صفحه 1 از 2 12 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: شهيد عطري ***** شهيد احمد پلارك****

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0

    شهيد عطري ***** شهيد احمد پلارك****




    شهیدی که از سنگ قبرش هميشه عطر ترشح مي‌كند:





    به اومي‌گويند "شهيد عطري"



    ۱-تهران شقايقهاي پرپري رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاك ميهمان دارد كه هر مسافري رابه ياد حماسه هاي جاودانشان مياندازد.رايحه دلپذ ير و مشام نواز معطري كه از خاك شهيد سيد احمد پلارك كه پاياني ندارد نظر همگان را به خود جلب ميكند
    كساني كه زياد بهشت زهرا مي‌روند، به او مي‌گويند شهيد عطري. خيلي‌ها سر مزار شهيد سيد احمد پلارك نذر و نياز مي‌كنند و از خداي او حاجت و شفاعت مي‌خواهند.
    او معجزه خداوند است.
    ۲-از سنگ قبرش هميشه عطر ترشح مي‌كند، هميشه نمناك است و هم بوي گلاب و گلهاي معطر دارد.هيچ وقت روز سر مزار شهيد سيد احمد پلارك خالي نيست هميشه ميهمان دارد

    ۳-*شهيد پلارك از زبان مادرش** در 13 سالگي تا به هنگام شهادت 23 سالگي نماز شبش ترك نگرديده بود. شبهاي بسياري سر بر سجده عبادت با خداي خود نجوا مي كرد و اشك مي ريخت... اشكهاي شهيد سيد احمد پلارك امروز رايحه معطري است كه انسانها را تسليم محض اراده و قدرت آفريدگارش ميكند.
    تشريف ببريد زيارت كنيد. آنگاه مطمئن باشيد با خلوص بيشتري پرودگار بلند مرتبه را عبادت مي كنيد
    آدرس : بهشت زهرا، قطعه ۲۶، رديف ۳۲، شماره ۲۲، مزار شهيد سيد احمد پلارك
    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg



  2. #2
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0



    مختصري از مناجات‌هاي شهيد سيد احمد پلارك
    خداي را كه ما را به دين خود هدايت نمود و اگر ما را هدايت نمي‌كرد، ما هدايت نمي‌شديم. السلام عليك يا ثارالله،‌ اي چراغ هدايت و اي كشتي نجات، اي رهبر آزادگان، اي آموزگار شهادت بر حرّان. اي كه زنده كردي اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب با وفايت، اي كه اسلام را تا ابد پايدار و بيمه كردي.

    آقا جانم، وقتي كه ما به جبهه مي‌رويم به اين نيت مي‌رويم كه انتقام آن سيلي كه آن نامردان بر روي مادر شيعيان زده، براي انتقام آن بازوي ورم كرده مي‌رويم، براي گرفتن انتقام آن سينة سوراخ شده مي‌رويم. سخت است شنيدن اين مصيبت‌ها.

    خدايا، به ما نيرويي و تواني عنايت كن تا بتوانيم براي ياري دينت بكار ببنديم. خدايا با توفيق اطاعت و فرمانبرداري به اين رهبر و انقلاب عنايت فرما. خدايا توفيق شناخت خودت، آن طور كه شهدا شناختند به ما عطا بفرما و شهدا را از ما راضي بفرما و ما را به آنها ملحق بفرما.

    خدايا عملي ندارم كه بخواهم به آن ببالم، جز معصيت چيزي ندارم والله اگر تو كمك نمي‌كردي و تو ياريم نمي‌كردي به اينجا نمي‌آمدم و اگر تو ستّارالعيوبي را برمي‌داشتي، مي‌دانم كه هيچكدام از مردم پيش من نمي‌آمدند هيچ، بلكه از من فرار مي‌كردند، حتي پدر و مادرم. خدايا به كرمت و مهربانيت ببخش آن گناهاني كه مانع از رسيدن بنده به تو مي‌شود. الهي العفو.
    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg



  3. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0




    شهيد سيد احمد پلارک در يکي از پايگاه هاي زمان جنگ ، به عنوان يک سرباز معمولي کار ميکرد . او هميشه مشغول نظافت توالت هاي آن پايگاه بوده و هميشه بوي بدي بدن او را فرا ميگرفت . تا اينکه در يک حمله هوايي هنگامي که او در حال نظافت بوده ، موشکي به آنجا برخورد ميکند و او شهيد و در زير آوار مدفون ميشود .
    بعد از بمب باران ، هنگامي که امداد گران در حال جمع آوري زخمي ها و شهيدان بودند ، متوجه ميشوند که بوي شديد گلابي از زير آوار مي آيد .

    وقتي آوار را کنار ميزدند با پيکر پاک اين شهيد روبرو ميشوند که غرق در بوي گلاب بود .

    هنگامي که پيکر آن شهيد را در بهشت زهرا تهران ، در قطعه 26 به خاک ميسپارند ، هميشه بوي گلاب تا چند متر اطراف مزار اين شهيد احساس ميشود و نيز سنگ قبر اين شهيد هميشه نمناک ميباشد بطوريکه اگر سنگ قبر شهيد پلارک رو خشک کنيد ، از اونطرف سنگ خيس ميشه و گلاب ازش بيرون مياد.

    مي گويند شهيد پلارک مثل يکي از سربازان پيامبر ( ص ) در صدر اسلام ، " غسيل الملائکه " بوده است ." غسيل الملائکه " به کسي مي گويند که ملائکه غسلش داده‌ باشند . در تاريخ اسلام آمده که حنظله غسيل الملائکه که از ياران جوان پيامبر بود ، شب قبل از جنگ احد ازدواج مي کند و در حجله مي خوابد . فردا صبح ، زماني که لشکر اسلام به سمت احد حرکت مي ‌کرد ، براي رسيدن به سپاه بسيار عجله کرد و بنابراين نرسيد که غسل کند . او در اين جنگ شهيد شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتي غسل دادند . پيکر او بوي عطر گرفته بود که بعد پيامبر بالاي پيکر او آمد و از اين واقعه خبر داد . حالا گفته مي شود شهيد احمد پلارک عزيز هم اينچنين است و براي همين است که هميشه قبر او خوشبو و عطرآگين است .

    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg



  4. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0



    وصيت نامه شهيد پلارك
    بسم ا... الرحمن الرحیم
    سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کردما هـدایت نمی شــدیم السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید .
    یا حسین(ع) دخیلم آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و ا... اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به رمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی عفو...
    بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم )
    که میدانم بر سر قبرم می آید .
    ظهر عاشورا 24/6/1365
    سید احمد پلارک


    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg



  5. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0

    كجايند مردان بي ادعا




    شهيد عطري ***** شهيد احمد پلارك**** در طول مسير، گلوله‌هاي تير دوشکا از بين ستون مي‌گذشتند. خمپاره‌ها گاه گاه در حوالي ستون اصابت مي‌کردند. «شهيد سيد احمد پلارک» و «شهيد مرتضي چيتگري»، در حوالي و ابتداي ستون حرکت مي‌کردند. در بين راه خمپاره‌اي به ستون اصابت کرده و تعدادي از بچه‌هاي شهيد و مجروح شدند.
    از چند خاکريز گذشته و نهايتاً به يک سيل‌بند ديگر رسيديم که مي‌بايست در همان جا پدافند مي‌کرديم. در سمت راست، لشکر 25 کربلا سيل‌بند را محافظت مي‌کرد و در سمت چپ نيز گردان مالک قرار داشت.
    از پهلوي سمت راست چند دوشکاچي بچه‌هاي ما را هدف قرار داده بودند و مرتب تيراندازي مي‌کردند. قبل از سپيده صبح بايد آن‌ها را خاموش مي‌کرديم، و گرنه مزاحمت زيادي ايجاد مي‌کردند.
    شروع به کندن سنگر کرديم. من و «عباس بيات» و «حسين جهانديده» سنگر مشترکي ساختيم، هوا روشن شده بود و دوشکاها هنوز بچه‌ها را هدف قرار مي‌دادند. مقدار مهماتي که همراه داشتيم خيلي کم بود و در مصرف آن‌جا صرف‌جويي مي‌کرديم، با گذشت زمان فشار بر ما شديدتر مي‌شد. نيروها زخمي و يا شهيد مي‌شدند. قبل از ساعت 10 صبح بود که عراق پاتک محدودي را انجام داد، اما با آتش بچه‌ها مجبور به عقب‌نشيني شد. يک تانک عراقي خودش را تا 50متري سيل‌بند رسانده بود و ما متوجه نشده بوديم. دو- سه خدمه آن از ترس جان، خودشان را پرت کردند بيرون. «شهيد سيد احمد پلارک» نارنجکي برداشت و با قامتي استوار به آن طرف سيل‌بند رفته، آن را به طرف تانک عراقي پرتاب کرد و سالم برگشت. هر چه به ظهر نزديک مي‌شديم، آتش خمپاره شديدتر مي‌شد و همچنان زخمي و شهيد مي‌گرفت. «سيد مصطفي رعيت» از ناحيه شکم زخمي شد. براي پانسمان که رفتم، «حميد فرخ نظر» را ديدم، بعد از مدتي «شهيد مرتضي چيتگري» نيز از ناحيه شانه زخمي شد «شهيد عبدالعلي هوشيار» هم از ناحيه شانه زخم خورد. به تدريج بر تعداد زخمي‌هاي ما اضافه مي‌شد. کسي نبود که آن‌ها را به عقب منتقل کند. از «سيد مرتضي مدني» هم هيچ خبري نداشتم که چه حال و روزي دارد.
    ساعت از 11 گذشته بود که دو تانک در پشت سرما ظاهر شدند. معلوم نبود، خودي هستند يا بيگانه موضع گرفته بودند. وقتي به طرف آن‌ها شليک شد يکيشان فرار کرد. متوجه شديم که تانک‌ها، عراقي بوده و در نظر داشتند ما را محاصره کنند. سه هلي‌کوپتر عراقي هم بدون هيچ مانعي، به راحتي بر بالاي سر بچه‌ها پرسه مي‌زدند. هيچ عامل باز دارنده‌اي عليه آن‌ها نداشتيم.
    «حميد حسينيان» هم شهيد شد.
    جبهه سمت راست که در اختيار لشکر 25کربلا بود، به علت ته کشيدن مهمات عقب مي‌نشيند و پهلوي ما خالي مي‌شود، از اين رو عراقي‌ها جرات کرده و آتش شديدي‌تري را از همان ناحيه به ما تحميل کردند.
    حوالي ساعت 12 ظهر بود که شهيد سيد احمد پلارک مورد اصابت تيردوشکا قرار گرفت و روي زمين افتاد، پس از زخمي شدن شهيد مرتضي چيتگري اداره گروهان به عهده سيد افتاده بود، تير از ناحيه ريه راست وارد و از پشت خارج شده بود. بالاي سرش رفتم، نفسي منقطع داشت. پلک‌هاي چشمش جمع شده بود. زخمش را با گازوازلين بستم و به کمک «عباس بيات» و «سعيدنيا» و «حميد حسني» رفتم مجروحين را در پتو جاي داده حرکت داديم. سيل‌بند در چند جا قطع شده بود و در تيررس مستقيم دشمن قرار داشت. آن قسمت‌ها را با نداي ياعلي ياعلي رد کرده و پيش رفتيم. به انتهاي سيل‌بند که رسيديم، به چند مجروح و شهيدي که بدنشان تکه تکه شده بود برخورد کرديم. از اين قسمت به بعد، کفي بود، يعني در ديد مستقيم دشمن قرار مي‌گرفتيم. سيد احمد را به بچه‌ها سپردم. قصد بازگشت داشتم که سيد احمد ممانعت کرد و گفت: «ديگر دير شده.»
    فکر کردم از بابت حال خودش مي‌گويد، ولي گفت: «موقع عقب نشينيه، اگر دير بجنبيم ممکنه مجروحين جا بمونن.» قبل از اين «رهبر» نيز مجروح شده بود که توسط «حسن جهان بور» به عقب برده شد. به کمک عباس و دو- سه تا از بچه‌ها، سيد احمد، سيد رعيت و شکاري را- که از ناحيه سرزخمي شده بود- حرکت داديم. تا مسافتي از راه را از تيررس دشمن در امان بوديم. بين راه براي مدت کوتاهي استراحت کرديم که که ناگهان تعداد زيادي از مجروحين و بچه‌هاي ديگر را مشاهده کرديم. محلي که در آن نفسي تازه کرديم امنيت خودش را از دست داده بود. «هر چه زودتر مي‌بايست بچه‌ها به عقب برمي‌گشتند. چند نفري را هم که مورد اصابت تير قرار گرفتند با کمک «عبدالله اميني» و «حميد حسني» و «عباس» و «يعقوب‌زاده» و «پلارک» حرکت داديم. حالا کاملاً در تيررسي قرار گرفته بوديم... يا زهرا! خودت کمک کن ... ذکر يا زهرا و يا علي وردزبان شده بود. هر چند ده‌متري که به جلو مي‌رفتيم، ناخواسته نقش زمين مي‌شديم و به خاک مي‌چسبيديم؛ يکي – دو دقيقه استراحت، و باز حرکت را از سر مي‌گرفتيم، از يکي- دو خاکريز رد شديم. «حميد حسني» مورد اصابت قرار گرفت و ما را تنها گذاشت، «عبدالله اميني» که ظاهراً براي کمک به سيد رعيت رفته بود، در فاصله 30متري، در حالي که به سوي ما برمي‌گشت. مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و متلاشي شد. « يعقوب‌زاده» هم از ناحيه پا زخمي شد. حالا من مانده بودم و عباس و سيد احمد پلارک.
    از هر کس کمک مي‌خواستيم، ياراي کمک کردن نداشت. در جلوي روي ما تعداد زيادي از نيروها- زخمي و سالم- به طرف عقب در حال دويدن بودند و گلوله‌هاي دوشکا و خمپاره به طور مرتب به آن‌ها اصابت مي‌کرد. بچه‌ها جلوي چشمانمان مي‌افتادند و ديگر بلند نمي‌شدند.
    خدايا! تو خود گواه بودي. مي‌ديدي که چه بسيار اسماعيل‌ها در مسلخ تو ذبح شدند خدايا! سخت است ديدن قرباني در حال دست و پا زدن. سخت است شاهد بودن و کنار نشستن و از هر کاري و کمکي ناتوان بودن. خدايا! در آخرين لحظات حيات، عزيزانمان ذکر تو را بر دل داشتند خدايا! در آن لحظه و در آن وضع، آيا ملکوتيان و عرشيان قدرت ديدن چنين لحظاتي را داشتند؟ يا ديده بر هم نهاده و روي بر گردانده تا شاهد سوختن اين همه پروانه رنگين پرو بال نباشند. اي شمع! مي‌دانم که خودت هم سوختي تا سوزاندي، خدايا ترا شکر آنچه را خودت مي‌خواستي نصيبمان کردي.
    ديگر براي ما امکان نداشت سيد احمد را با برانکارد حرکت دهيم. از او خواستيم که روي پا بلند شود، ولي اظهار عجز و ناتواني کرد. هر کاري کرديم که بلند شود، نتوانست. مجبور شديم به مادرش متوسل شديم که مادرت زهرا(ص) با پهلوي شکسته و بازوي زخمي‌اش براي دفاع از امامت و ولايت از پاي ننشست، تو که سرباز آن حضرت هستي، از مادرت زهرا(س) خجالت بکش تا شرمنده مادرت نباشي. به غيرتش بر خورد. بلند شد. يک طرف عباس و طرف ديگرش را من گرفتم و شروع به رفتن کرديم. ذکر يا زهرا(س) لحظه‌اي از زبانمان قطع نمي‌شد در آن کفي، جملاتي بر زبان رانديم که خدا مي‌داند و بس. بهتر است که بر قلم جاري نسازم، مي‌شکند «رحيم مقدم» نيز ما را راهي مي‌کرد. خون از سينه احمد جاري بود، ولي جاي درنگ و ماندن براي بستن زخم نبود. «محسن ابريشم‌باف» نيز از ناحيه کتف زخمي شده به طرف عقب برمي‌گشت. در پشت سيل‌بند خيلي از بچه‌ها جا مانده بودند «شهيد هوبخت» که از ناحيه سر و پا زخمي شده بود، «شهيد مجيد صفري» و ديگر عزيزان که زخمي شده بودند همان جا ماندند شهيد حاج آقا «شيرافکن» با زخمي که داشت اذان سر داده بود «ملکان»، «سيد مرتضي مدني» و ... برنگشتند، «مصطفي عرب سرخي» نيز از ناحيه شکم زخم برداشته بود و کمک مي‌‌خواست. او هم جا ماند با تمام لطافت و صفايش. آخرين نفري که خط را ترک کرد «مالک» بود که سالم خود را به عقب رساند. تا بيمارستان شهيد بقايي همراه سيد بودم و آنجا او را ترک کردم



    مروري بر يادداشت‌هاي دانشجوي شهيد سيد محمد شکري
    ویرایش توسط rana_ : ۱۳۸۷/۰۹/۱۸ در ساعت ۰۹:۳۵ دلیل: ثبت نشدن عنوان
    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg



  6. #6
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل از بستگان شهيد
    ( كتاب خاطرات شهيد پلارك-قسمت شفاعت)
    در قسمت شفاعت این کتاب به نقل از یکی از آشنایان شهید سیداحمد پلارک می خوانیم، شبی شهید سیداحمد را در خواب دیدم از او خواستم مرا شفاعت کند که سیداحمد گفت: نمی توانم تو را شفاعت کنم تنها وقتی تو را شفاعت می کنم که نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، همچنین زبانتان را از غیبت نگه دارید درغیر این صورت هیچ کاری از دست من برنمی آید.


    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg



  7. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۷
    نوشته
    3,708
    مورد تشکر
    5,614 پست
    حضور
    15 روز 12 ساعت 48 دقیقه
    دریافت
    8
    آپلود
    0
    گالری
    2



    یادمان باشد
    شهدا همه معطرند


  8. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۷
    نوشته
    3,708
    مورد تشکر
    5,614 پست
    حضور
    15 روز 12 ساعت 48 دقیقه
    دریافت
    8
    آپلود
    0
    گالری
    2



    اما احمد ویژگی های داشت که او را از دیگران متمایز تر کرده بود

    از جمله ایتکه
    بعد از خواندن هر دو رکعت نماز شب می خوابید و بیدار مشد تا دو رکعت یگر بخواند
    از او سوال شد چرا؟

    می گفت نفس را باید رنج داد تا پاک شد


  9. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۹
    نوشته
    4,166
    مورد تشکر
    16,141 پست
    حضور
    91 روز 20 ساعت 13 دقیقه
    دریافت
    18
    آپلود
    0
    گالری
    1001



    خیلی قشنگ بود امیدوارم بقیه دوستان هم مثل من فیض ببرند گرچه تاریخش مال خیلی وقت پیشه اما ارزش دوباره خوندن رو داره هرکی نخونده شک نکنه بخونه که از دست میده.........

    »»» لطفا برای برآورده شدن حاجت همه ی حاجتمندان دعا کنید «««

    دانلود کنید تا زندگیتون
    (بــنــدگــیــتــون) عوض بشه
    »»» مشاهده پست حاوی لینک دانلود + توضیحات «««
    جلد 1
    جلد 2

    جلد 3

    ۞۞ کلاس مجازی حفظ قرآن کریم ۞۞
    »»» جوانها کلیک کنند ««

  10. تشکرها 2


  11. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۸
    نوشته
    6,465
    مورد تشکر
    25,240 پست
    حضور
    71 روز 10 ساعت 31 دقیقه
    دریافت
    11
    آپلود
    0
    گالری
    11



    اللهم انی اسئلک شهاده فی سبیلک
    روزی خانمی برای ما تعریف می کرد.آخه با بچه ها رفته بودیم سر مزارش کی؟سالگرد رحلت حضرت امام(ره).رفته بودیم خانمی می گفت.من از نزدیک شاهد تشیع جنازه سیداحمد بودم.دیدم مادرش نیست.گفت مادرش کجاست؟گفتند دیشب خواب دیده خانمی آمده به خواب ایشان گفته:دخترم!شما پایت درد می کند نمی خواهد تشیع جنازه فرزندم احمد بیائی.من خودم تشیع جنازه احمد می روم.او پسر منم هست.می گفتند خودش را به معرفی کرده بودند آن خانم.فرموده بودند من فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم دختر پیامبر اسلام(ص)
    به نظر ما حرکت امام خمینی دقیقا مقدمه سازی ظهور امام عصر(عج) است,لذا باید تقویت شود,ظهور امام عصر(عج)یک مسئله کاملا منطقی است و باید به شدت با خرافات و تیپ افسانه ای که برای ایشان درست شده مبارزه کرد و فهماند که ظهور هم به دست خود ماست,هرگاه مبنای برنامه ریزی ما این مسئله باشد به آن خواهیم رسید و لا غیر.با التماس و اشک و زاری تنها هیچ کاری صورت نمی گیرد.

  12. تشکر


صفحه 1 از 2 12 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود