-
۱۳۸۷/۰۹/۱۱, ۱۵:۰۰ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 256
- مورد تشکر
- 563 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
خدا خانه دارد !!!
خدا خانه دارد!.
· فکر کن از این دیوارها خسته شده باشی ،ازاینکه مدام سرت می خورد به محد ود ه های تنگ خود ت.به دیوارهای که گاهی خشت هایش را خودت آورده ای.فکر کن د لت هوای آزاد کرده باشد،نه آن آزادی که فقط مجسمه ای است و به درد سخنرانی و بیانیه می خورد.یک جور آزادی بی حد و حصر،که بتوانی دست هات را از دو طرف باز کنی،سرت را بگیری بالای بالا و با هیچ سقفی تصادم نکنی.پاهات ،بی وزن،روی سیّالی قرار بگیرند نه زمین سخت و غیر قابل گذر.رهای رها
· نه اصلاًبه یک چیز دیگر فکر کن.فکر کن دلت از رنگها گرفته باشد،از ریاها ،تظاهرها ،چهره های پشت رنگها.دلت بی رنگی بخواهد،فضای شفاف یا بی رنگ
· فکر کن یک حال منطقی بهت دست داده باشد که هر استدلالی حوصله ات را سر ببرد.دلت بخواهد مثل بچه ها پات را بزنی زمین و داد بزنی که من«این» را می خوام.و منظورت از «این»خدای باشدکه همین نزد یکی است.یکدفعه میانه ات با خدای دور استدلالیّون بهم خورده باشد.آن ها به تو می گویند«عزیزم !ببین!همان طور که این پنکه کار میکند،یعنی نیرویی هست که این پره ها را می چرخاند. پس ببین جهان به این بزرگی.....،پس حتماً خدایی...» فکر کن یک جور هایی حوصله ات از این حرفها سر رفته باشد.دلت بخواهد لمسش کنی.مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را هم تجربه کنند.دلت هوای خدایی را کرده باشد که می شود سر گذاشت روی شانه اش و غربت سالهای هبوط را گریست.خدایی که بشود چنگ زد به لباسش و التماس کرد. خدایی که بغل باز می کند تا در آغوشش بگیرد.حتی صدا یت میکند (وسا رعوا الی مغفرة من ربکم.....)خدایی که می شود دورش چرخید و مثل چوپان داستان موسی و شعبان بهش گفت «الهی دورت بگردم».بابا زور که نیست!من الان یک جوری ام که دلم نمی خواهد خدایم پشت سلسله ی علت و معلول ها ،ته یک رشته ی دور و دراز ایستاده باشد. می خواهم همین کنار باشد. دم دست.نمی خواهم اول به یک عالمه کهکشان و منطومه و اسمان فکر کنم و بعد نتیجه بگیرم که او بالای سر همه شان ایستاده. خدا به آن دوری برای استدلال خوب است.من الان تو حال ضد استدلالم.خوب حالا همه ی این ها را فکر کردی.حالا فکر کن خدا روی زمین خانه دارد.
· خدا روی زمین خانه دارد و خانه اش از جنس دیوار نیست. از جنس فضای باز است.بیت عتیق. سرزمین آزادی.تجربه ی نوعی رهایی که هیچ وقت نداشتی .حتی رهایی از خودت.خدا روی ز مین خانه داردیک خانه ی ساده مکعبی.با هندسه ای ساده و عجیب. می شود سر گذاشت روی شانه های سنگی آن خانه و گریست.حس کرد که صاحب خانه نزدیک است. می شود پرده ی خانه را گرفت،جوری که انگار دامنش را گرفته ای.خانه ی بی رنگی،خانه ی آزاد،خانه ای نزد یک بیت الله. حتی حسرتش هم شیرین است.
منبع:کتاب خدا خانه دارد
ویرایش توسط عرشیا : ۱۳۸۷/۰۹/۱۲ در ساعت ۱۰:۳۱
هر که دلارام دید ازدلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هرکه دراین دام رفت
-
تشکرها 2
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری