صفحه 1 از 4 123 ... آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: تجلي خداوند به چه معنا است؟

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    23
    مورد تشکر
    15 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    5
    آپلود
    0
    گالری
    0

    تجلي خداوند به چه معنا است؟




    تجلی واقعا به چه معناست . چه فرق بین تجلی در روایت و تجلی که عرفا از آن سخن می رانند ، وجود دارد؟
    بسیارند کسانی که تجلی خداوند را به همان معنایی که عرفا معنی کرده اند ، می دانند و برای تبیین آن از اشعار صوفیانه کمک می گیرند .
    ولی با نگاهی به احادیث متوجه می شویم که تجلی در معنای صوفیانه ی آن با معنایی که در روایات آمده تفاوت اساسی دارد .
    در مورد تجلی در قرآن کریم آیه فلما تجلی ربه للجبل (اعراف43) هم چنین در نهج البلاغه از امیر المومنین «فَتَجَلی لِخَلقِه مِن غَیرِ اَن یکوُن یری» و موارد دیگری در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است
    مقصود از تجلی حق چیست؟ معانی متعددی در این مورد وجود دارد:
    تجلی در لغت به معنای روشن شدن شیئ ،آشکاری و ظهور
    معانی اصطلاحی:

    1- تجلی به معنای ظهور بعد از خفا مانند ظهور خورشید در افق

    2-ظهور علت به خاطر معلولش و نزول علت برای ظهور معلول مانند تابیدن خورشید؛ که با نور خود تجلی کرده است یعنی نور خورشید وجود نازله خورشید است و رشحه ای از آن که وسیله ظهور علت ( خورشید ) شده است.

    3-تجلی به معنای تطوّر و تشأّن یعنی یک حقیقت به رنگ ها و شکل های مختلف ظهور کند. آب به صورت های بخار و ابر و تگرگ و برف و... در می آید و تطور می گیرد به اطوار مختلف .

    4-مؤثری با اثر خود قدرتش را نشان می دهد .مثلا بنّا ساختمانی را ساخته . ساختمان و بنا قدرت بنّا را می نمایاند. آن وسیله ی روشنی بنا شده . آن خالق که بنا است با این آیت و نشانه اش (بنا ) تجلی کرده است . همه با دیدن ساختمان به وجود بنّا پی می برند. تجلی بَنّا به بنا است.

    5- شدَت ظهور یک حقیقتی بدون تطوّر و تشبیه برای انسان . شدت ظهور در فطرت وجدان .

    بررسی نظریا ت بالا

    1- اولین معنی در مورد تجلی حق تعالی باطل است. ظهور خداوند بعد از خفا نیست که مخفی بوده سپس ظاهر شده باشد .

    2- در مورد معنی دوم هم که علت به معلول خود تنزّل یافته باز هم غلط است .
    اگر تجلی خداوند به معنی تنزل او در موجودات باشد، پس باید بین خدا و خلق سنخیت باشد
    ولی در احادیث متعدد جدایی خلق از خالق و بینونت به صراحت آمده است از جمله
    مُباینَتُهُ اِیاهُم مُفارِقَتُهُ اِنِّـیتُهُم.... کُنهُهُ تَفریقٌ بَینَهُ وَ بَینَ خَلقِهِ
    آفریدن خداوند آفریده ها را حجابی است بین او و آنها... کنهش فاصله ی بین او و آفریده هایش است
    از طرفی هم در این صورت باید به قدیم بودن جهان قایل شویم . به این معنا که خداوند ابدی و ازلی است پس جلوه او هم ابدی وازلی است . اگر قرار باشد که کاینات جلوه ذات الهی باشند پس آنها نیز ابدی و ازلی خواهند بود . و در این صورت جهان نیز قدیم خواهد بود و این محال عقلی است.پس معنای دوم که تجلی خداوند ترشح و تنرل وجود او باشد غلط است و این نظریه بزرگان از صوفیه است

    در احادیث بسیاری به جدایی خداوند از خلق اشاره شده است:
    الف) امیر المومنین فرمود: کل ما یمتنع فیه یمتنع من صانعه .هرآنچه که در آفریده است در آفریننده نیت(توحید شیخ صدوق - ترجمه محمد علی سلطانی ص 42)
    ب) امام صادق ع فرمود هو بخلاف الاشیاء او به خلاف اشیا است ( همان ص 374)
    ج) کنهه تفریق بینه و بین خلقه =کنه او فاصله ی بین او و آفریده هایش است. همان ص39
    د) خلق الله حجاب بینه و بینهم و مباینته ایاهم مفارقته انیتهم ...آفریدن خداوند ، آفریده هایش را، خود حجابی است بین او و آنها. جدایی وی از آنها و مباینت او از شخصیت آنهاست.

    3- سومی که تطور است . یک شی که به اطوار مختلف درآمده باشد،که بسیاری از عرفا هم این عقیده را دارند .در این بیان ، دیگر صحبت از علت و معلول نمی کنند بلکه می گویند که یک حقیقت در عالم هستی هست و آن وجود خداوند است . این اختلافات هم اطوار همان یک حقیقت است.اشعار صوفیانه اکثرابیان معناست که هر چه در جهان است، اطوار خود خداست.
    مولوی می گوید: هرلحظه به شکلی بت عیار بر آمد دل برد و نهان شد
    شاه نعمت الله ولی:به هر رنگی که خواهی جامه می پوش که من آن قدّ رعنا می شناسم
    در مرتبه ای جسم است در مرتبه ای روح است در مرتبه ای جان است در مرتبه ای جانان</span>

    4 – معنای چهارم
    تجلی به این معنا که خداوند به آیات خود تجلی نموده است یعنی خود را شناسانده است این درست است مانند ( فلما تجلی ربه للجبل)یعنی به آیه ای از آیات خود ، تجلی نمود . روایتی که در این مورد آمده است
    علامه طباطبایی(ره) در تفسیر خود به نقل از تفسیر بصائرالدرجات داردکه :
    عَن البصائر عن السیاری عن عبد الله بن أبی عبد الله الفارسی وغیره رفعوه إلى أبی عبد الله علیه السلام قال : إن الكروبیین قوم من شیعتنا من الخلق الأول جعلهم الله خلف العرش لو قسم نور واحد منهم على أهل الأرض لكفاهم . ثم قال : إن موسى علیه السلام لما أن سأل ربه ما سأل أمرا واحدا من الكروبیین فتجلى للجبل فجعله ( تفسیر المیزان ج 17 ص 9)
    امام صادق قرمود:
    کروبیین گروهی از شیعیان ما، از خلقت اولیه خداوندند . خداوند آنان را در جلو عرش قرار داده که اگر نور یکی از آنها به تمام اهل زمین تقسیم شود برای همه کفایت می کند.
    سپس فرمود. موسی علیه السلام آن چه را که از پروردگارش سؤال کرد، خداوند به یکی از کروبیین امر کرد که تجلی کند به کوه پس موسی به رو افتاد ...
    حضرت امیر در خطبه ی 185 می فرمایند: لَم تُحِط بِهِ الاَوهامُ بَل تَجَلّی لَها بِها وَ بِها اِمتَنَع مِنها)(اوهام بر ذات او احاطه ندارد بلکه با آثار عظمت خود بر آنها تجلی کرده است و نشان داد که او را نمی توانند تصور کنند.)

    5 – تجلی به معنی شناخت قلبی و بروز شدید فطرت که غیر شناخت عقلی و مفهومی است . شناختی که با حذف مقدمات شناخت و استدلال و برهان است.
    تجلی به معنی شناختی که با رؤیت قلب ودل حاصل شود این شناخت شناختی است که غیر شناخت عقلانی و بدون واسطه بدون اسباب و جهات جسمی ومادی است.
    این شناخت به حس و تعقل نیست بلکه شناخت خودش بدون واسطه ی استدلال . مثل حب و بغض نسبت به شی. مانند شناخت خودمان از خودمان که بدون استدلال است . این شناخت رؤیت قلب تعبیر شده است و قلب انسان بدون هیچ جهات مادی خداوند را می یابد این معنا در ارتباط با حضرت حق به «تجلی» تعبیر شده است.
    این حالت در انسان وجود دارد ولی و از بین نمی رود ولی مستور می شود و آن وقتی است که به اشتغالات دنیوی و معاصی آلوده شد که در این صورت کمرنگ می شود .
    حال اگر این حالت فطری ودریافت درونی و قلبی چنان قوت یابد که تمام وجود و اراده و خواست و شئونات انسان را دربر بگیرد ، از آن به تجلی تعبیر می شود.
    این حالت به صورت اکمل و اتم در وجود مبارک حجج الهی است که اراده آن ها با اراده الهی یکی است و آنان مظهر اسمای خداوند می شوند . حضرت امیر که در کلام شان دارند (انا جنب الله و انا عین الله و یدالله و ...) اشاره به شدت این حالت و شناخت از حق دارد .
    حضرت در جای دیگر(بحار الانوار ج 43 ص 7) می فرمایند... ای سلمان و ای جندب ، گفتیم لبیک یا امیر المؤمنین صلوات خدا بر توباد. فرمود :« منم که به اذن پروردگارم زنده می کنم و منم که می میرانم. و منم که به اذن پرودگارم خبر می دهم شما را به آن چه که می خورید و آن چه را که در خانه هایتان ذخیره می کنید .و من به ضمیرها و باطن ها ی افراد آگاهم .
    این حالت در دعای ابوحمزه ثمالی از کلام امیر المؤمنین آمده است . «بِکَ عَرفتُک و انت دَللتَنی عَلیک وَ دعَوتـَنی الیک و لولا انت لم اَدرِ ما انت» «خدایا به خودت تو شناختم و تو خود مرا بر وجود خود دلالت دادی و به سوی خود خواندی و اگر تو نبودی من نمی دانستنم تو چیستی ( اگر تو معرفتت را در من من اشراق نمی کردی من خداشناس نمی شدم)
    و نیز در كافی(۹۱) از حضرت صادق (ع) روایت شده كه فرمود: جاء حِبْرٌ اِلی امیرَالمؤمنینَ (ع) فَقالَ: یا امیرَالمؤمنینَ، هَلْ رایتَ ربَّكَ حینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ: وَیلَكَ ما كُنْتُ أعْبُدُ ربّاً لَمْ اَرَهُ. قالَ: و كَیفَ رَایتَهُ؟ قالَ: وَیلَكَ لاتُدْرِكُهُ العُیون فِی مُشاهَدَةِ الابصارِ ولكِنْ رَأتهُ القُلوُبُ بِحَقائِقِ الایمان
    یعنی، یك نفر از اَحبار و دانشمندان یهودخدمت امیرالمؤمنین رسیدو عرض كرد: ایا خدای خود را در موقع عبادت دیده‏ای؟ فرمود: وای بر تو، من خدایی را كه ندیده‏ام عبادت نمی‏كنم. عرض كرد: چگونه دیده‏ای؟ فرمود: وای بر تو، چشم‏های ظاهری با دیدن بصری او را درك نمی‏كند، بلكه دلها به حقیقت ایمان او را شهود می‏نماید.
    .در این صورت است که اراده خداوند از مجرای اراده آنان علیهم السلام جاری می شود. حضرت امیر در جای دیگر فرموند:
    اِذا اَرَدنا اَرادَ الله( هنگامی که ما اراده کنیم خدا هم اراده می کند)(بحار ج26 ص 14)

    دقیقاً به این معنی که اراده ما اراده الهی و تجلی اراده الهی است.
    در تایید همین موضوع است که در زیارت جامعه می خوانیم:
    مَن والاکُم فَقَد والَ الله وَ مَن عاداکُم فَقَد عادالله وَ مَن اَحَبَکُم فَقَد اَحَبَّ الله وَ مَن اَبغَضَکُم فَقَد اَبغَضَ الله وَ مَنِ اعتَصَمَ بِکُم فَقَدِ اعتَصَمَ بِالله.
    (هر کس شما را مولای خود قرار دهد براستی که خداوند را مولای خود بر گزیده . و هر کس که با شما دشمنی ورزد با خدا دشمنی ورزیده است و آن کس که شما را دوست بدارد خدا را دوست دارد وهر کس که بغض شما را داشته باشد با خدا دشمن است و هر کس به شما چنگ بزند به خداوند چنگ زده است)
    از این فراز زیارت وحدت ولایت الهی و ولایت اهل بیت ،وحدت دوستی خداوند با دوستی آنها ،وحدت دشمنی با اهل بیت و دشمنی با خدا و نیز وحدت اعتصام به دامان اهل بیت و اعتصام به درگاه الهی مشهود است.
    هم چنین امام صادق در زیارت زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام می فرمایند:
    اِرادَتُ الرَّب فی مَقادیرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ اِلَیکُم وَ تَصدُرُ مِن بُیوتِکُم ...( ارداده الهی در تقدیر کارهایش به سوی شما فرود می آید و از خانه های شما صادر می شود)

    پس تجلی خداوند در اهل بیت هرگز با سه معنای اولی که آوردیم سازگاری ندارد.
    تجلی خداوند هیچگاه به این معنا نیست که وجود خود را با اهل بیت تقسیم کرده باشد (که در این صورت خداوند تجزیه پذیر می شود و هر چه که تجزیه پذیر شد محتاج به اجزای خود است و خداوند صمد و بی نیاز است)
    هم چنین خداوند به اطوار مختلف در نیامده که مثلا بگوییم اهل بیت نمونه اتم و اکمل شئونات و اطوار الهی است .
    نیز، نمی توان گفت خداوند وجود و ذات خود را در وجود اهل بیت به نمایش نهاده است . یا بگوییم مخفی بود ولی ذات خود را در وجود اهل بیت به معرض دید قرار داد.
    البته قدرت و اراده و علم و بقیه صفاتی که در اهل بیت است نه آن است که عین آن در خداوند باشد و حتی مرتبه نازله ی آن هم نیستند
    با بهره گیری از درس های استاد سید جعفر سیدان
    ویرایش توسط صداقت : ۱۳۸۷/۰۹/۲۱ در ساعت ۲۳:۵۴
    :salavat(10):

  2. تشکرها 4


  3. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    641
    مورد تشکر
    3,862 پست
    حضور
    14 ساعت 4 دقیقه
    دریافت
    84
    آپلود
    9
    گالری
    66



    بسم الله الر حمن الر حيم
    سلام عليكم و رحمة الله و انواره

    گرچه نظرات خاص آقاي سيّدان(اگر اشتباه نكنم برادر خانم آيت الله سيستاني) مثل هميشه متفاوت از آنچه كه بوده است مي باشد و اين به خواص ويژه ي مكتب تفكيك باز مي گردد ، ولي بايد دانست كه به برهان منطقي و فلسفي و طبق قاعده ي سنخيّت و قاعده ي الواحد و اينكه مي دانيم
    ائمّه اطهار(ع) صادر اوّل و اولين و تنها موجودات مرتبط با خدا به شكل بي واسطه اند امر بر اين است كه ائمّه اطهار در صفات مختلف با ذات اقدس اله فرقي ندارند جز اينكه خداوند متكي به خويش و لنفسه داراي آن صفات نامحدود است ولي ائمّه اطهار(ع) متكي به خدا و لغيره داراي اين صفات اند و تنها تفاوت اينكه او خالق است و آنها مخلوق . و الّا طبق قواعدي كه از آنها نام برديم چون اصل سنخيّت اگر صادر اول يعني همان ائمّه ي اطهار(ع) را كم تر از اين بدانيم در واقع خداوند را محدود و كم تر دانسته ايم و اين از مقام الهي به دور است.

    شرح و تفصيل قواعد و اصل هايي چون سنخيّت و الواحد و... مقالي ديگر مي طلبد در شرح و بسط مطالب فلسفي با مقدّمات لازم. و اين عبارات جهت مطّلعين از اين اصول بوده و خبر.
    به اين نكته هم بايد توجه داشت كه دوستان مكتب تفكيك قاعده ي الواحد را قبول ندارند و آن را مايه ي محدود كردن خدا مي دانند(دلايل كاملشان در كتبي همچون توحيد الاماميّه و ميزان المطالب وبيان الفرقان آمده است.البته خواندن اين كتب براي غير متخصّصين توصيه نمي شود.) كه گرچه اينطور نيست و دقيقا منطبق با حكمت الهي است.

    الحمد لله الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمومنين
    زياده عرضي نيست.
    التماس دعا
    طارق

    ویرایش توسط طارق : ۱۳۸۷/۰۹/۲۲ در ساعت ۱۸:۰۱ دلیل: اصلاحات و اضافات
    اي حيوان ناطق بدان:
    برباد فنا تا ندهي گرد خودي را
    هرگز نتوان ديد جمال احدي را
    و بدان فرودگاه شيطان خودبيني و تكبر است براي همين است كه شيطان به عزّت خدا قسم خورد همه را اغوا كند جز مخلَصين را و ويژگي انسان با اخلاص آن است كه آنقدر محو جمال و جلال خداست كه نه در فكر و نه در عمل هيچ توجهي به خويش ندارد.
    رابطه ي عكس ميان توجّه به خدا و تكبر بسيار مهم است در مسير سعادت انسان.

    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    1,799
    مورد تشکر
    3,021 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    18



    بنام خدا
    در روايتى امام صادق(ع) مى فرمايد: «خداوند براى بندگانش، در كلامش تجلى و ظهور پيدا كرده، ولى آن ها نمى بينند»; مقصود از كلام خدا در اين روايت، قرآن است يعنى قرآن كه كلام خداست، دلالت كننده بر خدا و هر يك از آيات قرآن نشان دهنده اوست; ولى آن را جز صاحبان بصيرت درك نمى كنند.(1)
    معناى اين حديث شريف آن است كه اگر كسى بر تلاوت قرآن مواظبت نمايد و شب و روز در آيات آن تدبر كند، آن را بفهمد و به آن عمل نمايد، پرده ها از جلو چشمش كنار خواهد رفت و خداوند را با چشم دل مشاهده خواهد نمود. اين روايت مى گويد: خداوند در آيات قرآن تجلّى پيدا كرده بنابراين اگر كسى قرآن را بشناسد خدا را شناخته است; امّا مردم در قرآن با بصيرت نگاه نمى كنند و نمى انديشند.(2)

    ***********
    1: عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، تحقيق سيد المرعشى و مجتبى العراقى،
    1: مفتاح الفلاح، شيخ بهايى، ص 372، دارالاضواء، بيروت


  5. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۸
    نوشته
    2,042
    مورد تشکر
    4,148 پست
    حضور
    2 روز 23 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    4
    آپلود
    0
    گالری
    0



    با سلام و عرض ادب

    جناب صداقت

    اشكالات و ايراداتي بر نوشتار هست كه در فرصت مناسب بدانها خواهم پرداخت .
    ویرایش توسط پاسخگوی اعتقادی 3 : ۱۳۸۹/۰۲/۱۰ در ساعت ۲۳:۴۱

  6. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۹۰
    نوشته
    85
    مورد تشکر
    84 پست
    حضور
    1 ساعت 26 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    سلام بر همه
    من با این امید در سایت اسم نوشتم که بتوانم جواب سولاتم را پیدا کنم
    به نطر من خدا خودش را نقض میکند با چند دلیل
    1 قادر بون
    2 نیاز خدا
    3عدل خدا
    4 وجود شر
    که میخوام در یک سوال همه را بگنجانم
    خواهش میکنم یکی جواب بده
    اول اینکه من مفاهیم بالا را خواندم .ولی شما بر فرض بگیرید که من نفهمیدم
    و مبخوام دوباره سوال کنم
    این عالم از چی هست؟
    از 3 حالت خارج نیست
    1 از ذات خدا خلق شده
    2 از هیچ خلق شده
    3 از چیز دیگری جز خدا خلق شده
    کدام؟

  7. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۹۰
    نوشته
    35
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    9 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    بله ممنونم از gsaeed


    بنده نظرم را در اینجا مطرح می کنم...و میخوام بحث راه بیوفته.


    شر مجموعه ای از رفتار های غیر مجاز هست که تخلف از آن صفتی به اسم شرارت را به بار می آورد که این صفت منحصر به کسانی است که باید فرمانبردار باشند، و چون انسانی که بنده ی خداوند است حق اختیار دارد که خود را بنده ی خدا بداند یا بندگی خدا را نکند، پس در صورت اطاعت نکردن، صفتی به اسم شر تشکیل می شود که منحصر به کسانی است که بندگی نکردند، حالا یک شرور می تواند به اختیار خود بندگان دیگر خداوند را برای نافرمانی دعوت کند.

    انسان فطرتاً می خواهد به کمال برسد و شرارت تجلی انتخاب متکبرانه و خودخواهانه ی فرد برای رسیدن به کمال است، از طرفی هم شاید نشان دهنده ی مختار بودن انسان در اطاعت کردن باشد که ثابت شود هیچ اجبار و تحمیلی وجود ندارد.
    انشاء الله از بندگان خوب خدا باشیم.

    حالا از پاسخگویان تقاضا دارم به این بحث رسیدگی کنند..ممنون.
    ویرایش توسط Nejatam : ۱۳۹۰/۰۳/۱۳ در ساعت ۰۴:۱۸

  8. تشکر


  9. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۸
    نوشته
    1,856
    مورد تشکر
    2,967 پست
    حضور
    2 روز 19 ساعت 15 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط gsaeed نمایش پست
    سلام بر همه
    من با این امید در سایت اسم نوشتم که بتوانم جواب سولاتم را پیدا کنم
    به نطر من خدا خودش را نقض میکند با چند دلیل
    1 قادر بون
    2 نیاز خدا
    3عدل خدا
    4 وجود شر
    که میخوام در یک سوال همه را بگنجانم
    خواهش میکنم یکی جواب بده
    اول اینکه من مفاهیم بالا را خواندم .ولی شما بر فرض بگیرید که من نفهمیدم
    و مبخوام دوباره سوال کنم
    این عالم از چی هست؟
    از 3 حالت خارج نیست
    1این عالم از چی هست؟
    2 از هیچ خلق شده
    3 از چیز دیگری جز خدا خلق شده
    کدام؟
    با عرض سلام
    این عالم از چی هست؟
    منظور کدام عالم است شما یک انسان را تصور فرماید سه حالت در او وجود دارد که هیچ کدام مانند هم نیست جسم دارد که مواد ساخت ان را ماده مینامیم نفس دارد که قدرت حیات ان است که ان را میتوانیم به انرژی تصور کنیم و صفات و عقل دارد که از جنس انرژی نیست و میتوانیم ان را روح تصور کنیم حال این سه مورد از یک جنس نیستند و برای اینکه بتوانیم جایگاه هر کدام را پیدا کنیم و بین انها تفاوت قائل شویم هر کدام را در عالمی تصور میکنیم میکویم جسم از عالم ماده است نفس از عالم ملکوت است و صفات از عالم جبروت حال باید ببینیم که چگونه خلق صورت گرفته هر ذاتی نسبت به ظرفیت خود داری صفات است و نسبت به درک خود از صفات انها را بروز میدهد حال خداوند خود خالق خود است و از ازل بوده پس صفات ان هم به همراه او از ازل بوده و صفات او عین ذات او است و چون خداوند در تمام زمینها کامل است و درک کاملی از صفات خود دارد بر حسب مشیت و حکمت خود صفات خود را بروز میدهد و پس صفات کریمه خداوند تجلی ذات اوست و با بروزصفت حیات و تجلی ان حیات خلق میشود و برای هر حیاتی بر حسب وظیفه که خداوند برای ان در نظر دارد صفت عنایت میفرماید پس تمام صفات از تجلی ذات است و حیات با صفات متعلق به او که از طرف خداوند عنایت شده از تجلی صفات است و این حیات با صفاتی که گفته شد در عالم ماده تجلی میکند و داری ذات میشود و با ذات خود تکامل و گسترش را پدیدار میکند پس میتوانیم بگویم که عالم صفات یا روح یا عقل یا جبروت و عالم حیات یا نفس یا انرژی یا ملکوت و عالم جسم یا ذات یا ماده که تماما در حال حاضر در خود ما قابل رویت است همه از سر چشمه اول امده و بعد از تکامل و تکثیر دوباره هر کدام به عالم خود بازگشت دارد


    ویرایش توسط بیطرف منصف : ۱۳۹۰/۰۳/۱۳ در ساعت ۰۰:۰۰
    خداوندا چنانم کن که خواهی/ نجاتم ده از این بندو تباهی
    ببین بزمی که افتاده به چاهی/ ندارد غیر تو امید و راهی
    رهرو عشقم عبادت را ز طاعت میکنم
    ترک دنیا میکنم بر خلق خدمت میکنم
    بهترین پارسایی پنهان داشتن پارسایی است

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد

    التماس دعا بزمئ

  10. تشکر


  11. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۸
    نوشته
    1,856
    مورد تشکر
    2,967 پست
    حضور
    2 روز 19 ساعت 15 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط nejatam نمایش پست
    بله ممنونم از gsaeed


    بنده نظرم را در اینجا مطرح می کنم...و میخوام بحث راه بیوفته.


    شر مجموعه ای از رفتار های غیر مجاز هست که تخلف از آن صفتی به اسم شرارت را به بار می آورد که این صفت منحصر به کسانی است که باید فرمانبردار باشند، و چون انسانی که بنده ی خداوند است حق اختیار دارد که خود را بنده ی خدا بداند یا بندگی خدا را نکند، پس در صورت اطاعت نکردن، صفتی به اسم شر تشکیل می شود که منحصر به کسانی است که بندگی نکردند، حالا یک شرور می تواند به اختیار خود بندگان دیگر خداوند را برای نافرمانی دعوت کند.

    انسان فطرتاً می خواهد به کمال برسد و شرارت تجلی انتخاب متکبرانه و خودخواهانه ی فرد برای رسیدن به کمال است، از طرفی هم شاید نشان دهنده ی مختار بودن انسان در اطاعت کردن باشد که ثابت شود هیچ اجبار و تحمیلی وجود ندارد.


    حالا از پاسخگویان تقاضا دارم به این بحث رسیدگی کنند..ممنون.
    با عرض سلام
    اول باید ببینیم که صفات رزیله که باعث شر میشود از کجا امده
    تمام انسانها در فطرت خود داری صفات کریمه خداوند هستند و هیچ کس صفات رزیله ندارد ولی سوال است که پس این صفات رزیله از کجا امده برای درک این موضوع مثالی میزنم شما انسانی را تصور بفرماید که تمام عمر خود در نور بوده اگر از ان بخواهید تاریکی را شرح دهد قادر به این کار نیست چون همیشه نور دیده ولی او را وارد تاریکی کنید و بعد او به زیبای نور را شرح میدهد پس انسان با درک متصاد هر جیزی به اصل پی میبرد و در اینجا است که عقل ضمایر انسان را برای او خلق میکند و انسان با ضمایر خدااگاه و ناخداگاه خود از خلع انجام ندادن صفات کریمه متصاد ان را میشناسد و درک میکند و به اینکونه صفات رزیله را خلق میکند و با اختیاری که دارد میتواند از هر کدام که خود میخواهد توشه بگیرد

    خداوندا چنانم کن که خواهی/ نجاتم ده از این بندو تباهی
    ببین بزمی که افتاده به چاهی/ ندارد غیر تو امید و راهی
    رهرو عشقم عبادت را ز طاعت میکنم
    ترک دنیا میکنم بر خلق خدمت میکنم
    بهترین پارسایی پنهان داشتن پارسایی است

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد

    التماس دعا بزمئ


  12. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۹۰
    نوشته
    35
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    9 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    سلام

    این صفات رزیله ناشی از نقص است، انسان تکمیل نیست...بلکه میخواد تکمیل بشه،
    برای ما در زندگی مسائلی هستند که گاهی در تصمیم گیری در آن در شکیم چون علممان قد نمیده، در نتیجه وقتی انسان هم حق اختیار دارد و هم نادانی دارد، پس می تواند از روی نادانی و عدم اطلاع شرارت را برای دستیابی به کمال مورد نظرش انتخاب کند...این صفات ناشی از همون نقص بشره. شرارت هم یه چیز نسبیه...مثلاً ممکنه ما کسی را یک شر بدانیم...و شاید او هم ما را یک شر بداند...چرا که به نظر هر دو طرف در جایی که باید مطیع قوانین مشخص شده باشند...نیستند.
    ویرایش توسط Nejatam : ۱۳۹۰/۰۳/۱۳ در ساعت ۰۵:۰۸

  13. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۹۰
    نوشته
    85
    مورد تشکر
    84 پست
    حضور
    1 ساعت 26 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط nejatam نمایش پست
    بله ممنونم از gsaeed


    بنده نظرم را در اینجا مطرح می کنم...و میخوام بحث راه بیوفته.


    شر مجموعه ای از رفتار های غیر مجاز هست که تخلف از آن صفتی به اسم شرارت را به بار می آورد که این صفت منحصر به کسانی است که باید فرمانبردار باشند، و چون انسانی که بنده ی خداوند است حق اختیار دارد که خود را بنده ی خدا بداند یا بندگی خدا را نکند، پس در صورت اطاعت نکردن، صفتی به اسم شر تشکیل می شود که منحصر به کسانی است که بندگی نکردند، حالا یک شرور می تواند به اختیار خود بندگان دیگر خداوند را برای نافرمانی دعوت کند.

    انسان فطرتاً می خواهد به کمال برسد و شرارت تجلی انتخاب متکبرانه و خودخواهانه ی فرد برای رسیدن به کمال است، از طرفی هم شاید نشان دهنده ی مختار بودن انسان در اطاعت کردن باشد که ثابت شود هیچ اجبار و تحمیلی وجود ندارد.
    انشاء الله از بندگان خوب خدا باشیم.

    حالا از پاسخگویان تقاضا دارم به این بحث رسیدگی کنند..ممنون.
    ممنون که جواب دادین
    شما گفتید این جهان تجلی ذات خداست
    تجلی هر چیز. از زمان وجود ان چیر با اون هست
    مثلا تجلی شما .نوری هست که به چشم من میرسد
    و این نور از زمان وجود شما هست
    و دست شما نیست
    یعنی شما نمی توانید تجلی نداشته باشید
    هر چیز که وجود دارد .تجلی دارد
    شما نمی توانید صفات را نداشته باشید
    1 اگر این عالم ماده تجلی خداست
    پس این عالم خلق نشده
    چرا که تجلی هر چیز به اختیار او نیست
    و ان را نمی تواند مخفی کند
    خورشید از زمان پیدایش .تجلی داشت
    و اگر این تجلی را نداشت که خورشید نبود
    و حالا خدا هر صفتی که دارد
    هموراه از ازل با او بوده
    تجلی او همواره از ازل با او بوده
    اگر این عالم تجلی خداست
    پس عالم ماده از ازل بوده و تا ابد خواهد بود
    و از طرفی . خلق نشده
    از ان جهت که
    هر وجودی تجلی دارد
    تجلی همواره با سر منشا خود بوده و هست
    تجلی هر چیر .به اختیار ان چیز نیست
    پس
    یک جمله معنی میده
    یا این عالم تجلی خداست
    یا خلق شده
    اگر خلق شده پس یعنی زمانی این تجلی نبوده و بعد خلق شده
    مگر میشود وجودی تجلی نداشته باشد؟
    اگر عالم تجلی هست .
    پس تجلی که همواره با سر منشا خود هست
    این عالم هم از ازل بوده و خلق نشده؟
















    در ثانی شما جواب ندادین
    بلااخره تجلی خورشید هم از خود ذات خورشید چشمه میگیرد
    خورشید از ماده و انرژی است
    افتاب هم که تجلی خورشید است از ماده و انرژی است

    اگر این جهان تجلی خداست پس این عالم از ذات خداست درسته؟
    ویرایش توسط gsaeed : ۱۳۹۰/۰۳/۱۳ در ساعت ۰۹:۳۶ دلیل: تغیرات


صفحه 1 از 4 123 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود