جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ماجراى شب وفات رسول الله (ص) و صحيح بودن وصيتشان
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۲, ۱۸:۴۷ #1
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 4
- مورد تشکر
- 2 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ماجراى شب وفات رسول الله (ص) و صحيح بودن وصيتشان
بسم الله الرحمن الرحيم3 ) عن معاذ بن كثير عن أبي عبد الله جعفر بن محمد ع أنه قال الوصية نزلت من السماء على رسول الله ص كتابا مختوما و لم ينزل على رسول الله ص كتاب مختوم إلا الوصية فقال جبرئيل ع يا محمد هذه وصيتك في أمتك إلى أهل بيتك فقال رسول الله ص أي أهل بيتي يا جبرئيل فقال نجيب الله منهم و ذريته ليورثك علم النبوة قبل إبراهيم و كان عليها خواتيم ففتح علي ع الخاتم الأول و مضى لما أمر فيه ثم فتح الحسن ع الخاتم الثاني و مضى لما أمر به ثم فتح الحسين ع الخاتم الثالث فوجد فيه أن قاتل و اقتل و تقتل و اخرج بقوم للشهادة لا شهادة لهم إلا معك ففعل ثم دفعها إلى علي بن الحسين ع و مضى ففتح علي بن الحسين الخاتم الرابع فوجد فيه أن أطرق و اصمت لما حجب العلم ثم دفعها إلى محمد بن علي ع ففتح الخاتم الخامس فوجد فيه أن فسر كتاب الله تعالى و صدق أباك و ورث ابنك العلم و اصطنع الأمة و قل الحق في الخوف و الأمن و لا تخش إلا الله ففعل ثم دفعها إلى الذي يليه فقال معاذ بن كثير فقلت له و أنت هو فقال ما بك في هذا إلا أن تذهب يا معاذ فترويه عني نعم أنا هو حتى عدد علي اثني عشر اسما ثم سكت فقلت ثم من فقال حسبك.
ماجراى شب وفات و صحيح بودن وصيت
1 ) اعترض عمر لعنه اللهواخزاه ليفصل الوصية عن السماء عندما كان محمد (ص) حياً قبل موته بتهمته انه يهجرعن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس إن عليا ع قاللطلحة في حديث طويل عند ذكر تفاخر المهاجرين و الأنصار بمناقبهم و فضائلهم يا طلحةأ ليس قد شهدت رسول الله ص حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة بعده و لاتختلف فقال صاحبك ما قال إن رسول الله يهجر فغضب رسول الله ص و تركها قال بلى قدشاهدته قال فإنكم لما خرجتم أخبرني رسول الله ص بالذي أراد أن يكتب فيها و يشهدعليه العامة و إن جبرائيل أخبره بأن الله تعالى قد علم أن الأمة ستختلف و تفترق ثمدعا بصحيفة فأملى علي ما أراد أن يكتب في الكتف و أشهد على ذلك ثلاثة رهط سلمانالفارسي و أبا ذر و المقداد و سمى من يكون من أئمة الهدى الذين أمر المؤمنينبطاعتهم إلى يوم القيامة يشهدا إلا بالحق . غيبة النعمانى ص 81 ، سليم بن قيس ص 211
و باز سلیم بن قیس هلالی گوید: هنگام یادآوری تفاخر مهاجرین و انصار که به افتخارات و برتریهایشان می بالیدند، علی علیه السلام ضمن حدیثی طولانی خطاب به طلحه فرمود: ای طلحه مگر تو خود شاهده نبودی که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از ما استخوان کتفی خواست تا برآن چیزی بنویسد که پس از او امت او به گمراهی نیفتد و دچار اختلاف شود، و آن دوست تو چنان سخنی را گفت که: البته رسول خدا هذیان می گوید و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خشمگین شد و از نوشتن صرفنظر نمود؟ طلحه گفت: بله من شاهده ان واقع بوده ام ، آن حضرت فرمود : پس از اینکه شما بیرون رفتید رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا با خبر ساخت از آنچه که قصد داشت که در آن ( قطعه استخوان ) بنویسید و مردم را برآن گواه گیرد ، و همچنین از اینکه جبرئیل به آن حضرت خبر داده بود که خدای تعالی می داند که امت در آینده نزدیک دچار اختلاف و تفرقه خواهد شد . پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله صحیفه ای خواست و آنچه را که قصد داشت در آن استخوان کتف بنویسد به من املاء فرمود و سه نفر را بر آن گواه گرفت، سلمان فارسی و ابوذر و مقداد را، وکسانی را که پیشوایان هدایت هستند از آن جمله که اطاعتشان را تا روز قیامت به مومنان امر فرموده نام برد، و مرا ( على ( ع ) ) نخستین آنان خواند، بعد این پسرم حسن و سپس این فرزندم حسین، و سپس نه تن از اولاد این فرزندم حسین، آیا همین طور است ای اباذر و تو ای مقداد؟ آن دو گفتند: ما گواهی می دهیم به درستی اسناد آن به رسول خدا صلی الله علیه و اله. در اینجا طلحه گفت: به خدا سوگند من از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که به ابی ذر می فرمود: زمین هرگز زبان آوری بر پشت خود حمل نکرده و آسمان هرگز بر او سایه نیفکنده که راستگوترو نیکوکارتر ازابی ذر باشد و من نیز گواهی می دهم که آن دو جز به حقّ شهادت نمی دهند، و تو در نزد من راستگوتر و نیکوکارتر از آن دو هستی. غيبة النعمانى ص 81 ، سليم بن قيس ص 211 .
2 ) الحسين بن محمد الاشعري عن معلي بن محمد عن احمد عن محمد عن الحارث بن جعفر عن علي بن اسماعيل بن يقطين عن عيسى بن المستقاد أبي موسى الضرير قال حدثني موسى بن جعفر (ع) قال قلت لأبي عبدالله أ ليس كان أمير المؤمنين (ع) كاتب الوصية و رسول الله (ص) المملي عليه و جبرئيلو الملائكة المقربون (ع) شهود قال فأطرق طويلا ثم قال يا أبا الحسن قد كان ما قلت و لكن حين نزل برسول الله (ص) الأمرنزلت الوصية من عند الله كتابا مسجلا نزل به جبرئيل مع أمناء الله تبارك و تعالى من الملائكة فقال جبرئيل يا محمد مر باخراج من عندك الآ وصيك ليقبضها منا و تشهدنا بدفعك اياها اليه ضامنا لها يعني عليا (ع) فأمر النبي (ص) باخراج من كان في البيت ما خلا عليا (ع) و فاطمة فيما بين الستر و الباب فقال جبرئيل يا محمد ربك يقرئك السلام و يقول هذا كتاب ما كنت عهدت اليك و شرطت عليك و شهدت به عليك و أشهدت به عليك ملائكتي و كفى بي يا محمد شهيد. الكافى ج 1 ص 282 ، كحل البصر في سيرة سيد البشر-الشيخ عباس القمي ص139-140 / كتابالوصية – ابن المستفاد .
ابو موسى ضرير (نابينا) گويد: موسى بن جعفر عليهما السلام بمن فرمود كه: من بامام صادق عليه السلام گفتم: مگر امير المؤمنين عليه السلام كاتب وصيت و پيغمبر ديكته گو و جبرئيل و ملائكه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى سر بزير انداخت و سپس فرمود: چنان بود كه گفتى، اى ابو الحسن؛ ولى زمانى كه وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در رسيد، امر وصيت از جانب خدا در مكتوبى سر بمهر فرود آمد، آن مكتوب را جبرئيل همراه ملائكه امين خداى تبارك و تعالى فرود آورد. جبرئيل گفت: اى محمد! دستور ده هر كه نزدت هست، جز وصيت يعنى على بيرون روند، تا او مكتوب وصيت را از ما بگيرد و ما را گواه گيرد كه تو آن را باو دادى و خودش ضامن و متعهد آن شود، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله باخراج هر كه در خانه بود، جز على عليه السلام دستور داد، و فاطمه در ميان در و پرده بود. آنگاه جبرئيل گفت: اى محمد! پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد: اين همان مكتوبست كه (در شب معراج) با تو پيمان كردم و بر تو شرط نمودم و خودم نسبت بآن بر تو شاهد بودم و فرشتگان خود را هم گواه گرفتم، در صورتى كه شهادت خودم تنها كافى است اى محمد .
معاذبن کثیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: وصیت از آسمان بر رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله به صورت نوشته سر به مهر نازل شد وبر آن حضرت هیچ نامه سر به مهری جز وصیت نازل نشد، پس جبرئیل گفت: ای محمد این وصیت تو در میان امت تو است راجع به اهل بیت، پس رسول خدا صلی الله علیه و اله پرسید: ای جبرئیل کدام اهل بیتم؟ جواب داد: بزرگوارشان پیش خدا و فرزندان او تا وارث علم نبوت تو پیش از ابراهیم باشد، و بر آن وصیت چندین مهر بود،پس علی علیه السلام مهر اول را گشود و آنچه بدان مأمور بود انجام داد، پس از او حسن علیه السلام مهر دوم را گشود و آنچه را که بدان مأموربود انجام داد، سپس مهر سوم را حسین علیه السلام گشود و در آن چنین یافت که پیکار کن و بکشو کشته شوی، و همراه با گروهی برای شهادت به درآی، برای آنان جز به همراهی تو شهادتی نخواهد بود(مقدر نشده)، پس آن حضرت چنان کرد، سپس آن را به علی بن الحسین علیه السلام رد کرد و در گذشت وعلی بن الحسین علیه السلام مهر چهارم را باز گشود ورد آن چنین یافت که سر به زیر افکن و خاموش باشد، زیرا چهره علم در حجاب رفته، سپس آن را به محمد علی رد و درگذشت، واو خاتم پنجم را گشود ودر آن یافت که کتاب خدای تعالی را تفسیر کن و پدر خود را تصدیق کند و فرزند خود را وارث این علم گردان و به سازدندگی امت پرداز و حق را در حال نگرانی و ایمنی بگو و جز از خدا از هیچکس نترس، او نیز چنین کرد،سپس آن را به کسی که پس ازاو بود سپرد،معاذبن کثیر گوید: من به او عرض کردم : و اکنون تو همانی؟ آن حضرت فرمود: تو را با این سخن چه کار؟ غیر از این که بر وی ای معاذ و آن را از من بازگو کنی. بله، من همانم ، تا آنجاکه آن حضرت دوازده نام برای من برشمرد وسپس سکوت فرمود، من پرسیدم: بعد از آن چه کسی؟آن حضرت فرمود: برای تو همین کافی است. غیبة النعمانى ص 47 باب سوم : امامت و وصيت رهبرى باختيار خداست .
4 ) قال ابن عباس في محاورة له مع عمر :
قال عمر : أيزعم ( يقصد بكلامه علي (ع)) أن رسول الله (ص) نص عليه ؟ قلت : نعم وأزيدك ياعمر أن سألت أبي عما يدعيه علي (ع) ، فقال : صدق. قال عمر : لقدكان من رسول الله (ص) في امره (أرتفاع ) ذرؤ من قول لايثبت حجة ولايقطع عذرا" ولقدكان يزيغ في أمره وقتاما" ولقد أراد في مرضه أن يصرح بإسمه فمنعته من ذلك إشفاقا" وحيطة على الأسلام .لا ورب هذه البنية (الكعبة) لايجتمع عليه قرشي أبدا" ولووليها لأنقضت عليه العرب في أقطارها فعلم رسول الله (ص) أني علمت مافي نفسه فأمسكفأبى الله إلا أمضاء ماحتم . وفي موقع آخر : أنه يزعم (يقصد علي (ع) ) أن رسولالله (ص) آراد الأمر له . فقال عمر : يا ابن عباس واراد رسول الله (ص) الأمر له(يقصد علي (ع) ) فكان ماذا إذا لم يرد الله تعالى ذلك أن رسول الله (ص) آراد أمراًوأراد الله غيره فنفذوا ما أراد الله ولم ينفذ ما أراد رسول الله (ص) ... او كلماأراد رسول الله (ص) كان – فقد أراد رسول الله (ص) إسلام عمه ولم يرده الله تعالىفلم يسلم وأراد رسول الله (ص) أن يذكره للأمر في مرضه فصددته عنه خوفا" من الفتنةوإنتشار الإسلام فعلم رسول الله مافي نفسي وأمسك وأبى الله إلا أمضاء ماحتم .
المصدر : كحل البصر في سيرة سيد البشر – الشيخ عباس القمي ص 128-130
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری