جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: &&&& ويژه نامه ميلاد فرخنده امام هادي عليه السلام &&&&
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۵:۱۵ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
&&&& ويژه نامه ميلاد فرخنده امام هادي عليه السلام &&&&
سالروز ولادت پيشوای دهم شيعيان حضرت علي النقي
الهادی (ع)، منبع فياض نور حق بر مسلمانان مبارك باد.
از سخنان گهربار امام هادي عليه السلام: "بهتر از نيکي، نيکوکار است، و زيباتر اززيبايي، گوينده آن است و برتر از علم، حامل آن و بدتر از بدي، عامل آن است وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است".
امامان و پيشوايان معصوم (ع) انسانهاي کامل وبرگزيده اي هستند که به عنوان الگوهاي رفتاري و مشعلهاي فروزان هدايت جامعه بشري ازسوي خدا تعيين شده اند. گفتار و رفتار و خوي و منش آنان ترسيم حيات طيبه انساني ووجودشان تبلور تمامي ارزشهاي الهي است.
بدون شک،ارتباط با چنين چهره هايي و پيروياز دستورها و رفتارشان، تنها راه دستيابي به کمال انسانيت و سعادت هر دو جهان است. پيشواي دهم (ع) يکي از پيشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقي و کمالات نفساني و الگوي حق جويان و ستم ستيزان است.
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۹/۲۴ در ساعت ۰۲:۵۸
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۶:۱۵ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
زندگى ابو الحسن على الهادى ابن محمد الجواد ابن على الرضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زين العابدين بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام.
میلاد فرخنده :
سحرگاه روز 15 ذی الحجه هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد مولود مسعود خاندان رسالت حضرت امام علی النقی (ع) دیده بر جهان بازگشود نوزادی که باعث سربلندی وافتخار اسلام گردید وعمر خود را در راه اعتلای تعالیم ارزنده اسلام مصروف داشت ودر پیشبرد هدفهای الهی از هیچ نو کوشش وفعالیت ومجاهده مضایقه ننمود .
او در تیره ترین دوران اختلافات خلفای عباسی همانند پدر بزرگوارش به توسعه وگسترش آئین اسلام پرداخت واصالت تعالیم اسلامی را از گزند حوادث وآفات محفوظ داشت .
او از همان دوران نوجوانی از آن هنگامی که در مکتب پدر بزرگوارش درس علم ومعرفت می اموخت به راهنمائی وارشاد مردم می پرداخت ودر مکتب عالی دانش وفضیلت خود ، گروههائی از علاقه مندان وارادت ورزان خاندان نبوت را می پروراند .
او در عصر خود در دانش وفضیلت وشرف انسانی ، مجاهدتهای اسلامی نظیر وهمتا نداشت وعلاقمندان همچون پروانه گرد شمع وجودش می گشتند واز خرمن علم ودانش وفضیلت او بهره ها می بردند .
سال ولادت :
دهمین ثمره باغ ولایت ودوازدهمین نهال خعصمت وطهارت ونخستین فرزند برومند پیشوای نهم در سال 212 هجری در یکی از محلات مدینه شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام در محلی که موسوم به « صریا» بود دیده بر جهان گشود وبه زیباترین نامی مه در خاندان رسالت سابقه دیرین وخوش خاطره ای داشت موسوم گردید ؛ پدر ارجمندش برای وی نام « علی » را برگزید .
او که همانند جد بزرگوارش مأ موریت دفاع از اسلام واحیای حقوق مسلمانان را از جانب پروردگار عالم بعهده داشت همان کنیه ی جدش را بر خویشتن انتخاب کرد وبه ابوالحسن موسوم گردید .
لقب ابن رضا درخشان ترین عنوان وشهرت او ودیگر پیشوایان معصوم بعدی بود که آنروزها همچون ستاره درخشان در میان دهها القاب دیگر بر تارک وی می درخشید . از دیگر القاب آن حضرت می توان هادی ، ناصح ، عالم ، فقیه ، امین ، عسگری ، دلیل ، فاتح ، نقی و مرتضی را نام برد چنانچه امروز بیشتر دوستداران وشیعیان او را با لقب مشهور « هادی » میشناسند .
آن حضرت تحت تربیتهای الهی ومعنوی پدر ، هفت سال واندی زندگی کرد وبعد از وفات پدر درخشان ترین وشامخ ترین چهره ی اسلام بود که مشکلات فقهی وعلمی جهان اسلام را با دانش وبینش خود حل وفصل می نمود .
مادر :
مادر عزیز ومهربانش ، بانوی با فضیلت وتقوی ودانشمدندی یود در نهایت فداکاری ودلسوزی که یکی از بانوان صالح ودرستکار شایسته ی روزگار خود محسوب می گشت بحدی که خود امام 0ع) درباره ی او چنین میفرماید :
« مادرم عارف وآشنا به مقام امامت وولایت بود . او با عنایت ولطف پروردگار اهل رحمت وبهشت است . هرگز فریب شیطان ومکر و کید تجاوزکار وستکگر را بخود ندید واز نظر رتبه ومقام کمتر از مادر انبیاء ومردان شایسته ی الهی نبود ...» .
نام گرامی وی « سمانه » معروف به سیده وصاحب کنیه « ام الفضل مقربیه » از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان در آمده بود وبه عنوان « ام ولد » آزاد گردید وافتخارهمسری امام را پیدا نمود او یکی از آشنایان حقیقی به مقام ولایت کبری واز مدافعین سرسخت زعامت وخلافت الهی بود .
كنيه آن حضرت :
كنيه وى ابو الحسن بود. برخى نيز وى را ابو الحسن ثالث مىخواندند.
لقب آن حضرت :
ابن طلحه گويد: القاب آن حضرت عبارت بودند از: ناصح، متوكل، فتاح، نقى، مرتضى و مشهورترين القاب وى متوكل بود. اما آن حضرت اين لقب را مخفى مىكرد و به اصحابش مىفرمود از ياد كردن وى با اين لقب بپرهيزند. زيرا متوكل، لقب خليفه عباسى بود.
نگارنده: همچنين آن حضرت به دو لقب هادى و نقى نيز شهرت داشت.
در مناقب در اين باره آمده است: القاب آن حضرت عبارت بودند از: نجيب، مرتضى، هادى، نقى، عالم، فقيه، امين، مؤتمن، طيب و عسكرى. وى معروف به عسكرى بود و خود و فرزند بزرگوارش به عسكريين معروفيت دارند. شيخ صدوق در علل الشرايع و معانى الاخبار گويد: از استادان خود رضى الله عنهم، شنيدم كه مىگفتند: محلهاى كه على بن محمد و حسن بن على عليهما السلام در آن در سر من راى ساكن بودند، عسكر ناميده مىشد از اين رو به هر يك از اين دو امام عسكرى گفته مىشود».
در نساب سمعانى است كه عسكرى منسوب به عسكر در سر من راى است. سر من راى را معتصم بنا نهاد. بدين ترتيب كه چون شمار سپاهيانش بسيار شد و بغداد براى آنها تنگ بود و مردم مورد آزار و اذيت قرار مىگرفتند، همراه با سپاهيانش بدين موضع نقل مكان كرد و در آنجا كاخى زيبا ساخت و آن را سر من راى ناميد كه بدان سامرة و سامرا گفته مىشود. و از آنجا كه پادگان نظامى معتصم در اين شهر جاى گير شد، آن را عسكر نيز مىخوانند. تاريخ اين واقعه در سال 221 هجرى بوده است.
گفته سمعانى حاكى از آن است كه عسكر نامى بوده كه بر تمام سامرا اطلاق مى شده است.
نقش انگشترى آن حضرت :
بنا بر قولى گفتهاند نقش انگشترى آن حضرت عبارت: «حفظ العهود من اخلاق المعبود» بوده است. همچنين طبق قولى ديگر نقش انگشترى وى عبارت: «الله ربى و هو عصمتى من خلقه» و مطابق نظر برخى ديگر عبارت: «من عصى هواه بلغ مناه» بوده است.
تعیین امامت آن حضرت :
پیشوای نهم جز علی وموسی فرزند دیگری نداشت واز آنجا که میان علی وموسی در دانش وتقوی وپرهیزکاری وفضایل معنوی از وجود تا عدم واز زمین تا آسمان فاصله وجود داشت برای هیچ انسانی این شبهه پدید نمی آمد که او پیشوائی رقیب امام هادی (ع) گردد بخصوص که بارها حضرت هادی از طرف پدر عالیقدرش امام جواد (ع9 تصریحاً به امامت تعیین گردیده بود .
در مرگ پدر :
هشت سال از عمر شریفش نگذشته بود که غبار یتیمی بر چهره اش نشست در سال 220 هجری در آخر ماه ذیقعده پدر بزرگوار وجوان خود را از دست داد ؛ پدری که نمونه بارز علم وتقوی وفضیلت وشجاعت مظهر مبارزه با ظلم وستم وپناه درماندگان وبیچارگان بود .
مدت عمر وزندگی اش از نظر زمان بسیار محدود بود چون فقط 25 سال در این جهان زندگی کرد که هفت سال وچند ماه دوران پدر ئهفده سال بعدی از وی دوران امامت وپیشوایی او بود که دخترش ام فضل را به عقد ازدواج او درآورد سپس دوران حکومت معتصم را دید که در اوایل حکومت او بود که امام جواد در بغداد به شهادت رسید و در کنار قبر جد بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) مدفون گردید وامروز به نام کاظمین معروف ومشهور است .
سالهای امامت :
سالهاي امامت آن حضرت مصادف بوده است با قسمتي از خلافت معتصم و تمام خلافت متوكل و منتصر و مستعين و در زمان خلافت المعتز بالله وفات يافتند
امام هادی (ع) در مدينه اقامت داشتند تا اينكه متوكل در سال 232 ق به خلافت رسيد. چنانكه در تواريخ مذكور است متوكل به حضرت امير (ع) و اهل بيت كينه شديدي داشت و كساني كه دور و بر او بودند به بغض و عداوت با آل علي شهرت داشتند و از جمله آنها عبد الله بن محمد بن داود هاشمي معروف به «ابن اترجه» بود
متوکل از امام جهت مسافرت به بغداد دعوت نمود و يحيي بن هرثمه را مأمور اين كار كرد ، هرثمه آن حضرت را در سال 233 ق به سامرا برد
رفتار متوكل با امام به ظاهر محترمانه بود ولي پيوسته او را تحت نظر داشت و گاهي به حبس، توقيف و يا جستجوي منزل آن حضرت امر ميكرد .
فرزندان آن حضرت :
آن حضرت چهار پسر به نامهاى: ابو محمد حسن، حسين، محمد و جعفر داشت. از اين ميان حسن (ع) پس از وى به امامت رسيد و حسين و محمد در زمان حيات آن امام از دنيا رفتند و جعفر نيز همان كسى است كه بعد از وفات برادرش، امام عسكرى (ع) ، ادعاى امامت كرد و به جعفر كذاب شهرت يافت. همچنين يك دختر از آن حضرت بر جاى ماند كه نامش عايشه يا عليه بود.
آثار آن حضرت :
1 ) رساله اي در رد اهل جبر و تفويض و اثبات عدالت و منزلت بين المنزلتين .
2 ) مجموعه پاسخهايي كه به پرسشهاي يحيي بن اكثم قاضي القضات بغداد داده اند .
3 ) مجموعه اي از احكام دين كه ابن شهر آشوب در مناقب از خيبري و حميري و از كتاب مكاتبات الرجال از عسكريين نقل كرده است .
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۹/۲۳ در ساعت ۱۷:۴۳
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۶:۵۵ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
عظمت شخصيت امام هادي (ع) به قدري زياد است که دوست و دشمن را به اعترافواداشته است. قسمتي از اين اعترافات مبني بر شخصيت آن امام به لحاظ اخلاقي و بخشيديگر ناشي از ابعاد علمي آن حضرت و شمه اي، نتيجه کراماتي است که از آن بزرگوارصادر شده است.
ابن صباغ مالکي در کتابي موسوم به فصولالمهمه خطوط واضحي از سيماي تابناک فضايل و ويژگي هاي اخلاقي امام هادي (ع) قهرمانشکست ناپذير عصر متوکل عباسي را ترسيم مي کند!
«فضل و دانش امام دهم شيعيان بر اوج قلل بلندپايه عالم بشريت نقش بسته بود و رشته هاي مشعشع آن بر اختران آسمان سر مي ساييد. نيکي ها و اخلاق پسنديده او را نمي توان در شمار عدد ذکر نمود. اما مي شود بهافتخارآميزترين آنها که موجب حيرت است بسنده کرد. او جميع صفات نيک و مفاخر معنويرا يک جا در وجود داشت. ابعاد وسيع و منبع فياض حکمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبتشده و بدين سبب او از ناشايسته ها و آلايش ها به دور و برکنار است.»
امام هادي (ع) داراي نفس زکيه و عزمي راسخ وهمتي عالي بود که هرگز احدي از مردم را نمي توان در مقايسه با او همتا و همساندانست.ابن شهر آشوب از رجال حديث نقل مي کند که او نيکسرشت ترين و پاک ترين روش را در ميان جامعه دارا بود، راستگوترين افراد جامعه محسوبمي شد، به هنگام سکوت، شکوه هيبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمي گرفت و چون لب بهسخن مي گشود، گزيده و نغز مي گفت به طوري که شعاع کلامش روح آدميان را سحر ميکرد.
در وجود مقدس امام هادي (ع) ويژگي هاي اخلاقيپسنديده مي درخشيد. امامت، کمال و دانش و فضيلت و سرشت و اخلاق نيک از فرازهاياخلاقي اين امام همام است.خداوند به قدرت بي منتها ودانش وسيع خود، گنجينه هايي از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده وايشان را به زيور دانش آراسته است، اين گنجينه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف استکه خداوند آن را دراختيار امامان شيعه که راهبران حقيقي بشر هستند، قرار دادهاست.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۷:۰۶ #4
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
امام دهم در حالي که هشت سال و پنج ماه ازعمر شريفشان مي گذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سي و سه سال به شهادت رسيدندو در سامرا دفن شدند
(صلوات الله و سلامه عليه و علي آبائه و أبنائهالطاهرين)
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۷:۱۲ #5
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
علم : امام
از آن حضرت درخصوص تنزيه آفريننده تعالى و يگانگى او و نيز پاسخهاى وى در مسايل و علوم مختلفروايات فراوانى نقل شده است.
از جمله رواياتىكه از آن حضرت درباره تنزيه خداوند نقل شده، روايتى است كه حسن بن على بن شعبه درتحف العقول آورده است. در آنجا امام هادى (ع) مىفرمايد: به راستى خداوند وصف نشودجز بدانچه خودش، خود را وصف كرده. كجا وصف شود آن كه حواس از دركش عاجزند و اوهامبدو نرسند و تصورات به كنه او پى نبرند و در ديدهها نگنجد. در نزديكىاش دور است ودر دورىاش نزديك. چگونگى را پديد كرده بدون آن كه گفته شود خود او چگونه است ومكان را آفريده بدون آن كه خود مكانى داشته باشد، از چگونگى و از مكان بركنار است، يكتا و يگانه است. شكوه و ابهتش بزرگ و نامهايش پاك است.
حلم امام :
براى پى بردن بهحلم آن حضرت كافى است به بردبارى و گذشت آن حضرت از بريحه، پس از آن كه دانست وىدر نزد متوكل از او بدگويى كرده و به او افترا بسته و وى را تهديد كرده، توجه كرد
كرمو سخاوتمندى :
ابن شهر آشوب درمناقب مىنويسد: ابو عمر و عثمان بن سعيد و احمد بن اسحاق اشعرى و على بن جعفرهمدانى به نزد على بن حسن عسكرى رفتند. احمد بن اسحاق از وامى كه بر گردنش بود نزدحضرت شكايت كرد. آنگاه امام به عمرو كه وكيلش بود، فرمود: به او سى هزار دينار و بهعلى بن جعفر نيز سى هزار دينار بپرداز و خود نيز سى هزار دينار برگير.
ابن شهر آشوب پساز نقل اين ماجرا گويد: اين معجزهاى بود كه جز ملوك و پادشاهان آن را نيارند و مااز كسى چنين بخششى نشنيدهايم. همچنين در مناقب گفته شده است: اسحاق جلاب گويد: براى ابو الحسن (ع) در روز ترويه گوسفندان بسيارى خريدم و آن را در ميان نزديكانشتقسيم كردم.
شكوه وعظمت در دل مردم :
طبرسى در اعلامالورى به سند خود از محمد بن حسن اشتر علوى نقل كرده است كه گفت: همراه با پدرم بردر سراى متوكل بوديم. من در آن هنگام كودكى بودم و در ميان گروهى از مردم از طالبىو عباسى و جعفرى ايستاده بوديم، كه ناگهان ابو الحسن (ع) وارد شد. مردم همگى ازمركبهاى خويش پايين آمدند تا آن حضرت به درون رفت. يكى از حاضران از ديگرى پرسيد: به خاطر چه كسى پايين آمديم؟به خاطر اين بچه؛ حال آن كه او از نظر سال از مابزرگتر و شريفتر نبود. به خدا سوگند ديگر به احترام او از مركب خويش پايين نخواهمآمد. پس ابو هاشم جعفرى گفت: به خدا قسم كودكان چون او را مىبينند به احترام اوپياده مىشوند. هنوز ديرى نگذاشته بود كه آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون اورا ديدند باز به احترام وى پياده شدند؛ ابو هاشم خطاب به حاضران گفت: مگر نمىگفتيدديگر به احترام او پياده نمىشويد؟ پاسخ دادند: به خدا قسم اختيار خود را از دستداديم و از مركبهاى خود پياده شديم
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۷:۲۲ #6
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
گرچه در متون تاريخى، به طور تفصيل و مشخص، به خدمات وفعاليتهاى فرهنگى، سياسى و اجتماعى امام هادى عليه السلام در «مدينه» تصريح نشده است، ولى از شواهد و قراين تاريخى و گفتگوهاى آن حضرت با افراد، مىتوان به جلوه ونمودارى از تلاشهاى آن حضرت پى برد. اينك پارهاى از قراين و موضوعات روشنگر اين حقيقت:
1 - ارتباط مداوم دانش دوستان و علاقهمندان به خاندان پيامبر(ص) با امام(ع) و آمد و رفت چهرههاى سرشناس و نمايندگان مردم از راههاى دور و نزديك به خانه آن حضرت.
«داويت. م. رونلدسن» پس از بحث مفصلى درباره امام هادى عليه السلام مى نويسد:
«گروه زيادى ازشهرهاى شيعهنشين همچون عراق، ايران و مصر، براى استفاده از محضر او به سوى مدينه ژمي شتافتند. » (1)
2 - گزارش مسؤول امور نظامى و نماز از امام عليه السلام نزد متوكل و اينكه وجود آن حضرت در «مدينه» موجب بيرون رفتن دو پايگاه مهم توحيد از سيطره و حاكميت حكومت عباسى خواهد گشت.
3 - ترتيب اثردادن متوكل به گزارشات رسيده و اقدام سريع وى جهت تبعيد امام(ع) به «سامرا» و تحتنظر گرفتن آن حضرت.
4 - شكل مكاتبهمتوكل با امام عليه السلام و نحوه برخورد او با آن حضرت در نامه و نيز انتخاب يكىاز فرماندهان نظامى همراه سيصد سرباز، براى انتقال امام(ع) به «سامرا».
5 - آگاه ساختنافراد از برخى جريانات سياسى.
«خيران اسباطى» مى گويد:
«در مدينه خدمت على بن محمد عليه السلام رسيدم. پرسيد: از واثق چه خبر؟
- جانم به فدايت، در كمال سلامتى است، من به تازگى - يعنى ده روز است كه - از او جدا شدهام واو در سلامتى كامل بود.
- مردم مدينه مىگويند كه او مرده است.
- عرض كردم، م نتازه او را ديدهام.
- مردم مىگويندكه او در گذشته است.
وقتى امام فرمود: مردم مىگويند، فهميدم كه مقصود از مردم خود آن حضرت است.
سپس امام(ع) پرسيد: متوكل در چه وضعى بود؟
- وقتى من آمدماو در بدترين وضع در زندان بود.
- او هم اكنونزمامدار است، «ابن زيات» (محمد بن عبد الملك زيات وزير واثق) چه مىكرد؟
- مردم فرمانبراو هستند و فرمان، فرمان اوست.
- اين مقام براىاو شوم است و دچار نكبت خواهد شد.
امام(ع) لحظاتى سكوت كرد، سپس فرمود:
اى خيران! ناگزير مقدرات و دستورات الهى بايد اجرا شود. «واثق» مرد و «متوكل» بر جاى او نشست و «ابن زيات» كشته شد.
عرض كردم: فدايتشوم، چه زمان؟
فرمود: شش روزپس از بيرون آمدن تو از «سامرا». (2)
نكاتى در مورد اين گفتگو:
الف - اين فرازتاريخى بيانگر نحوه برخورد و تاكتيكهاى سياسى امام عليه السلام در برابر جريانهاىسياسى روز است. سؤال آن حضرت از وضعيت حكمران و وزير او و نيز خليفه آينده آن هماز شخصى كه با مسائل سياسى آشنايى كامل داشته و با افراد مورد سؤال ارتباط نزديكدارد، نشانگر اين است كه امام(ع) هر چند در «مدينه» و دور از پايتخت است، ولىاوضاع و جريانات سياسى حكومت را كاملا تحت نظر داشته و از آخرين تحولات مطلع است.
ب - امام عليهالسلام خبر مرگ «واثق» را در آغاز از قول مردم «مدينه» نقل كرد تا جلو هر گونه خطر احتمالى را بگيرد، ولى هنگامى كه در طرف، آمادگى لازم را به وجود آورد و اواحساس كرد اين خبر جز از ناحيه امام(ع) و علم امامت امكان ندارد با اين سرعت به «مدينه» رسيده باشد، موضوع را به صورت قطعى تشريح كرد.
ج - امام عليهالسلام در اين گفتگو به صرف بازگو كردن حادثه به عنوان يك خبر بسنده نكرد، بلكه آنرا در چارچوب قدرت و علم و حاكميت و فرمان خداوند دانست و با بيان ظريف و جالبى بهيكى از سنتهاى تغيير ناپذير الهى اشاره كرد و در حقيقت، ذلت و نكبت متوجه بهسردمداران عباسى را معلول جنايات و ستمگريهاى آنان دانست. و اين بيان، هشدارى بهسردمداران آينده عباسى بود كه چنانچه آنان نيز روش نياكان خود را دنبال كنند بهسرنوشت ايشان دچار خواهند گشت.
6 - موقعيت امام عليه السلام با «بغاى بزرگ» يكى از افسران ارشد و متنفذ حكومت عباسى.
درباريان،فرماندهان و سرداران نظامى دستگاه خلافت عباسى همچون اربابانشان پايبند و دلبسته به حكومت و فرمانروايى بوده و نسبت به علويان به ويژه امامان عليهم السلام دشمنى وكينه خاصى داشتند، از اين رو، پيشوايان دين به همان نسبت كه خود را از حكمرانان دورنگه داشته و در برخورد با آنان احتياط لازم را معمول مىداشتند، نسبت به وابستگان حكومت نيز اين روش را پى مىگرفتند. ولى در مواردى كه زمينه را مساعد مىديدند؛ سعى مىكردند به بهانهاى با ايشان تماس گرفته و آنان را به مسير حق رهنمون سازند و يادست كم از وجود آنها براى رفع مشكلات شيعيان استفاده كنند. برخورد امام هادى(ع) با «بغاى بزرگ» در مدينه نمونهاى از اين برخوردهاست.
پيش از بيان ديدار امام(ع) با «بغا» به پارهاى از اظهار نظر مورخان درباره اين سردار بزرگ تركاشاره مىكنيم تا به اهميت و موقعيت برخورد امام(ع) با او پى ببريم. مسعودىمىنويسد:
«در ميان تركها، «بغا» پايبند به دين بود و نسبت به علويان مهربانى و خوشرفتارى مىكرد. » (3)
سپس از قول خوداو داستانى راجع به مهربانى وى نسبت به يكى از علويان نقل مىكند كه خلاصه آن چنين است:
«معتصم بر يكى از علويان خشم گرفت و به من دستور داد تا او را در ميان حيوانات درنده بياندازم تاطعمه درندگان گردد، ولى من تحت تاثير دعاها و سخنان او قرار گرفتم و از اين كارمنصرف شدم و او را آزاد كردم و تعهد گرفتم كه تا معتصم زنده است خود را نشان ندهد. » (4)
سپس به خوابى كه ديده اشاره مى كند و مى گويد:
«در خواب به حضور پيامبر(ص) رسيدم، فرمود: اى بغا! تو نسبت به فردى از امت من مهربانى كردى. اودرباره تو دعايى كرد كه به اجابت رسيد. . .
عرض كردم: اىرسول خدا! از پروردگارت بخواه كه عمر مرا تا 95 سال طولانى كند. پيامبر(ص) دعا كرد. مردى در كنار رسول خدا بود، او نيز براى من دعا كرد و گفت: خدايا او را از آفت وبلا حفظ كن.
به او گفتم: توكيستى؟ گفت: على بن ابيطالب. از خواب بيدار شدم در حالى كه نام على بن ابيطالب برزبانم جارى بود. » (5)
تاريخ بين امام هادى عليه السلام و چنين فردى كه از چنان زمينه و ويژگي هايى برخوردار است ديدارى راثبت كرده است: در سال 230 هجرى قمرى كه امام(ع) در مدينه بود، اطراف اين شهر موردهجوم و غارت اعراب «بنى سليم» قرار گرفت، به گونهاى كه گروه زيادى كشته شدند واموال و چارپايان آنان به غارت رفت.
كارگزار مدينه سپاهى را براى سركوبى شورشيان بسيج كرد ولى از آنان شكستخورد. «واثق» ناچار «بغاىكبير» را با نيروى انبوهى براى سركوب شورشگران فرستاد.
«بغا» واردمدينه شد و با شورشيان جنگيد، عدهاى از آنان را كشت و گروهى را به اسارت گرفت،بقيه نيز پراكنده شدند. (6) ابوهاشم جعفرى مىگويد:
«هنگامى كه «بغا» با سپاهش وارد مدينه شد تا به نبرد اعراب شورشى برود امام هادى عليه السلامبه ما فرمود: با من بيرون آييد تا برويم و ببينيم اين سردار ترك چگونه نيروهاى خودرا براى سركوبى شورشگران آماده و مجهز كرده است. ما به بيرون رفتيم و بر سر راهايستاديم. سپاهيان «بغا» از جلو ما گذشتند، هنگامى كه «بغا» در برابر ما قرار گرفتامام(ع) با او به زبان تركى سخن گفت. او از اسب فرود آمد و بر پاى مركب امام(ع) بوسه زد.
من از اينمنظره شگفت زده شدم و بغا را سوگند دادم و به او گفتم: امام(ع) به تو چه فرمود؟بغا پرسيد: آيا اين فرد پيغمبر است؟
گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمى خواند كه در كوچكى و در بلاد ترك بدان خوانده مىشدم و تا كنون كسى از آن آگاهى نداشت. » (7)
تاريخ ازگفتگوهايى كه ميان امام(ع) و بغا، همچنين ميان ياران آن حضرت و بغا به احتمالصورت گرفته سخنى به ميان نياورده است.
آنچه از اينگفتگو به دست مى آيد دو نكته مهم است:
1 - روش عملى امام(ع) در برخورد با اين جريان. در شرايطى كه احساسات مردم بر اثر غارت و كشتارشورشيان جريحهدار شده بود و مردم از دفع فتنه آنان ناتوان مانده بودند، امام(ع) براى ديدار فرمانده مقتدر ترك و لشكريان او با يارانش به بيرون مدينه رفت و با اينكار هم بر دلهاى جريحهدار و داغ ديده مردم مرهم نهاد و هم به عنوان رهبر و پيشواىمردم مدينه فرمانده ترك را بر ماموريتش تشويق و ترغيب كرد.
2 - نتيجه مهم اين ديدار. بغا كه از پيش متمايل به خاندان پيامبر(ص) بود در اين ديدار آنچنان تحت تاثير رفتار و سخنان امام(ع) قرار گرفت و شيفته آن حضرت شد كه در محضر او به خاك افتاد و بر پاى مركبش بوسه زد.
پىنوشتها:
(1) عقيدةالشيعة، ص 215، به نقل ائمتنا، ج 2، ص 257.
(2) اعلامالورى، ص 341، و الارشاد، ص 329.
(3) مروج الذهب،ج 4، ص 75.
4 - همان مدرك،ص 76.
(5) همان مدرك،ص 76.
(6) ر. ك. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 7، ص 12 - 13.
(7) اعلامالورى، ص 343.
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۷:۳۷ #7
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
امام هادى عليه السلام پس از شهادت پدربزرگوار خود، در محيطى بسيار سخت و در وضع بسيار دشوار مىزيست و هم عصر حكومت«متوكل» بود كه به دشمنى با امام (ع) و تعقيب ياران وى و در هم شكستن پايگاه هاىاو زبانزد بود و هر روز در اينگونه اعمال پيشتر مىرفت و در دستگاه حاكم نيز اين بد رفتاري ها گسترش مىيافت تا آنجا كه متوكل خطر بحران حكومت خويش را احساس كردو بر آن شد تا با دو روش توأمان در يك اقدام،از بحرانى تر شدن وضع جلوگيرى كند.
1- حمله بردن به ياران امام(ع) و پايگاه هاى او و آزردن آنان و از ميان برداشتن آثارشيعيان، تا بيش از پيش دچار وحشت گردند و آنان را خوار گرداند. او به اين اعمال دستزد و به اندازهاى پيش رفت كه قبر امام حسين(ع) را ويران ساخت و آثار آن را ازميان برد. (1)
2- امام(ع) را از پايگاه هاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختن و پراكندن پايگاه هاىايشان باشد، و سازماندهي آن را از بين ببرد و آنان را از پيروزى نا اميد گرداند. متوكل دريافت كه اگر امام هادى(ع) از مراقبت او دور باشد يعنى در مدينه بماند، براي دولت او خطر بسياري خواهد داشت. پس دستور داد تا آن بزرگوار را به سامره آورند تاحركات و سكنات ايشان را تحت نظارت داشته باشند.
متوكل به امام(ع) نامهاى نوشت و او را دعوت كرد كه با هر كس از خانواده و دوستان خود كه بخواهد به سامره آيد. متوكل به نحوى به اين اقدام دست زد كه امت بر عليه او شورش نکند. اين روش همان بود كه خليفه هايپيش از او نيز عمل كردند. مامون با حضرت رضا(ع) همچنين كرد و با حضرت جواد(ع) نيزبه اين روش اقدام نمود و كوشيده بود كه آنان در محيط دستگاه دولت به سر برند تازير نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوكل به وسيله يحيى بن هرثمه، يكى از فرماندهان ارتش خود، نامهاى به امام فرستاد و گروهىسپاهى با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و فرمان داد تا خانه امام را بازرسىكنند و در پى مدركى باشند كه امام را محكوم به توطئه و اقدام عليه دولت او كند،سپس او را به سامره آوردند.
وقتى مردم مدينه از موضوع آگاه شدند، سر و صدا راه افتاد و عمل «ابن هرثمه» را محكوم کردندتا جائي كه ابن هرثمه كوشيد آنان را خاموش سازد و نزد آنان سوگند ياد كرد كه دستورى كه متضمن آسيب رسانيدن به امام(ع) باشد، ندهد. (2)
اين امردليل آگاهى مردم مدينه از سوء نيت حكمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه» گويد:« سپس سراى او را بازرسى كردم و در آن جز قرآن و دعاها و كتب علمىچيزى نيافتم . (3)
امام هادى(ع) همراه فرزند خود«عسكرى» نوجوان، با ابن هرثمه، مدينه را به سوى سامره ترك كرد. يك روز پس از رسيدن به سامره، متوكل،امام (ع) را دعوت كرد و ياران متوكل به استقبال او رفتند و متوكل نيز شرايط تعظيم و تكريم به جاى آورد و احترامات خود رابه امام(ع) مرعى داشت. سپس او را به منزلى فرستاد كه پيشاپيش براى وى آماده كرده بود.
متوكل بااين روش مزورانه، خواست برنامه سياسى و دشمنى ديرينه خود را با امام(ع) زير پوششقرار دهد. متوكل با احضار امام(ع) وى را به اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زيرمراقبت شديد كاخ زندگانى كند. بارى همه حركات و سكنات امام(ع) با دقت تمام زيرنظر قرار گرفت.
امام(ع) تحت مراقبت شديد
هدف متوك لاز احضار يا دعوت امام(ع) به سامره نزد خود و نزد ياران خود، محو كردن او در حاشيه دربار خلافت بود تا حتى الامكان گوش و چشم او را تحت نظر داشته باشد و هيچ نكته زندگانى او چه صادر، چه وارد، از نظر دور نماند.
امام باخويشتندارى در برابر آنان تظاهر مي كرد كه آنچه درباره وى عمل مىكنند مورد قبول اوست و بهر حال با سياست دولت عباسيان موافق است. دعوت به ضيافت را از طرف آنانمىپذيرفت و بر خوانشان مىنشست و در مجالس و مراسم آنان شركت مىجست. (4)
اين موضع امام(ع) در برابر دولت، مسامحه يا چشم پوشى يا فروتنى نبود. زيرا چنين چيزى باشخصيتى مانند شخصيت امام(ع) مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام هادي(ع) در برابر دستگاه به اين معنى بود كه بر ضد مصالح عالى اسلام رفتار كرده است. اگر دولت احساس مي كردكه امام(ع) از مواضع خود چشم پوشيده است، بالاترين مقام و موقعيت و جاه و جلال راتقديم وى مي كرد، بى آنكه وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبت شديد كند.
امام(ع) توجه داشت كه سياست ستمگرانه آنان نسبت به او روز بروز تندتر و بيشتر مىشود تاجائي كه متوكل در پايان حكومت خود به علت سعايتها و خبرچينىها بر ضد امام(ع)، اورا زندانى كرد. آن اخبار، متوكل را هوشيارمي كرد و شك را در او بيدار مىساخت ووادارش مىنمود تا خانه امام(ع) را در مراقبت شديد قرار دهد تا از درستي اخبارآگاه شود.
افتراهاو خبر چينىها با شكست روبرو گرديد
1- همه خبرها و افتراها هميشه با شكست روبرو مي گرديد، بى آنكه از نظر كشف اطلاعات دربارهحقيقت كار و فعاليت هاى امام(ع) به نتيجه برسد.
جاسوسان خليفه، هميشه وقتى باز مي گشتند تاكيد مي كردند كه در سراى آن بزرگوار(ع)، چيزى كه مايه شك باشد وجود نداشته است. (5) اين خبر به متوكل آرامش مي داد و نسبت به حضرت امام(ع)، قدردانى و احترام خاصى ابراز مي داشت.
امام هادى(ع) هر بار كه خانهاش مورد بازديد قرار مي گرفت، موفق مىشد آنچه را كه مشكوك بود پنهان سازد زيرا پول ها و نوشتههائى به حضرتش فرستاده مىشد كه لازم بود ازنظر دولت پنهان ماند. هر گاه مي خواست كارى را كه آشكار شدن آن از نظر دولت براىاو(ع)، محظورى داشت، پنهان دارد، روش رمز به كار مىبرد. (6)
2- هر وقتسراى امام(ع) مورد بازرسى قرار مي گرفت، با نهايتآرامش و سكون، خود را به بىاعتنائى مىزد و طورى وانمود مىفرمود كه از بي گناهى خود اطمينان دارد. به پاسبانانى كه براى تجسس مىآمدند كمك مي كرد تا ماموريت خود را انجام دهند. براىآنان چراغ مىافروخت و اطاق هاى خانه را به آنان نشان مي داد تا براى دولتيان ايجادشبهه نشود كه او فعاليتغير عادى دارد.
اگرامام(ع) جز اين، موضعى اتخاذ مىفرمود، با رفتار خود شك حكمرانان را در موردفعاليت هاى خويش بر مىانگيخت. بارها خانه امام را بازرسى مي كردند و آن در اثر سخنچيني هاى« بطحانى» نزد متوكل بود كه مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد ومتوكل بي درنگ به« سعيد» حاجب، فرمان مي داد به خانه امام(ع) حمله برد و هر چه پول و اسلحه به دست مىآورد نزد او آورد.
يكبار«سعيد» به وسيله نردبانى از خيابان وارد پشت بام خانه امام(ع) گرديد و در تاريكى از نردبان پائين آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاق ها شود. امام هادي(ع) با كمال آرامش او را ندا در دادو فرمود:«اى سعيد بر جاى خود باش تا شمعى برايت بياورم». سعيد گفت: بر جاى خودماندم تا شمع آوردند.
در نور شمع پائين رفتم. او را ديدم، عبائى پشمين بر تن و كلاهى از همان جنس بر سر داشت وسجاده او به حصيرى در برابرش گسترده، روى به قبله دارد.
پس مراگفت:«اين هم اطاق ها ». وارد آن غرفهها شدم و بازرسى كردم و چيزى نيافتم.
سعيد كوشيداز امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اما امام(ع) اين آيه را تلاوت كرد:
و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون؛
( زود است كه ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچارخواهند گشت.) (7)
در رويدادى ديگر به متوكل خبر رسيد كه از شهر قم كه يكى از مراكز طرفداران امام(ع) بود، اموالى به حضرت او فرستادهاند. متوكل به وزيرخود« فتح بن خاقان» دستور داد كه مراقب اوضاع باشد و نتيجه را به او خبردهد. وزير گماشته خود را كه ابو موسى نام داشت براين امر گماشت تا جريان را زير نظر گيرد و براي او خبر آورد. (8) .
نقش امام(ع) و موضع وى در حوادث
امام درسامره زير نظر جاسوسان متوكل شب و روز مورد مراقبت بود و مي كوشيد طبق آن وضع دشواررفتار كند و كارهاى خود را در آن محيط سخت انجام دهد. فعاليت هاى ايشان در آن دايره پر تشويش محدود مي شد و حتى الامكان مي كوشيد بر خوردى روى ندهد. امام باتوجه به فشار و مراقبت شديدى كه متوجه خود و ياران ايشان بود، حركت خود را در دوزمينه آغاز كرد:
الف- آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخ گفتن به شبههها و جواب به پرسش هائى كه خليفه از او مي كرد، تا آن امام را در تنگنا قرار دهد و نتواند ازعهده حل آن بر آيد. مثلا متوكل از«ابن سكيت» خواست مسالهاى پيچيده و دشوار درحضور او مطرح كند و از امام(ع) جواب آن را بخواهد. «ابن سكيت»، برخى مسائل را كهخيلي دشوار مي دانست از امام پرسيد و امام در آن مبارزه و مباحثه پيروز گرديد.
«يحيى بناكثم»، به متوكل گفت:« دوست ندارم پس از پرسش هاى من از اين مرد چيزى پرسيده شودزيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيان شيعيان-تقويت مي گردند.» (9)
امام(ع) پاسخ پرسندگان را مي داد و شبهههاى كفر آميز را كه در اجتماع او رايج بود رد ميكرد. (10)
ب- پشتيبانى از پايگاه هاى خود و توجه داشتن به آنها تا در خور امكان، نيازشان رابرطرف سازد و كوشش در آموزش آنان و تقويت ايمانشان به شخص امام(ع) به عنوان اين كه در همه كارها، فرمانده عالى آنان است.
امام باكوشش خستگى ناپذير و فراوان، هم خود را براى تجديد فعاليت پيروان خود مصروف ميداشت. هر وقت فرصت اين كارها دست مي داد و امكان فعاليت پيش مىآمد، پايگاه هاىخود را با هر روشى كه امكان داشت تقويت مي كرد تا در برابر مشكلات، نيروهاى پايدارى به دست آورند و مجهز و آماده باشند.« براى امام هادى(ع) از راه هاى پنهانى و آشكار، و در هر صورت ممكن، پول هاى سرشار از قبيل خمس و زكات و خراج مىرسيد وآنها را در مصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند. اين فعاليت هاالبته دور از چشم حكمرانان و مركز حكومت عباسيان بود. (11)
موضع عباسيان در برنامه ريزى امام(ع)
اماحكمرانان عباسى براى به دست گرفتن كارهاى امام(ع) و عارى كردن برنامه امام از هرگونه تاثير و لگام زدن بر معارضه او، با روش هاى زيرعمل مي كردند:
1- صفآرايى در برابر امام(ع) و به مبارزه طلبيدن او(ع) از نظرعلمى.
در اينمورد، نقشههاى آنها با شكست روبرو گرديد زيرا چنان كه گفتيم، امام(ع) پاسخ پرسش هاو استفتائات آنان را مي داد.
2- كوشش درجلب امام و كشانيدن او به طرف خود و نزديك ساختن او به دربار تا افكار وى(ع) بى ثمرو بى تاثير گردد و از پايگاه هاى تودهاى خود دور افتد. مىتوان موضع امام(ع) را درپذيرفتن و اظهار موافقت براى حضور يافتن در سامره و همراهى با آنان چنين تفسير كرد:
الف: حملهو فشار و اجبار تا مرز مرگ پيش مىآمد و مخالفت و امتناع آشكار امام از حضور يافتندر مجلس متوكل به اين نتيجه مىرسيد كه حكومت را بر ضد خود تحريك كند و خارج شدنخود را از مدينه، صورت دشمنى با آنان دهد. چنان كارهائى، با سياست گام به گام ومرحله به مرحلهاى كه امام در مقابل دولت ترسيم كرده بود وفق نمي داد.
ب: امام(ع) مي خواست، سخن چين ها و افتراهاى بعضى از جاسوسان را كه خواستار گرفتارى و آزردناو بودند، بداند.عبد الله بن محمد كه در مدينه مسئول سپاه و نماز بود، متوكل رامتوجه خطرى كرد كه از جانب امام او را تهديد مىنمود. او معتقد بود كه فعاليت هاى امام(ع) در مدينه، عليه سلامت و امنيت دولت است. او با سخن چينى و نشر خبر، شايعكرد كه در خانه امام(ع) علاوه بر اسلحه، نامههائى نيز وجود دارد. از اين رو بود كه امام(ع) مىخواست در برابر حكام طورى حركت كند كه شك و بيمى در دل ها برنيانگيزد تاشايد بتواند فرصتى به دست آورد و در زمينههاى لازم به فعاليت پردازد و تحرك و كوشش را دوباره آغاز كند.
ج: امام(ع) شايد با زيستن در محيط طبقات حاكم و با نفوذ دولت مىخواست به اين امر توفيق يابدكه در ميان آنان سخن حق را رايج گرداند و از موضع عادلانه خود دفاع كند - که ايناحتمال درست نيست- زيرا آنان براى شخصيت امام احترام قايل بودند و علم و نسب وشرافت او را بزرگ مي داشتند و مىستودند. امام(ع)، به اين جهت مىتوانست در سطوح بالا، محبت و احترام و توجه آنان را به خود جلب كند.
د- امام درآن هنگام اين مساله را مي دانست كه طبيعت حكومت عباسى، سراپا بر اساس حسب و نسبمبتنى است و نسبت ها و پيوندهاى خانوادگى و مصالح شخصى و واسطه انگيزى، پايه آناست. امام انديشيد كه مىتوان از اين واقعيت به سود اسلام بهره جست و كوشيد تا ازفشار و ستم نسبت به مردم خود بكاهد و خطرهايى را كه به آنجا متوجه است براند.
قيام هاى علويان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)
يکي ديگراز نگراني ها و وحشت فرمانروايان، شورش علويان بود. از اين رو بود كه عباسيان دربرابر آن، موضعى قاطعانه مي گرفتند تا پيش از آن كه رشد يابد و گسترش پيدا كند، آنرا در نطفه خفه كنند و بقاياى آن را تعقيب نمايند تا از دست آن آشوب ها رهائى يابند. بديهى است كه اين چاره گرى و جلوگيرى، با همه وسايل قهرآميز و سركوبى وحشيانه صورت مي گرفت.
در ايننظرگاه كينه آميز نسبت به علويان، يعنى حركت ضد علوى، بين خليفه و فرمانده و وزيرو ساير بندگان و تركان كه در آن اوقات در سامره پايتخت عباسيان پر بودند، تفاوتىوجود نداشت. چنانكه طبقه ذي نفع و برخوردار از همه امتيازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان كه اعلام صلح و جنگ در دست آنان بود نيز در آن حركت ضد علوىمانند ديگران بودند.
در آن هنگام، دولت عباسيان به علت سياست ظالمانه خود دچار ناتوانى و پاشيدگى و گسيختگىشده بود و از اندك جنبش علويان به وحشت در مىافتاد و از سايه آنان نيز به هراس گرفتار مىآمد. از اين روى، در مقابل آنان روشى خشن پيش مىگرفتند و شورشيان را بهبدترين عقوبت مى آزردند.
شورشيان علوى اگر در خود احساس قدرتى مي كردند و پيروانى فراهم مىآوردند، در مىيافتند كه بايد برنامهاى تهيه كنند و نقشهاى طرح نمايند تا بر ضد حكمرانان فاسد و منحرف خروج كنند. بيشتر شورش ها با شعار « رضا از آل محمد»مردم را فرا مي خواندند ومنظورشان از آن شعار، بهترين شخصاز آل محمد(ص) بود و به اعتقاد آنان كسى بهتر ازحضرت امام هادى(ع) وجود نداشت.
شورشيان باآن شعار همه گير و گسترده، روش جنگى جالبى به كار مى بردند تا بتوانند نام امام راپنهان دارند تا اگر انقلابيان شكست خوردند، امام در برابر دستگاه حاكم، در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگيرد. و خوب مي دانستند كه امام(ع) زير نظر جاسوسان وخبرچينان دولتى قرار دارد و اگر بر ضد حكومت، به ايجاد عصيان و تمرد متهم گردد ممكناست به قتل برسد.
بارها به اين حقيقت اشاره كردهايم و به تاكيد گفتهايم كه امامان(ع)، مبارزه مسلحانه ورويارويى مستقيم را با حكومت وقت به شورشيان علوى محول مي كردند تا وجدان و اراده امت را برانگيزند و آنان را بر ضد انحراف دولت به مقاومت آموخته كنند. آنان بافداكارى مستمر و پيوسته مىكوشيدند تا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند.
امامان(ع)،مخلصان و طرفداران خود را پشتيبانى مي كردند اما به صورت مستقيم يا از گذرگاهتعليماتى كه در دل افراد پايگاه هاشان مؤثر واقع مي شد و آنان را وادار مي كرد تاعليه دولت دست به عصيان مسلحانه زنند.
اما به جهتتنگى مجال و مقال نمىتوان وارد اين بحث شد كه همه شورشيان علوى بر اساس آگاهى اسلامى در تطبيق احكام اسلام و زير نظر رهبرى امام معصوم دست به شورش مىزدند يانه. اما عقيده شايع اين بود كه هدف بيشتر آنان همان بوده است. (12)
پىنوشت ها:
1- كامل،ج 5، ص 304.
2- مروجالذهب، مسعودى، ج 4، ص 84 .
3- تذكرهابن جوزى و موسوعه، ص 93.
4- تاريخغيبت، ص 142.
5- همان .
6- همان.
7- سورهشعرا/227، ارشاد، ص 310 / فصول مهمه، ص 296.
8- مناقب،ابن شهر آشوب، ج3، ص 515.
9- مناقب،ج 3، ص 507.
10- احتجاج، ج 2، صص 251-260.
11- مناقبج 3، ص 512.
12- براىتفصيل بيشتر به تاريخ غيبت، نوشته صدر و مقاتل الطالبين مراجعه شود.
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۷:۵۱ #8
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
لطف امام هادی
لطف امام هادى و نور ولايتش
ما را اسير كرده به دام محبتش
بر لطف بى كرانه اوبسته ايم دل
امشب كه جلوه گر شد خورشيد طلعتش
منت خداى را كه به ما كرده مرحمت
توفيق برگزارى جشن ولادتش
تبريك باد بانوى كبرى سمانه را
كين غنچه بر دميد ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نيمه ذى حجه مطلعش
خير كثير وكوثر قرآن بشارتش
اين است آن امام كه تقدير ايزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
اين است آن امام كه ذرات كائنات
اقرار كرده اند به جود و كرامتش
اين است آن امام كه در بركة السّباع
شيران شوند رام و گذارند حرمتش
اين است آن امام كه از نقش پرده هم
ايجاد شير زنده كند حكم قدرتش
اين است آن امام كه دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هيبتش
آن سومين ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على ديگر باشدعبادتش
افزون زريگهاى بيابان عطاى او
بيش از ستاره هاى درخشان فضيلتش
مائيم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نااميد كس نشود از عنايتش
گرديده ايم جمع به ذيل لواى او
افكنده ايم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هديه مى كنيم
آه دلى به غربت و اشكى به تربتش
يارب بحق فاطمه با فتح كربلا
بگشا بروى ما همه راه زيارتش
از لطف آن امام (مؤيد) مؤيد است
كو رانشان خدمت آل محمد است
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۸:۰۲ #9
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
بدون شك بعد علمى و آگاهى گسترده ائمه عليهم السلام در همه زمينهها از پايههاى اساسى امامت در طول حيات آن به شمار رفته و به عنوان يكى از معيارهاى مطمئن و روشن - كه در دسترس همگان قرار داشت - براى تشخيص امام برگزيده از سوى خدا، از مدعى امامت، در جامعه اسلامى شناخته شده بود.
حاكمان ستمگر اموى و عباسى در رويارويى با پيشوايان حق به هر اقدامى - كه به گونهاى در تثبيت موقعيت آنان و تضعيف موقعيت امامان شيعه مؤثر بود - دست زدند، و حتى موفق شدند چهرههاى وابسته و مزدورى را در لباس عالمان دين و فقيهان شريعت به مسلمانان تحميل كنند، ولى هيچ گاه نتوانستند در ميدان علم و دانش بر پيشوايان معصوم پيشى گيرند، و حتى نتوانستند در يك مورد و براى يك بار آنان را محكوم كنند، با آنكه برخى از آنان - مانند مامون - براى دستيابى به اين هدف تلاشهاى فراوانى كرده و سرمايههاى زيادى صرف نمودند.
اساسىترين ويژگى علوم ائمه عليهم السلام، خدادادى بودن آن است. آنان در هيچ مكتب و نزد هيچ فردى درس نخواندند، بلكه در پرتو شايستگىها و لياقتهايى كه داشتند خداوند چشمهسارهاى زلال دانش و معرفت را در قلب پاكشان به جريان و جوشش انداخت و وجود مباركشان را - به تعبير امام هادى(ع) - گنجينههاى علم و جايگاههاى معرفتخويش (1) قرار داد.
امام هادى عليه السلام در سخنى به اين دانش گسترده اشاره نموده مى فرمايد:
«اسم اعظم خدا 73 حرف است و نزد آصف (بن برخيا) تنها يك حرف آن بود كه چون خدا را بدان خواند، زمين - حد فاصل بين او و (پادشاه) سبا - براى او درهم پيچيده شد. آصف تخت بلقيس را برداشت و آن را نزد سليمان برد، سپس زمين كشيده (منبسط) شد (و به حال نخست بازگشت). تمام اينها در كمتر از يك چشم بر هم زدن صورت گرفت.
ولى نزد ما از اسم اعظم الهى 72 حرف است و يك حرف آن نزد خداست كه آن را در (خزانه) علم غيب به خود اختصاص داده است». (2)
بزرگترين خيانت زمامداران غاصب اموى و عباسى معاصر ائمه عليهم السلام به بشريت ، به ويژه مسلمانان؛ اين است كه با مشكلات و محدوديتهايى كه براى امامان عليهم السلام به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده و مردم را از آن فيض بزرگ محروم ساختند.
اين محدوديت درباره همه پيشوايان اعمال مىشد، ولى نسبت به عسكريين (پيشواى دهم و يازدهم) عليهما السلام با شدت بيشتر، به گونهاى كه بخش اعظم دوران امامت امام هادى و تمامى دوران امامت امام عسكرى عليهما السلام در «سامرا» - كه عنوان پادگان نظامى را داشت - تحت نظارت دقيق نيروهاى امنيتى دستگاه سپرى شد و براى مردم امكان دسترسى به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت.
با اين حال، امام هادى از هر فرصتى استفاده كرده و با افاضه شمهاى از علوم خدادادى خود به صورت كتبى يا شفاهى، در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پيشگويى نسبت به حوادث آينده، خبر دادن از نيت افراد و. . . انسانها را از فروغ دانش خود بهرهمند کرده و بدين وسيله آنان را به شاهراه حق، رهنمون مىساخت.
سلاح علم ويژه امامت و به كارگيرى آن در قالبها و پوششهاى ياد شده، كار سازترين، كوبندهترين و در عين حال بىخطرترين سلاحى بود كه در شرايط حاكميت جو خفقان آن روز، در اختيار پيشواى دهم(ع) قرار داشت و حكومت، هيچ راه و بهانهاى براى مبارزه با آن نداشت.
پى نوشتها:
(1) السلام عليكم يا اهل بيت النبوة. . . و خزان العلم. . . السلام على محال معرفة الله. . . «زيارت جامعه».
(2) ر. ك. مناقب، ج 4، ص 406، الكافى، ج 1، ص 230، حديث 3 و دلائل الامامة، طبرى، ص 219.
-
۱۳۸۷/۰۹/۲۳, ۱۸:۲۰ #10
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
امام هادي(ع) وفرهنگ دعا وزيارت
اين واقعيت را نبايد از نظر دور داشت كه شيعه از فرهنگ ادعيه وزيارت بسيار غني برخوردار است ، به طوري كه هيچ يك از فرق اسلامي از اين مقدار ادعيه وزيارات بهره مند نيستند ، اين نشان از چهره معنوي تشيع وعرفاني شيعي است كه خلوص ديني وتزكيه نفس را در جامعه تشيع قوت مي بخشد.
دعا جايگاه والايي در ميان امامان (ع) داشته واز برخي از آنان ادعيه فراواني نقل شده است ، در كارنامه امام هادي (ع) نيز دعا وزيارت از نظر تربيت شيعيان وآشنا ساختن آنها با معارف شيعي ، نقش عمده اي ايفا كرده است .
اين دعا هابجز راز ونياز با خدا ، به صورتهاي مختلف ، به پاره اي از مسائل سياسي – اجتماعي نيز اشاراتي دارد ، اشاراتي كه در حيات سياسي شيعه بسيار مؤثر است وبه طور منظم ، مفاهيم خاصي را به جامعه تشيع القا كرد ه است ، اينك به چند نمونه از مسائل مطروحه در اين دعاها اشاره مي شود :
1- ايجاد پيوند ميان مردم واهل بيت (ع)
افزون بر صلواتهاي مكرر بر محمد وآل محمد كه در اين دعاها وتقريبا تمامي ادعيه ائمه اهل بيت (ع) وجود دارد نسبت به ارتباط محكم وناگسستني ميان امت وال محمد (ع) تاكيد خاصي شده است . به عنوان نمونه ، به اين قطعه اي از دعا اشاره مي گردد :
اللهم فصلِّ علي محمد وآله ولا تقطع بيني وبينهم في الدنيا والآخره واجعل عملي بهم متقبلا .
پروردگارا ! درود فرست بر محمد وآل محمد (ع) وارتباط ميان من وايشان را در دنيا وآخرت قطع مفرما واعمال مرا به خاطر ايشان قبول بفرما .
2- تاكيد بر مقام ولايت ورهبري اهل بيت (ع)
در زيارتي كه ازامام هادي (ع) روايت شده بطور مكرر بر اين معنا تاكيد شده واهل بيت رسول خدا (ص) به معناي خاص آن كه با تعبيرهائي همچون :
معدن الرحمة ، خُزّان العلم ، قادة الامم ، ساسة العباد ، أمناء الرحمان ، ائمة الهدي ، ورثة الانبياء ، وحجج الله علي اهل الدنيا والآخرة والاولي ، وصف شده اند ، همچنين در همين زيارت ، خطاب به ائمة هدي (ع) آمده .
اشهد انكم الائمة الراشدون ، المهديون ، المعصومون ، المكرمون ، المقربون ، المتقون ،الصادقون، المصطفون ، المطيعون لله ....
گواهي مي دهم كه شما امامان مرشد ،هادي ، معصوم ، بزرگوار ، مقرب نزد خدا ، پرهيزگار ، راستگو ، برگزيده ، مطيع خداوند ، هستيد . ادامه اين فقرات ، علاوه بر آن كه خصايصي ائمه طاهرين (ع) را بيان كرده ، شيعيان را با تعريف دقيق امام وخصوصياتي كه بايد دارا باشند اشنا مي سازد .
3- تاكيد بر مكتب اهل بيت (ع)
در بخشي ديگر به شيعيان مي اموزد كه امامان خود را در جايگاهي بدانند كه در شهادت نسبت به آنها مي گويد :
وجاهدتم في الله حق جهاده حتي اعلنتم دعوته وبينتم فرائضه واقمتم حدوده ونشرتم شرائع احكامه وسننتم سنته .... وفصلُ الخطاب عندكم وآيات الله لديكم وعزائمه فيكم ونوره وبرهانه عندكم وامره اليكم .
(شهادت مي دهم) كه شما آنگونه كه سزاوار بود جهاد كرديد ، تا آنجا كه دعوت خداوند را آشكار نموديد ، احكام الهي را روشن ساخته ، حدود الهي را اقامه كرديد ، شريعت الهي را نشر داديد وسنتهاي خداوندي را استوار نموديد .......فصل الخطاب وآيات الهي نزد شما است وامر خداوند به شما واگذار شده ، بدين ترتيب از ديد امام ، معارف حقه الهي را تنها در مكتب اهل بيت پيامبر (ص) مي توان ياد گرفت ، در اين صورت تنها كساني بر حقند كه پيروي از مكتب وتعليمات اين خاندان پاك كرد ه باشند وگر نه مارق واز جاده حق كنار افتاده ند . فالراغب عنكم مارق واللازم لك لاحق .
4- مبارزه باظلم وستم
از آشكارترين مفاهيم مقبول شيعه ، مبارزه با ستم است . اين مطلب به روشني در دعاهاي رسيده ازامام هادي (ع) به چشم مي خورد دعائي مانند (( دعاء المظلوم علي الظالم )) به طور مستقل دعائي است كه از خداوند بر ضد ستم ستمكاران وجباران استمداد شده است ، اين درست است كه در دعاي مذكور ، از ميان بردن ستم به خدا واگذار شده ، ولي در واقع ، مي تواند هدف از آن را ، آگاه كردن مردم ازوجود ستم ووجوه مختلفه آن در جامعه دانست كه اين خود قدم اساسي براي از ميان بردن آن است اين دعا به دنبال ستم واهانتي كه از طرف متوكل نسبت به امام هادي (ع)روا داشته شد از سوي آن حضرت انشا شد كه آشكار را جنبه سياسي دارد كه متن دعا چنين است:
فها انا ذا ياسيدي مستضعف في يديه مستضام تحت سلطانه مستذل بِعِنائهِ مغلوبٌ مبغى علىَّ مغضوبٌ وَجِلٌ خائفٌ مُرَّوَعٌ مقهور ... فاسئلك يا ناصر المظلوم المبغىِّ عليه إجابةَ دعوتي ، فصلِّ علي محمد وآلِ محمد وخُذهُ منْ مامِنهِ أخْذَ عزيزٍ مقتدر وأفجأهُ فى غفلته مفاجئة مليك منتصرٍ واسلبه نعمته وسلطانه وأفضض عنه جموعه وأعوانَهُ ومزِّق ملكه كلّ ممزق .... وأقصمهُ يا قاصمَ الجبابرة وأهلكه يا مهلك القرون وأبرهُ يا مبيرَ الامم الظالمةِ وأخذلهُ يا خاذلَ الفئات الباغية .
برگرفته از سایت امام هادی
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری