-
۱۳۸۷/۰۹/۰۴, ۱۲:۴۰ #1
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 158
- مورد تشکر
- 352 پست
- حضور
- 5 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
شهید تاجیک نقل می کرد
قرار گذاشته بودن که با دوربینی که خریده بودن هر کدوم زودتر شهید شدن از جنازه عکش بگیره بفرسته برا خانوادشون
بابا جون زودتر شهید شد
خوش با حالش
اما شب عملیات گم شد
شهید تاجیک دنبال جنازه بابا بود
پیدا نمیشد
تا اینکه صبح روز بعدش یه کارتن خرما نذر می کنه تا بابا پیدا بشه
چند متر جلوتر بابا رو پیدا می کنه
یه شال سبز هم گردنشه
تو عکسش معلومه
اما جالبه وقتی جنازه رو میارن تهران از شال سبز خبری نیست
کجاست؟
خانوم زهراشال کو؟
چه حکمتی داشت این شال؟
-
تشکرها 8
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۱۴:۳۴ #2
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 158
- مورد تشکر
- 352 پست
- حضور
- 5 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
به یاد شهید طلعتی
سلام
دوستان لطف کردن از من خواستم به یاد پدرم تاپیکی بنا کنم
دوست داشتم عکساش رو بزارم اما امکان اپلود نیست
می تونید عکساش رو از آلبومم مشاهده کنید
بزارید درد دل کنم
پدر؟!؟!؟!؟
برام این واژه نا مفهومه
می دونی برای چی؟
آخه پدر رو ندیدم
تاریخ شهادت پدر 12 اردیبهشت سال 65
و تاریخ تولد من 2 خرداد سال 65
آره به همین راحتی
ندیدم
پس مزه پدر رو هم نچشیدم
چشم باز کردم بهم یاد دادن پدر رو بابا جون صدا کنم
هنوزم بابا جون صداش می کنم
صبح که از خواب پا میشم به عکسش سلام می کنم
شب بهش شب بخیر می گم
شبا می گم خدایا کرمت رو شکر چرا بین همه این ادما من پدر ندارم
اصلا پدر یعنی چی؟
بیخیال اینا بگذریم عادت کردم بهش
بزارید از پدر بگم
پدری از جنس نور
آره از جنس نور می دونید چرا چون به عکسش نگاه می کنم واقعا نور میبینم
مظلوم افتاده روی زمین
به دور از قید و بند
به دور از ریا
انگار برای امام زمانش تعظیم کرده
برای امام زمانش به خاک افتاده
پدرم آرپی جی زن بود
به قول مادر بزرگم تانک میترکوند
نمیدونم چند تا
ولی خوب حتما ترکونده
الهی بمیرم می گن اونایی که ارپی جی زنن از گوشاشون خون میاد
یعنی از گوشای بابا جون منم خون میومد؟
بزار خون بیاد
فدای سر امام این که چیزی نیست
این حرف رو حتما بابا جون پیش خودش گفته
بزارید همه چیز رو اینجا نگم
پدرم شعر هم می گفت
شعرش رو هم براتون می نویسم
البته یه شعر بیشتر ازش ندارم
اونم خونیه
رنگین به خون خودش
براتون میزارمش
فعلا تا همین جا بس
ویرایش توسط sheitoonak32 : ۱۳۸۷/۰۹/۳۰ در ساعت ۱۴:۴۷
-
تشکرها 19
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۱۴:۴۶ #3
خداوند تمامی شهدای ایران اسلامی را قرین رحمت خود سازد....دوستان! ما در قبال شهدا مسئولیم....بترسیم از روزی که از خجالت سرمان را جلو شهدا نتوانیم بلند کنیم!
007
-
تشکرها 9
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۱۴:۴۹ #4
با سلام به شما
با اجازه شما من عکس های پدر آسمانیتان را در همین جا قرار میدهم!
عکس تکی پدر22 روز قبل از شهادت در طلائیه
پدردر ارتفاعات جبهه غرب به همراه بیسکوئیت های مینو
شهید محمد رضا موحد دانش
ای خواهران حجاب و عصمت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید ،
و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید .
-
تشکرها 9
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۱۴:۵۳ #5
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 158
- مورد تشکر
- 352 پست
- حضور
- 5 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ممنونم خانوم سفیر
خیلی تشکر
سپاس گزارم
-
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۱۴:۵۵ #6
راستش گذاشتن این عکس ها یه مقدار سخت بود...
چون شخصا هیچ وقت عکس های شهدا بعد از شهادتشون رو نگاه نمیکنم اما...
انشاءالله روحشان شاد شود با ذکر صلواتی از طرف شما بزرگواران!
لحظه شهادت
پدردر سرد خانه
پدردر سرد خانه
شهید محمد رضا موحد دانش
ای خواهران حجاب و عصمت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید ،
و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید .
-
تشکرها 10
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۱۵:۰۲ #7
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 158
- مورد تشکر
- 352 پست
- حضور
- 5 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
خانوم سفیر جنس نگاه رو باید عوض کرد
نباید به عنوان یک انسان به عکسای بعد از شهادت نگاه کرد
جنس اینا دیگه انسان نیست
همه نور هستن
گره خوردن به ابدیت
-
تشکرها 8
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۲۰:۴۳ #8
بسم رب الشهداء و الصديقين
سلام بر همه شهدا
وقتي امشب اومدم كانون و ديدم در مورد شهيد طلعتي مطلب گذاشتيد خيلي خوشحال شدم . اميدوارم باز هم مطالب بيشتري در مورد اين شهيد بزرگوار را ببينم .
براي شادي روح همه شهدا و بخصوص شهيد طلعتي
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۲۱:۰۱ #9
بسم رب الشهدا
آقاي طلعتي با اجازه شما اين چند خط كلام خودتان در مورد پدر بزرگوارتان را اينجا مي نويسم ، اميدوارم كه مورد شفاعت شهدا قرار بگيريم :
شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادي وصولشان عند ربم يرزقونند
( امام خميني رضوان الله تعالي عليه )
شهيد نادعلي طلعتي
ايشون خيلي سنشون کم بود كه شهيد شدن ، 19 سال
ايشون فکه شهيد شدن
گردان علي اکبر
منم 25 روز بعد از شهادت ايشون به دنيا اومدم
ايشون دانشجوي ترم اول مهندسي مکانيک بودن
بعد ول مي کنن ميرن جبهه
6 ماه تو جبهه مي مونن
بعد مرخصي ميگيرن بيان من رو بعد از فارغ شدن مادر ببينن
که اعلام مي کنن عمليات شده و برگه مرخصيشون رو پاره مي کنن و
ميمونن
و اول با اصابت تير دوشگاه به پشت گوششون و بعد قطع شدن پاشون
شهيد ميشن
و بعد بر اثر اصابت ترکش به صورتشون يه طرف صورتشون رو هم از دست ميدن
حالا پيدا شدن جنازه ايشون داستان داره
ايشون فرمانده بودن و با يکي از دوستانشون به اسم تاجيک که ايشون
هم شهيد شدن يه قراري ميزارن
يه دوربين مي خرن و مي گن هر کس که زودتر شهيد شد از اون يکي
عکس بگيره براي خانوادش بفرسته
که پدر من زودتر شهيد ميشه
ولي شب عمليات جنازه پدر من گم ميشه
شهيد تاجيک بعد ها به خانواده من تعريف مي کنه
مي گه که من مستاصل دنبال نادعلي بودم
يه کارتن خرما نذر حضرت زهرا مي کنه و جنازه پدر من پيدا ميشه
ببينيد يه شال سبز تو عکس پدر من هست
همون که روي زمين افتاده و آرپيجي رو دوششه
الان هر چي مي گرديم اون شال سبز نيست
دو سال بعد از پدر من ايشون هم شهيد شدن
ياد همه شهدا بخير و راهشان پر رهرو
ویرایش توسط آل ياسين : ۱۳۸۷/۰۹/۳۰ در ساعت ۲۱:۰۳
-
تشکرها 8
-
۱۳۸۷/۰۹/۳۰, ۲۲:۴۵ #10
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 158
- مورد تشکر
- 352 پست
- حضور
- 5 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
سلام و سپاس
خانوم آل یاسین ممنونم که کپی کردین
کار من رو آسون کردین
سپاس گزارم
جناب رضا برادر بزرگوار از شما هم سپاسگزارم
خانوم سفیر شما هم شرمندم کردین
ممنونم
انشالله همه بزرگواران رو پدرم و شهدا شفیع باشن براشون
در پناه حضرت دوست باشید
-
تشکرها 4
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری