على بن الحسين قال:سمعت ابى على بن الحسين يقول :سمعت أبى الحسين بن على يقول:قلت لأبى بكر،يا ابابكر،من خير الناس بعد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم؟فقال لى:ابوك (6)
از زيد بن على بن الحسين عليه السلام روايت شد كه گفت:از پدرم على بن الحسين عليه السلام،شنيدم كه مىفرمود:از پدرم حسين بن على عليه السلام شنيدم كه مىفرمود:به ابو بكر گفتم،اى ابو بكر،بهترين مردم بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه كسى است؟به من گفت :پدر تو،...
7) عن معقل بن يسار المزنى قال:سمعت أبا بكر الصديق يقول:على بن ابى طالب عترة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم (7)
از معقل بن يسار مزنى روايت شد كه گفت:از ابوبكر شنيدم كه مىگفت:على بن ابى طالب از اهل بيت و خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است.
8) (الرياض النضرة ج 2،ص 163) قال:جاء ابو بكر و على عليه السلام يزوران قبر النبى«صلى الله عليه (و آله) و سلم»بعد وفاته بستة ايام،قال على عليه السلام لأبى بكر:تقدم فقال ابو بكر:ما كنت لأتقدم رجلا سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلميقول:على منى بمنزلتى من ربى.(8)
(در كتاب رياض النضرة ج 2،ص 163) گويد:ابو بكر و على عليه السلام براى زيارت قبر مطهر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند،على عليه السلام به ابو بكر فرمود:پيش برو (و جلو حركت كن) ابو بكر گفت:من هرگز بر مردى تقدم نمىجويم كه خود شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (در باره او) مىفرمود:على نزد من منزلتى را دارد كه من آن منزلت را در پيشگاه پروردگارم دارم.
10)... (عن) معقل بن يسار المزنى يقول:
سمعت ابابكر الصديق يقول لعلى بن ابى طالب،عقدة (9) رسول الله،صلى الله عليه و آله و سلم.(10)
از معقل ابن يسار مزنى روايت شد كه مىگفت:
شنيدم كه ابو بكر به على بن ابى طالب عليه السلام مىگفت:«عقدة رسول الله» (يعنى كسى كه عقد بيعتش را با مسلمين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم منعقد كرد)
11)عن قيس بن حازم قال:
التقى ابو بكر الصديق و على بن ابى طالب،فتبسم ابو بكرفى وجه على فقال له ما لك تبسمت؟قال :سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:لا يجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز.(11)
از قيس بن حازم روايت شد كه:ابو بكر با على بن ابى طالب ملاقات كرد،پس ابو بكر به چهره على عليه السلام نگاه كرده و تبسم مىنمود،على عليه السلام به او فرمود:چرا تبسم مىكنى؟گفت : شنيدم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمود:هيچ كس بر صراط نمىگذرد،مگر كسى كه على برايش گذرنامه صادر كرده باشد.
12)ابو بكر در موارد متعدد،بالاى منبر و در حضور تعداد زيادى از مسلمانان گفت:
اقيلونى،اقيلونى و لست بخير منكم و على فيكم (12) .«مرا رها كنيد،مرا رها كنيد،كه من بهترين شما نيستم در حالى كه على در ميان شماست».
- قابل ذكر است كه صحت اين گفتار ابو بكر در كلمات على عليه السلام در نهج البلاغه كاملا روشن است،آنجا كه فرمود:«فيا عجبا بينا هو يستقيلها فى حياته اذ عقدها لاخر بعد مماته»يعنى«پس چقدر جاى تعجب و شگفت است كه ابو بكر استقاله مىكرد (و امتناع مىنمود) از خلافت در حال حيات خود در حالى كه گره مىزد خلافت را براى ديگرى (يعنى عمر) بعد از مرگش».
************پىنوشتها:
1 - ابن مغازلى در مناقب،حديث 170،ص .129
- و ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 438،اواخر حديث .953 (شرح محمودى) .
- شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع الموده،باب مناقب السبعون،ص 277،حديث 17 و ص .300
- متقى هندى در كنز العمال،ج 11،ص 604 (مؤسسة الرساله بيروت،چاپ پنجم) ،و ديگران.
2 - ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص .358
- سيوطى در تاريخ الخلفاء،ص .172
- ابن مغازلى در مناقب،ص 210،حديث 252،ط .1
- ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 391،حديث 895 (به شرح محمودى) ،و ديگران.
3 - شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع الموده،باب 54،ص 194 و .356
- و متقى هندى در كنز العمال،ج 13 - ص 638 (مؤسسة الرسالة بيروت،چاپ پنجم) .
4 - «بوستان معرفت»تأليف سيد هاشم حسينى تهرانى،ص 447 به نقل از:مناقب خوارزمى،فصل 7،ص .45
5 - «بوستان معرفت»ص 650 به نقل از:ابن عساكر در تاريخ امير المؤمنين عليه السلام،ج 3،ص 70،حديث 1100 و از مناقب خوارزمى فصل 14،ص .98
6 - «كنز العمال»،ج 12،ص 489 (مؤسسة الرسالة بيروت،چاپ پنجم) .
7 - همان مأخذ،ج 13،ص .115
8 - آثار الصادقين،ج 14،ص 277،به نقل از فضائل الخمسه،ج 1،ص .297
9 - العقدة:كحرمة،و الجمع عقد كحرم،الولاية.البيعة المعقودة.
10 - ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 3،حديث 1092،ص .54
11 - نقل از سيد جواد مهرى در مقدمه كتاب«آنگاه هدايت شدم»تأليف دكتر سيد محمد تيجانى سماوى ص 2 به نقل از:ابان السمان در الموافقه،ص 137،و ابن حجر در الصواعق المحرقه،ص 126 و ابن مغازلى شافعى در مناقب على عليه السلام ص .119
12 - «چرا شيعه شدم»تأليف جناب محمد رازى،ص 332 به نقلش از:فخر رازى در نهاية العقول،طبرى در تاريخ خود،بلاذرى در انساب الاشراف،سمعانى در فضائل،غزالى در سر العالمين،سبط ابن جوزى در تذكره،قاضى فضل بن روزبهان و ابن ابى الحديد و ديگران.
************امام على(ع) خورشيد بىغروب ،محمد ابراهيم سراج
************
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۱۸
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۱, ۲۳:۱۴ #8
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بسمه تعالی
فضائل على عليه السلام در كلام خلفا – عمر بن خطاب
الف) عن عمر بن الخطاب قال:كنت أنا و أبو بكر و ابو عبيدة و جماعة اذ ضرب النبى صلى الله عليه و آله و سلم منكب على فقال:يا على انت اول المؤمنين ايمانا و أولهم اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى (1)1 - شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،ص 239«چاپ قم،س 3711».
از عمر بن خطاب روايت شد كه گفت: من و ابو بكر و ابو عبيدة و عدهاى ديگر بوديم وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر كتف على زد،پس فرمود:اى على تو اولين مؤمنين از نظر ايمان و اولين آنها از جهت اسلام آوردن مىباشى.و تو براى من به منزله هارونى نسبت به موسى عليه السلام.
ب) عن عمار الدهنى،عن سالم بن ابى الجعد،قال:قيل لعمر:انك تصنع بعلى شيئا لا تصنعه بأحد من اصحابالنبى صلى الله عليه و آله و سلم قال:انه مولای (2)
عمار دهنى،از سالم بن ابى جعد روايت كرد كه گفت: به عمربن خطاب گفته شد كه همانا تو به گونهاى با على رفتار (نيكو و شايسته) دارى كه با كسى از اصحاب پيامبر چنين رفتارى را ندارى؟عمر گفت:به درستى كه على مولاى من است.
ج) عن عمر بن الخطاب قال:نصب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عليا علما فقال:من كنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه،و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهيدى عليهم.
از عمر بن خطاب روايت شد كه گفت:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم،على را مهتر و بزرگ (مسلمين) قرار داد،پس فرمود:هر كس من مولاى او هستم پس على مولاى اوست،پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را،و ذليل نما كسى را كه او را ذليل مىكند و يارى فرما كسى را كه ياور اوست.خدايا تو گواه من بر آنان مىباشى.
قال عمر:و كان فى جنبى شاب حسن الوجه،طيب الريح،فقال:يا عمر،لقد عقد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عقدا لا يحله الا منافق فاحذر ان تحله. قال عمر:فقلت يا رسول الله انك حيث قلت فى على (ما قلت) كان فى جنبى شاب حسن الوجه،طيب الريح قال كذا و كذا. قال صلى الله عليه و آله و سلم:نعم يا عمر،انه ليس من ولد آدم،لكنه جبرئيلاراد ان يؤكد عليكم ما قلته فى على (3)
عمر گفت:در كنار من جوان خوش سيما و خوش بويى بود،پس گفت:اى عمر به درستى كه رسول خدا پيمان و بيعتى انجام داد كه جز منافق آن را نقض نمىكند پس بر حذر باش كه مبادا آن را نقض كنى.عمر گفت:پس عرض كردم يا رسول الله،وقتى كه شما در مورد على سخن مىگفتى در كنارم جوان خوش چهره و خوش بويى بود كه به من چنين و چنان گفت.حضرت فرمود:بله اى عمر،او از فرزندان آدم نبود،بلكه جبرئيل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه كه من در مورد على گفتم تأكيد كند.
د)عن عمار الدهنى عن ابى فاختة،قال:اقبل على و عمر جالس فى مجلسه فلما رآه عمر تضعضع و تواضع وتوسع له فى المجلس،فلما قام على،قال بعض القوم:يا امير المؤمنين انك تصنع بعلى صنيعا ما تصنعه باحد من أصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم قال عمر:و ما رأيتنى اصنع به؟قال:رأيتك كلما رأيته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتى يجلس.قال:و ما يمنعنى،و الله انه مولاى و مولى كل مؤمن.(4)
عمار دهنى از ابى فاخته روايت كند كه گفت:على عليه السلام آمد در حالى كه عمر در جايگاه خود نشسته بود چون عمر آن حضرت را ديد لرزيد و تواضع كرد و براى نشستن على عليه السلام جائى باز كرد،وقتى كه على عليه السلام برخاست : شخصى به عمر گفت: اى امير،تو با على عليه السلام روشى به كار بردى كه با هيچ يك از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن رفتار را انجام ندادهاى عمر گفت: من چه رفتارى با او داشتم كه تو ديدى؟ گفت: ديدم كه چون به او نظر افكندى، لرزيدى و تواضع كردى و جاى نشستن براى او گشودى تا بنشيند،عمر گفت: چه چيزى مرا از اين رفتار باز مىدارد قسم به خدا كه او مولاى من و مولاى همه مؤمنين است.
ه) قال عمر بن الخطاب:لقد أعطى على ثلاث خصال لأن تكون لى خصلة منها احب الى من أن أعطى حمر النعم،فسئل و ما هى؟قال:تزويج النبى صلى الله عليه و آله و سلم ابنته و سكناه المسجد لا يحل لأحد فيه ما يحل لعلى و الراية يوم خيبر.(5)
عمر بن خطاب گفت،به على سه خصلت كرامت شده كه اگر يك خصلت از آن به من داده مىشد براى من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (كه داراى قيمت بسيار هستند) بود،پرسيده شد آن خصائل كدام است؟گفت:به ازدواج در آوردن پيامبر دخترش را (براى على عليه السلام) و جاى گرفتن او در مسجد كه حلال نبود بر هيچ كس در مسجد آنچه كه براى على حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خيبر.
و)عن ابن عباس:مشيت و عمر بن الخطاب فى بعض ازقة المدينة فقال لى:...يا ابن عباس...و الله لسمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول لعلى بن ابى طالب:من احبك احبنى و من احبنى احب الله،و من احب الله ادخله الجنة مدلا.(6)
از ابن عباس روايت شد كه (گفت) :من و عمر بن خطاب دريكى از كوچههاى مدينه مىرفتيم پس عمر به من گفت:...اى فرزند عباس...به خدا سوگند همانا شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه به على بن ابى طالب مىفرمود:كسى كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و كسى كه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و كسى كه خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت مىكند.
ز)عن عبد الله بن ضبيعة العبدى،عن ابيه،عن جده قال:أتى عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمة،فقام معهما فمشى حتى أتى حلقة فى المسجد،فيها رجل اصلع،فقال:ايها الأصلع ما ترى فى طلاق الأمة؟فرفع رأسه اليه ثم أومأ اليه بالسبابة و الوسطى،فقال له عمر:تطليقتان .فقال احدهما:سبحان الله،جئناك و أنت امير المؤمنين فمشيت معنا حتى وقفت على هذه الرجل فسألته،فرضيت منه أن أوما اليك؟!فقال لهما[عمر]ما تدريان من هذا؟قالا:لا.قال:هذا على بن ابى طالب.أشهد على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لسمعته و هو يقول:ان السماوات السبع و الأرضين السبع لو وضعتا فى كفة[ميزان]ثم وضع ايمان على فى كفة ميزان لرجح ايمان على.(7) عبد الله بن ضبيعه عبدى از پدرش،از جدش روايت كرد كه گفت:
«دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق كنيز سؤال كردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد،جمعى در مسجد بودند كه در ميان آنان مردى اصلع(8) حضور داشت.پس عمر از او پرسيد نظر تو در طلاق كنيز چيست؟ پس او سرش را بلند كرد و بعد با انگشت سبابه و وسطى اشاره كرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه كرد و) گفت: دو طلاق است. پس يكى از آن دو مرد گفت: سبحان الله،ما نزد تو آمديم و تو امير المؤمنين (و خليفه ما) هستى.پس تو با ما نزد اين مرد آمدى و از او مىپرسى؟! و از پاسخ او كه با اشاره انجام داد راضى شدى؟! پس عمر در خطاب به آنان گفت: نمىدانيد كه او كيست؟ گفتند: نه، عمر گفت: او على بن ابى طالب عليه السلام است و من شهادت مىدهم كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمود: اگر آسمانها و زمينها در كفه ترازويى نهاده شود و ايمان على در كفه ديگر،ايمان على برتر خواهد بود.»
ح)...فقال عمر[بن الخطاب]:عجزت النساء ان يلدن مثل على (9)
«عمر بن خطاب گفت:زنان عاجزند فرزندى مثل على بن ابى طالب به دنيا آورند»
ط)عن عبد الله بن عباس قال:سمعت عمر بن الخطاب يقول:كفوا عن ذكر على بن ابى طالب عليه السلام فلقد رأيت من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فيه خصالا لان تكون لى واحدة منهن فى آل الخطاب احب الى مما طلعت عليه الشمس.(10)
عبد الله بن عباس گويد:از عمر بن خطاب شنيدم مىگفت:از بدگويى على بن ابى طالب عليه السلام خوددارى كنيد كه من از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره فضيلت او خصلتهايى ديدم كه اگر يكى از آن خصلتها در خاندان خطاب مىبود در نزد من از هر جا و هر چه كه آفتاب بر آن مىتابد محبوبتر مىبود.
ى) عن عمر بن الخطاب،قال:قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:ما اكتسب مكتسب مثل فضل على،يهدى صاحبه الى الهدى و يرد عن الردى.(11)
عمر بن خطاب گفت:رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:هيچ كس مانند على عليه السلام فضيلتى به دست نياورد كه صاحب و همنشين خود را به هدايت،ارشاد مىكند و از گمراهى باز مىدارد.
************
پی نوشتها :
- و متقى هندى در كنز العمال ج 13،ص 122 و ص 123 (مؤسسة الرساله بيروت،چاپ پنجم) .
2 - ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 82،حديث .584 (شرح محمودى) .
3 - شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة (باب مودة الخامسة) ص .297
- ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق ج 2،ص 80 (شرح محمودى) بنقل از بخارى در تاريخ كبير،ج 1،ص 375 و ديگران.
4 - ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 82 حديث .585 (شرح محمودى)
5 - شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،فصل سوم،ص .343
- و حاكم در المستدرك ج 3،ص 125 - هيثمى در مجمع الزوائد،ج 9،ص .120
- ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 1،ص 219،حديث 282 (شرح محمودى) ،و ديگران.
6 - پاورقى كتاب در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 388 (شرح محمودى) .
7 - ابن عساكر در شرح حال امام على عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 365،حديث .872 (شرح محمودى) .
- ابن مغازلى در مناقب ص 289،شماره 330،ط 1 و خوارزمى در فضل 13 از مناقب،ص 78،ط تبريز .
- گنجى شافعى در كفاية الطالب اواخر باب 62،ص 258 و ديگران.
8 - اصلع:به كسى گويند كه موى جلوى سرش ريخته باشد كه يكى از مشخصات ظاهرى على عليه السلام است.
9 - شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،باب 65،ص .448
10 - آثار الصادقين،ج 14،ص 211 به نقل از فضائل الخمسة،ج 2،ص 239.عن كنز العمال،ج 6،ص .393
11 - آثار الصادقين،ج 14،ص 212 به نقل از الغدير،ج 5،ص 363 و فضائل الخمسة،ج 1،ص 167 عن مستدرك الصحيحين.
**************
امام على(ع) خورشيد بىغروب ،محمد ابراهيم سراج
************
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۲ در ساعت ۰۰:۳۴
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۱, ۲۳:۲۹ #9
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 150
- مورد تشکر
- 122 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با سلام
دوقضاوت از مولا علی علیه السلام
امانت
دو مرد صد دينار در كيسهاى گذاشته و آنرا در نزد زنى به امانت سپردند و به او گفتند هرگاه ما هر دو با هم نزد تو آمديم امانت ما را رد كن و اگر يكى از ما بدون ديگرى بيايد آنرا پس مده،چون مدتى از اين ماجرا گذشت يكى از آندو مرد نزد زن آمد و گفت رفيق من وفات كرده است صد دينار ما را بده،زن از دادن امانت خوددارى كرد آنمرد نزد اقوام زن رفت و مطلب را به آنان بازگو كرد و در اثر فشار و توصيه آنان،آنزن امانت را رد نمود،پس از يكسال رفيق آنمرد آمد و گفت صد دينارى كه در نزد تو به امانت گذاشتهايم باز ده! زن گفت مدتى پيش رفيق تو آمد و اظهار نمود كه تو وفات كردهاى و من هم امانت را باو پس دادم،آنمرد اصرار نمود و كار بمرافعه كشيد و هر دو نزد عمر آمدند و جريان امر را به او باز گفتند عمر به آن زن گفت تو ضامن امانتى و بايد پول را باين مرد بپردازى! زن گفت ترا بخدا تو ميان ما قضاوت مكن ما را پيش على بن ابيطالب بفرست تا او ميان ما حكم كند عمر قبول كرد و چون آنها نزد على عليه السلام آمدند آنحضرت دانست كه آندو مرد با هم تبانى كرده و حيله نمودهاند لذا بآن مرد فرمود در موقع سپردن امانت مگر شرط نكرديد كه براى گرفتن آن بايد هر دو با هم بيائيد و اگر يكى از ما بيايد پول را پس مده؟عرض كرد چرا،على عليه السلام فرمود پول تو نزد ما حاضر است برو رفيق خود را هم بياور وآنرا باز گيريد! آنمرد حيلهگر سرافكنده بازگشت
( ذخائر العقبى محب الدين طبرى ص 79ـ .80)
**************
حلّ يك مساءله رياضى
عبدالرّحمن بن حجّاج میگويد: از ابن ابى ليلى شنيدم كه مى گفت : اميرمؤ منان على (ع) در حادثهاى قضاوت عجيبى كرد كه بى سابقه بود و آن اينكه
دو نفر مرد در مسافرت ، با همرفيق شدند، هنگام غذا در محلى نشستند تا غذا بخورند، يكى از آنان پنج گرده نان ازسفره خود بيرون آورد و ديگرى سه گرده نان ، در آن هنگام مردى از آنجا عبور مى كرداو را دعوت به خوردن غذا كردند، او نيز كنار سفره آنان نشست و از آن غذا خوردند،مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظى ، هشت درهم به آنان داد و گفت :
اينهشت درهم را به جاى آنچه خوردم به شما دادم و از آنجا رفت ، آن دو نفر در تقسيم پولنزاع كردند، صاحب سه نان مى گفت : نصف هشت درهم مال من است و نصف آن مال تو. ولىصاحب پنج نان مى گفت : پنج درهم آن مال من است و سه درهم آن مال تو است . آنان نزاعو كشمكش خود را نزد على (ع) آوردند و داورى را به او واگذار نمودند. على (ع) به آنان فرمود: نزاع و كشمكش در اينگونه امور، از فرومايگى وپستى است ، صلح و سازش بهتر است ، برويد سازش كنيد .
صاحب سه نان گفت : منراضى نمى شوم مگر به آنچه حقيقت است و شما در اين باره قضاوت به حقكنيد. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) فرمود: اكنون كه تو حاضر به سازش نيستى و حقيقت را مى خواهى ، بدانكه حق تو از آن هشت درهم ، يك درهم است.
اوگفت : سبحان اللّه ! چطور، حقيقت اينگونه است ؟
حضرت على(ع)فرمود: اكنون بشنو تا توضيح دهم : آيا تو صاحب سه نان نبودى؟
او گفت : چرامن صاحب سه نان هستم ؟.
على (ع) فرمود: رفيق تو صاحب پنج نان است؟
او گفت : آرى . على (ع) فرمود: بنابراين ، (با توجّه به سه نفر خورنده ) اين هشت نان ، ۲۴ قسمت مى شود تو (صاحب سه نان ) هشت قسمت نانها راخورده اى و رفيق تو نيز هشت قسمت را خورده و مهمان نيز هشت قسمت را خورده است و چونآن مهمان هشت درهم به شما دو نفر داده ، هفت درهم آن مال رفيق توست و يك درهم آن مال تو (صاحب سه نان ) است. آن دومرد در حالى كه حقيقت مطلبرا دريافتند، از محضر على (ع) رفتند.
ویرایش توسط yekshakhegol : ۱۳۸۷/۰۹/۱۱ در ساعت ۲۳:۳۰
یارَبِّ یارَبِّ یا رَبِّ قـِّو عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اَشدُد عَلی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتـِّصال بخِدمَتِکَ(حضرت علی علیه السلام)
یک شاخه گل
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۱۲, ۰۸:۲۱ #10
سلام یک شاخه گل
اجرکم عندالله انشاالله که زحمات خالصانه شما مورد قبول خداوند متعال واقع گردد
وقلب نازنین حضرت ولی عصر عج ازشما شیعه مخلص شادباد
دوست عزیز خیلی زحمت کشیدید وامید وارم که این مطالب را شیعیان مولی بخوانند تا اطلاعاتشون بالا بره وگر نه برای امثال آقای روشن بیان چون نمی خواهند وفقط درصدد پاسخ دادن هستند واین مباحث را مانند بازی فوتبا ل میدانند ثمری ندارد مگر خدای تعالی فرجی حاصل کند.
درکتابی میخواندم که شخصی درمسجدالحرام برای یکی از برادران اهل سنت که اتفاقا مرد فاضلی هم بوده چند مورد از فضائل امیرالمومنین علیه السلام را نقل میکند .
اون فرد سنی میگوید که تسبیح داری ؟ میگوید بله .
فرد سنی میگوید تسبیحت را بیاور وبشمار واین شخص میگوید بیش از صد حدیث درافضلیت وبرتری امیر مومنان علی علیه السلام نسبت به همه اصحاب نقل کرد .که همه احادیث در کتب اهل سنت بوده
حالا برادرعزیز هزار سال است که اینها میخوانند کتابهای خودشانرا ولی نمی فهمند .فکر میکنم اگر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله به امر خدا زنده شوند ودوباره قضیه غدیر را تکرار کنند باز اینها به احادیث ابوهریره استناد کرده وفرمان پیامبر را رد میکنند .
اسلام دین منطق واستدلال است واین برادران تنها چیزی که نمی دانند منطق واستدلال است
خدارحمت کند مرحوم کافی را که میگفت اگر خدای ناکرده کسی درریشه ونطفه اش ناخالصی باشه محال است محب امیرالمومنین (ع) بشه
کلام خدا:
اگراین قرآن را برکوهها نازل میکردیم .میدیدی که کوه ازترس عظمت خدا خاشع ومتلاشی می شد.
این مثالهارا برای مردم میزنیم ، شاید اهل عقل وفکرت شوند..
سوره حشرآیه20
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری