صفحه 1 از 2 12 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: ! غزلیات هاتف اصفهانی !

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب ! غزلیات هاتف اصفهانی !




    غزلیات هاتف اصفهانی

    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۷/۱۰/۰۵ در ساعت ۰۷:۰۴

  2. تشکر


  3. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت آذر ۱۳۸۷
    نوشته
    158
    مورد تشکر
    352 پست
    حضور
    5 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    به بزمم دوش يار آمد به همراه رقيب اما
    شبي با او بسر بردم ز وصلش بي‌نصيب اما
    مرا بي او شکيبايي چه مي‌فرمائي اي همدم
    شکيب آمد علاج هجر دانم کو شکيب اما
    ز هر عاشق رموز عشق مشنو سر عشق گل
    ز مرغان چمن نتوان شنيد از عندليب ام
    خورد هر تشنه لب آب از لب مردم فريب او
    از آن سرچشمه من هم مي‌خورم گاهي فريب اما
    به حال مرگ افتاده است هاتف اي پرستاران
    طبيبش کاش مي‌آمد به بالين عنقريب اما

  4. تشکرها 2


  5. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب هر شبم ناله‌ی زاری است که گفتن نتوان




    هر شبم ناله‌ی زاری است که گفتن نتوان
    زاری از دوری یاری است که گفتن نتوان
    بی مه روی تو ای کوکب تابنده مرا
    روز روشن شب تاری است که گفتن نتوان
    تو گلی و سر کوی تو گلستان و رقیب
    در گلستان تو خاری است که گفتن نتوان
    چشم وحشی نگه یار من آهوست ولی
    آهوی شیر شکاری است که گفتن نتوان
    چون جرس نالد اگر دل ز غمت بیجا نیست
    باری از عشق تو باری است که گفتن نتوان
    هاتف سوخته را لاله صفت در دل زار
    داغی ز لاله عذاری است که گفتن نتوان
    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۰۶/۰۸ در ساعت ۱۶:۰۹

  6. تشکرها 2


  7. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را




    سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را
    جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را
    از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی
    تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را
    من خموشم حال من می‌پرسی ای همدم که باز
    نالم و از ناله‌ی خود در فغان آرم تو را
    شکوه از پیری کنی زاهد بیا همراه من
    تا به میخانه برم پیر و جوان آرم تو را
    ناله بی‌تاثیر و افغان بی‌اثر چون زین دو من
    بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را
    گر نیارم بر زبان از غیر حرفی چون کنم
    تا به حرف ای دلبر نامهربان آرم تو را
    در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
    یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
    خامشی از قصه‌ی عشق بتان هاتف چرا
    باز خواهم بر سر این داستان آرم تو را



  8. تشکرها 2


  9. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها





    به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها
    چه شد یارب در این شب‌ها غم تاثیر یارب‌ها
    به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم
    ز بیم خوی او خاموش و در دل ماند مطلب‌ها
    هزاران شکوه بر لب بود یاران را ز خوی تو
    به شکرخنده آمد چون لبت، زد مهر بر لب‌ها
    ندانی گر ز حال تشنگان شربت وصلت
    ببین افتاده چون ماهی طپان بر خاک طالب‌ها
    جدا از ماه رویت عاشقان از چشم تر هر شب
    فرو ریزند کوکب تا فرو ریزند کوکب‌ها
    چسان هاتف بجا ماند کسی را دین و دل جایی
    که درس شوخی آموزند طفلان را به مکتب‌ها


  10. تشکرها 2


  11. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    157
    مورد تشکر
    236 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    20
    آپلود
    0
    گالری
    0



    جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا

    ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا

    دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبه‌ای

    ورنه پای ما کجا وین راه بی‌پایان کجا

    ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب

    تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا

    جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق

    این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا

    در لب یار است آب زندگی در حیرتم

    خضر می‌رفت از پی سرچشمه‌ی حیوان کجا

    چون جرس با ناله عمری شد که ره طی می‌کند

    تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا



    چشمی که وقف ماتم ارباب عالم است
    در روزگار,روز و شبش چون محرم است


  12. تشکر


  13. #7
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدن‌ها




    تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدن‌ها
    من و این دشت بی‌پایان و بی‌حاصل دویدن‌ها
    تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
    من و شب‌ها و درد انتظار و دل طپیدن‌ها
    نصیحت‌های نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
    چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدن‌ها
    پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
    خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدن‌ها
    کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند
    کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدن‌ها
    تغافل‌های او در بزم غیرم کشته بود امشب
    نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدن‌ها

  14. #8
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب چون شیشه‌ی دل نه از ستم آسمان پر است




    چون شیشه‌ی دل نه از ستم آسمان پر است
    مینای ما تهی است دل ما از آن پر است
    ای عندلیب باغ محبت گل وفا
    کم جو ز گلبنی که بر آن آشیان پر است
    خالی است گر خم فلک از باده‌ی نشاط
    غم نیست چون ز می خم پیر مغان پر است
    سرو تو را به تربیت من چه احتیاج
    نخل رطب فشان تو را باغبان پر است
    جانی نماند لیک اگر جان طلب کنی
    بهر تن ضعیف من این نیم جان پر است
    هاتف به من ز جور رقیب و جفای یار
    کم کن سخن که گوشم ازین داستان پر است



  15. #9
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست




    قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست
    بر خاک آستانه‌ی او سرنهاده کیست
    چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب
    همراه او سوار کدام و پیاده کیست
    در کوی او عزیز کدام است و کیست خار
    در بزم او نشسته که و ایستاده کیست
    عزت ز محرمان بر او بیشتر کراست
    دارد کسی که حرمت از ایشان زیاده کیست
    آن کس که ساغر می نابش دهد کدام
    وان کس که می‌ستاند از او جام باده کیست
    رندی که باز بسته در عیش بر جهان
    تنها به روی او در عشرت گشاده کیست
    اغیار سر نهاده فراغت به پای یار
    محرومتر ز هاتف از پا فتاده کیست



  16. #10
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست




    هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
    عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست
    هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود
    آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
    در حریمش بار دارم لیک در بیرون در
    کرده‌ام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست
    دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار
    می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست
    گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ
    کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست
    سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو
    گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست



صفحه 1 از 2 12 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود