جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: .: ادبیات عاشورا :.

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب .: ادبیات عاشورا :.




    .: ادبیات عاشورا
    مدح مذهبی و مرثیه‏سرائی در قرن‏های ششم تا هشتم هجری قمری
    در ادبیات فارسی، شعله‏های تابناک مرثیه‏های مذهبی در قرون ششم تا هشتم به خوبیملاحظه می‏گردد، به بیانی دیگر:
    در قلمرو شعر کهن این سه قرن کمتر شاعری را می‏توان یافت که قصیده یا ترکیب‏بندو ترجیع‏بندی را در ستایش پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله و ائمهمعصومین‏علیهم‏السلام نسروده باشد و چنین به نظر می‏آید که شاعران، این کار را زکاةطبع و قریحه خود به شمار می‏آورده‏اند، واز انجام آن، به عنوان یک وظیفه محتوم دینیغفلت نداشته‏اند، نعت رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله و مدح ائمهمعصومین‏علیهم‏السلام (که غالبا پس از توحیدهای آغازین در منظومه‏های شاعران قدیموجود دارد) و تجلیل‏های خردمندانه‏ای که سرایندگان راستین ما، از مکارم اخلاقیبزرگان دین و دانش به عمل آورده‏اند، مبین حق دوستی و کمال‏طلبی آنان می‏تواند باشددر آثار شعر کهن فارسی، بعد از حضرت محمدصلی الله علیه وآله ، از حضرت امامعلی‏علیه السلام، به عنوان عالی‏ترین نمونه تربیتی واخلاقی اسلام و جامع جمیع صفاتپسندیده انسانی یاد شده و با سروده‏های نغز و آموزنده، تجلیل به عمل آمده است. غیراز منظومه‏های مزبور که دورنمای آنهارا نعت رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله و ستایشائمه معصومین‏علیهم‏السلام تشکیل می‏دهد، در مرثیه‏هائی که بعضی از شاعران گذشتهما، درباره وفات و شهادت بزرگان اسلام به خصوص در سوگ واقعه جان‏سوز کربلا، و شهیدشدن مظلومانه حضرت امام حسین‏علیه السلام سروده‏اند، سعی کرده‏اند تا پایگاه راستینمردان حق و پاسداران عدالت و مردمی را در برابر جباران روزگار مشخص سازند و فضائل وآزادگیها و مجاهدات آنان را در راه تامین بهروزی انسان شرح و نشر دهند.
    پیروان مذهب تشیع در این دوره نیز به تبلیغ و ترویج مذهب خود پیش از آن چه درعهد آل بویه شروع کرده بودند، اشتغال داشتند.
    چنانکه در روز عاشورا رسم عزاداری را برگزار می‏کردند و خاطره مصیبت‏شهدای کربلارا تازه می‏نمودند، علمای دین نیز بر منبرها ذکر مصائب اهل بیت می‏نمودند و بزرگانمذهب هم سر خود را برهنه می‏ساختند و دیگر مردم هم جامه چاک می‏زدند و زنانمویه‏کنان روی می‏خراشیدند و بعضی از علمای اهل سنت نیز به پیروی از اعتقاد شافعی وابوحنیفه در این امر با شیعیان همراه می‏شدند. (1) رویهمرفته بایدگفت‏برگزاری این‏گونه مجالس در غالب بلاد معمول شده بود، مگر در آن نقاطی که خوارجو مشبهه غلبه داشتند.

    مرثیه سرائی
    ساختن مراثی و سرودن قصائد در مناقب اهل بیت‏علیهم‏السلام از امور عادی شاعرانشیعه مذهب و از دیرباز معمول بوده است، زیرا شیعیان برای تبلیغ عقائد خویششیوه‏هائی اختیار کرده‏اند، که علاوه بر نتیجه کلی و نهائی، به حفظ مناقب هم، کمکشایانی کرده است. (2)
    با این همه تا عصر صفوی به اشعارزیادی در آن زمینه‏ها برنمی‏خوریم، زیراتعصبات ومشاجرات مذهبی قرن پنجم و ششم هجری که قسمت‏هائی از ایران را دربر می‏گرفت، آن‏چنانبا کشاکشهای جاهلانه همراه بود و چنانکه در قبل هم اشاره شد، شاعران شیعه، یا شعریدر این زمینه نمی‏سرودند، یا اگر شعری می‏گفتند، برای آنکه دستخوش خشم عوام متعصب وسخت‏گیری‏های حکام نشوند، آن را ثبت و ضبط نمی‏نمودند. (3)
    یکی از راه‏هائی که شیعیان پس از کسب قوت (در قرن پنجم و ششم) برای نشر مذهب خودانتخاب کرده بودند، استفاده از «مناقب خوانان‏» یا «مناقبیان‏» بود،(4) مناقبیان، ظاهرا از دوره آل بویه در عراق عجم، وجود داشته‏اند زیرا درست در آغازدوره سلجوقی که شیعیان در نهایت ضعف به سر می‏بردند، مناقبیان در طبرستان و در بعضینواحی دیگر ایران، سرگرم کار بودند و در کوی و برزن و بازار قصائدی را در مدح حضرتعلی و سائر ائمه اطهارعلیهم‏السلام می‏خوانده‏اند، (در قرن ششم بیشتر از اشعارقوامی رازی استفاده می‏نمودند). (5)
    مهم‏ترین ماخذی که ما را از وجود مناقبیان و نحوه کار آنان آگاه می‏کند، کتاب«النقض‏» تالیف عبدالجلیل قزوینی رازی می‏باشد. بنابر اطلاعاتی که در این کتابارزشمند آمده است، مناقب‏خوانان، قصیده‏های شیعه را که در مدح حضرت علی‏علیه السلامیا سایر ائمه بود، می‏خواندند. در این قصائد علاوه بر ذکر منقبت آلعلی‏علیهم‏السلام از بعضی اصول عقائد شیعه نیز سخن گفته می‏شد. بر گرد اینمناقبیان، حلقه‏هائی از شیعیان و گاه اهل سنت تشکیل می‏شد، و در هر دیار که شیعیانبودند، محله‏های معینی هم برای این کار اختصاص یافته بود.
    رفتار متعصبان اهل سنت (بیشتر حنفیها) گاهی با این مناقبیان بسیار شدید بود،چنان‏که «دختر ملکشاه سلجوقی‏» زبان یکی از آنان را به نام «ابوطالب مناقبی‏» برید(6) با توجه به این احوال مناقبیان بیش از دییگر شیعیان در خطر تعرضمتعصبان قرار داشتند. (7)
    از اواسط قرن پنجم تا اوائل قرن هفتم هجری وضع مناقب‏خوانان بر همین شیوهبود.
    شاعران قرن ششم هجری که درباره حضرت امام حسین‏علیه السلام اشعاری دارند (به غیراز معزی نیشابوری و حکیم سنائی غزنوی که قبلا معرفی گردیدند) عبارتند از:
    مسعود سعد سلمان، عمیق بخارائی، ادیب صابر ترمذی، سید حسن غزنوی، امیر قوامیرازی; سوزنی سمرقندی; رشید الدین محمد وطواط; فلکی شروانی; اثیرالدین اخسیکتی; انوری ابیوردی; جمال الدین بن عبدالرزاق اصفهانی; کمال الدین بن جمال الدیناصفهانی; خاقانی شروانی; ظهیر الدین فاریابی; وابوالمفاخر رازی

    درت شیعه و رواج مراثی در قرنهای هفتم و هشتم
    یکی دیگر از مصادیق مذهبی در شعر فارسی، مدائح و مراثی اهل بیت‏علیهم‏السلام استکه در آنها، شاعران از اصل و نسب، فضائل و مناقب، معجزات، مکارم اخلاقی، و مصائب آنبزرگواران، به شیوه‏ای روح‏انگیز یا اندوه‏آمیز یاد می‏کردند.
    اگرچه علمای شیعه سابقه سرودن مناقب و مراثی را از قرون نخستین هجرت می‏دانند،اما تلاش آشکار سرایندگان فارسی زبان دراین زمینه از قرن ششم هجری به بعد آغاز شد. در این زمان چنانکه گذشت، شیعیان حتی بیشتر از عهد آل بویه، در روز عاشورا رسمعزاداری حضرت امام حسین‏علیه السلام و یارانش را برگزار و مصیبت‏شهدای کربلا راتازه می‏نمودند. (8)
    از طرفی مقایسه مراثی شعرای قرن ششم باشعرای قرن هشتم هجری، می‏رساند که سرودنمراثی مذهبی در قرن ششم گام‏های تازه‏ای بود که می‏توانست نیاز «منقبت‏خوانان‏» ومرثیت‏گویان را تامین کند و به گونه‏ای باشد که به کار تبلیغ و جلب قلوب واحساستوده‏ها آید. در تاریخ مرثیه‏سرائی فارسی، قرن‏های ششم تا هشتم را باید «قرونتجربه‏های تازه در مراثی مذهبی‏» شناخت، در دوره‏های بعد نیز به شعرائی برخوردمی‏کنیم که مراثی را به اوج رساندند، و پرسوزترین اشکال مرثیه را در ادبیات فارسیبه وجود آوردند. تا آن که مرثیه‏سرائی مذهبی در دوره صفویه به راهی افتاد که فصلیتازه را در شعر فارسی گشود. از آن تاریخ تاکنون، صدها شاعر، هزاران بیت‏شعر درحماسه پر ایثار رادمردان کربلا و دیگر شهیدان اسلام سروده و بر اشعار خود لباسجاودانگی پوشانده‏اند.
    بین سالهای 600 تا 800 هجری، جنبش شاعران و گویندگان شیعی که تحسین برانگیز وچشم‏گیر است، در ادبیات فارسی پیش آمد و شاعرانی علم شدند که بنابر قول «قاضینورالله شوشتری‏» در کتاب مجالس المؤمنیین:
    «طبع آنان را در دارالملک بقا، به مداحی حضرت محمدصلی الله علیه وآله و آلاوعلیهم‏السلام نوشته بودند». (9)
    در میان منظومه‏های فارسی بسیاری که بین این دو قرن سروده شده، شرح داستانها،وقایع و مدائح ائمه‏علیهم‏السلام هم آمده است.
    دراین دوره مولانا حسن بن محمود کاشانی آملی و سه شاعر دیگر به نامهای «نصرت بنمحمد علوی رازی، حمزه کوچک ورامینی و شهاب سمنانی‏» که متاسفانه گمنام مانده‏اند،در نهضت‏شیعی شعر فارسی شرکت داشته‏اند. (10)
    مولانا حسن کاشانی آملی، در اصل از مردم کاشان بوده است، اما چون در آملمازندران ساکن گردیده بود، به آملی نیز شهرت یافته است، وی از ستایش شهریاران وبزرگان روزگار دوری جست و چون مذهب شیعه داشت، بیشتر اشعارش از جمله یک ترکیب‏بندهفت‏بندی، در مناقب معصومان به ویژه حضرت علی‏علیه السلام است، به موجب روایتدولتشاه سمرقندی در تذکرة‏الشعراء، در یک سفر که به زیارت کعبه رفته است، به هنگامبازگشت، به نجف اشرف وارد شده وبه هنگام زیارت مرقد حضرت علی‏علیه السلام قصائدی درستایش آن امام سروده است. بعضی از اشعار مذهبی حسن کاشانی در کتاب مجالس المؤمنینقاضی نورالله شوشتری آمده است.
    مولانا حسن کاشانی آملی که در عهد سلطنت الجایتو (سلطان محمد خدابنده بین سالهای703 تا 716 هجری قمری) می‏زیسته، در جوانی وفات یافته و در جانب قبله سلطانیه مدفونشده است.
    گفتنی است که نهضت‏شیعه در شعر فارسی، در سده‏های چهارم تا ششم، به شیوه‏ای کهشاعران از وقایع تاریخی و نمایه‏های مذهب شیعه بهره برده‏اند، شروع شد و در سدههفتم و هشتم به اوج خود رسید و در قرن نهم هجری، شاعران غیر شیعه را نیز تحت تاثیرقرار داد، تا آنگاه که صفویان پا به عرصه تاریخ ایران گذاردند و شعر فارسی راخذمتگزار مصادیق و مفاهیم بلند مذهبی ساختند. (11)
    چنانچه در قبل هم رثای مذهبی نسبت‏به دیگر مسائل شعری از موضوعاتی است که هنوزبیش از شش هفت‏سده از پیدا آمدن و چهار، پنج‏سده از تداول و رواج آن نمی‏گذرد، واین نوع سخن‏پردازی هم اختصاص به شیعیان دارد.
    قدیم‏ترین مراثی مذهبی را پس از کسائی، سنائی و قوامی رازی، باید در اشعار شاعرعارف نامدار نیمه دوم سده هفتم و سرآغاز سده هشتم هجری، «سیف الدین فرغانی متوفیحدود سال 705 هجری قمری‏» یافت که در ذیل چند بیت آن ارائه می‏ی‏گردد:
    ای قوم، در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دل مرده، خنده تا چندامروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خون جگرسرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل به اشک چون در بر گوهر مرتضی بگریید بانعمت عافیت‏به صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دل خسته ماتم حسینید ای خسته‏دلان،هلا بگریید در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصل به جسماست از تن نشود جدا، بگریید(12)
    فعالیت و ترویج‏شیعیان در ایام سوگواری و ساختن و خواندن اشعاری در مرثیه امامانو شهیدان در این دوره نیز در اوج خود برقرار بود و از نمونه‏های خوب این‏گونهاشعار، همان قصیده یاد شده است که برای شهید کربلا سروده شده است.
    به طورمسلم مراد سیف فرغانی از این قصیده، خوانده شدن آن در مجالس سوگواری محرمو به گریه افکندن شنوندگان و به ندبه واداشتن آنان و اظهار تاسف و حزن بر شهادتحضرت امام حسین‏علیه السلام بوده است. (13)
    از انواع دیگر شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم، اشعار دینی است که سرودن آنها درمیان شاعران اعم از شیعه و سنی، هر دو متداول بوده است. چرا که پس از انقراضخلافت‏بنی‏عباس و ظهور قدرت و سلطه مغولان به تدریج تعصبات خونین در میان تشیع وتسنن کاهش یافت و اختلافات دیگر فرقه‏ای، آن‏گونه که در عهد بنی‏عباس برمی‏خاستنبود، این بود که به مرور زمان، این دو گروه به هم نزدیک شدند.
    از طرفی توجه خانان مغول به شیعه و عوامل دیگر مانند ظهور سربداران، از تعصباتشدید این دو گروه کاست و طرفین راه اعتدال پیش گرفتند، آثار این اعتدال در اشعاروگفتار شعرا و نویسندگان آن دوره به خوبی آشکار است و در این عهد، بسیاری از شعرایاهل سنت، مانند شعرای متعصب شیعه مدح اهل بیت و ائمه هدی‏علیهم‏السلام را نیز درسروده‏های خود آورده‏اند.
    در بین سرایندگان مسلمان، این موضوع بیشتر در ذکر مناقب اهل بیت‏علیهم‏السلام ویا مراثی آنان است، که هم از آغاز این دوره شروع به شیوع و رواج کرد.
    این نکته را باید یادآور شد که در قرن هفتم و هشتم هجری، هم‏چنان که پیش از اینگفته‏ایم، احترام وافی نسبت‏به معصومین‏علیهم‏السلام در میان علما و نویسندگان وشاعران سنی مذهب خیلی بیشتر از دوره‏های پیشین و حتی در بعضی موارد به وضعبی‏سابقه‏ای معمول شد و این گروه، منقبت و مدح و رثای اهل بیت را پیشه خود کردند واین خود یکی از نتائج مثبت انقراض خلافت عباسی می‏باشد، که موجب پیشرفتهای سیاسی واجتماعی شیعه گردید، چرا که از زمان پادشاهی هلاکوخان مغول، شیعیان برای خود، درصدد به دست آوردن قدرت و سیادت سیاسی مذهبی بودند.
    نتیجه آن است که عده‏ای از شاعران این عهد اعم از آن که شیعه باشند یا سنی اکثرآنان دارای مراثی برای اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند، مانند سیف الدین فرغانی کهقسمتی از قصیده او را خواندیم، سنی حنفی بوده است.
    از شاعرانی که در قرن‏های هفتم و هشتم هجری قمری در ذکر مناقب پیامبر و خانداناوعلیهم‏السلام یا در رثاء آنان اشعاری سروده‏اند، می‏توان از:
    «امامی هروی; فخرالدین عراقی; سیف الدین فرغانی; سلمان ساوجی; خواجوی کرمانی; سعید هروی; ابن نصوح; حسن متکلم; حسن کاشانی آملی; معینی جوینی; باباافضل کاشانی; عطار نیشابوری; شمس طبی; جلال الدین محمد مولوی; سعدی شیرازی; سلطان ولد(فرزندمولوی); اوحدی مراغه‏ای اصفهانی; ابن یمین; ناصر بخارائی; لطف‏الله نیشابوری‏وبسیاری دیگر نام برد. که ضمن آثار آنان، قصائدی در ذکر مناقب یا مراثی اهلبیت‏علیهم‏السلام دیده می‏شود و حتی بعضی از آنان مانند حسن کاشانی آملی (که ذکر اوقبلا گذشت) تنها به مدح و منقبت پیامبر صلی الله علیه وآله و خاندانش‏علیهم‏السلامزبان گشوده‏اند و پیداست که در قرن نهم و دهم به تدریج‏بر شمار این‏گونه اشعارافزوده شده است .

    پی‏نوشتها:
    1) تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح الله صفا، جلد دوم، ابن سینا، تهران، 1352، ص 195.
    2) منبع بالا، مدایح رضوی، در شعر فارسی، احمد احمدی بیرجندی و سید علی نقویزاده، بنیاد پژوهشهای اسلامی مشهد مقدس، 1365 ص 13.
    3) مدایح رضوی، ص 15.
    4) تاریخ ادبیات در ایران، ج دوم، ص 192
    5) مدایح رضوی، ص 13 - تاریخ ادبیات در ایران، ج‏2، ص 194 و 195.
    6) درباره بریدن زبان شیعه مناقب‏گو، در کتاب النقض آمده است:
    ... و آنها که پیش از این بر سر و رمز روافض واقف بودند، دانستند که چند نفر رااز این مناقبیان رافضی، زبان ببریدند و در ساری، خاتون سعیده، دختر ملک‏شاه که زناصفهبد علی بود، بوطالب مناقبی را زبان بفرمود ببریدن، خاتون سعیده سنی واصفهبد علیشیعه دوازده امامی بود همان شب بوطالب مناقبی، علی مرتضی را به خواب دید و زبان دردهان او کرد و حالی نیک و درست‏شد و تا چهل سال بعد از آن تاریخ، در ری و قزوین وقم و کاشان و آبه (نزدیک ساوه) و نیشابور و سبزوار و جرجان و استرآباد و بلادمازندران زهد و توحید و مناقب و فضلیت می‏خواند تا در آن نیکو نامی باجوار خدایشد
    7) تاریخ ادبیات در ایران، ج‏2، ص 188، 192تا 194 - النقض، عبدالجلیل قزوینیرازی، به تصحیح مرحوم سید جلال الدین حسینی ارموی(محدث) انتشارات انجمن آثار ملی،تهران، 1358، ص‏77.
    8) تاریخ ادبیات در ایران، ج‏2، ص 195.
    9) مجالس المؤمنین، ج‏2، قاضی نورالله شوشتری شهید، اسلامیه، تهران، 1334، ص 627- مدائح رضوی، ص 3.
    10) مدایح رضوی، ص 4.
    11) مدائح رضویی، ص 5.
    12) دیوان سیف الدین فرغانی، به کوشش ذبیح الله صفا، ج‏1، انتشارات دانشگاهتهران، چاپ تهران، 1341، صفحات 176، 177 - شعر کهن در ترازوی نقد اخلاقی، حسینرزمجو، ج‏2، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد قدس، 1366 صفحات 271 و 272
    13) تاریخ ادبیات، در ایران، ج‏3، بخش اول، ذبیح الله صفا، چاپ انتشارات دانشگاهتهران، 1351 صفحات 142 و 43.1



  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۷
    نوشته
    157
    مورد تشکر
    236 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    20
    آپلود
    0
    گالری
    0



    ادبیات عاشورا



    .: ادبیات عاشورا :.

    ابن یمین فریومدی(وفات 769 هجری)
    ابن یمین شیعه اثنی عشری بوده و از قصائد غرا که در مدح خاندان رسالت و ائمه اثنی عشرعلیهم السلام سروده، حسن عقیدت و صفای سیرتش نمایان است. ابن یمین معاصر امیران سربداری و مداح آنان بوده است.
    ابن یمین از میان شعرا به خصوصیتی ممتاز است و آن این که مداحی‏های او را بر خلاف مدائح شعرای دیگر، جایزشمرده‏اند، زیرا سلاطین و امرای سربداری علاوه بر شیعه بودن، به خاطر آن که قشون شکست‏ناخوردنی مغول را شکست داده و ریشه آنان را پس از تسلط طولانی‏شان، از ایران کنده و سیطره و سطوت رعب‏آور آنان را، از دلها زائل ودرهم کوبیده‏اند، شایسته هرگونه ستایش و سزاوار هر نوع حمدی بوده‏اند.
    امرای سربداران درحالی که در دستی قائمه شمشیر داشتند، با دست دیگر، به ترویج تشیع که خود یکی از رموز واسرار بقاء و دوام و اساس استقلال و قومیت ایران و مایه فخر و مباهات ما ایرانیان است، کوشش داشته‏اند.
    نمونه‏هایی از اشعار او:
    مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفی
    ابن عم مصطفی را دان، علی مرتضی
    به حق چار محمد به عز چهار علی
    به حرمت دو حسن مقتدای جمله جهان
    به یک حسین و به یک جعفر و به یک موسی
    که بنده ابن یمین را، ز بند غم برهان کیستند
    اولاد او، اول حسن وانگه حسین
    آن که ایشان را نبی فرمود، امام و مقتدا
    بنده این هر دو مخدومیم در دیوان شرع
    می‏کنم ثابت‏به حکم مصطفیاین مدعا
    چون گذشت از مرتضی اولاد او
    رادان امام اولین زیشان حسن، وانگه شهید کربلا
    ناصر بخارائی (وفات 773 هجری)
    ناصر از معاریف شعرای قرن هشتم هجری و مسلمانی با ایمان و پاک اعتقاد بوده است و ظاهرا شیعه اثنی عشری‏بوده چرا که در اشعارش، مکرر حضرت علی(ع) و اولاد و احفاد او و خاندان رسول اکرم(ص) را ستوده است، ازجمله، در شش مورد از امام حسن مجتبی(ع) و هفت مورد از حضرت امام حسین(ع) به نیکی یاد کرده و در مدح آنان‏سخن گفته است و از مصائبی که بر آنان وارد شده و حقوقی که از آنان ضایع گردیده، ندبه و اظهار تاسف کرده است.
    باید دانست که در قرن هشتم، اهل سنت نیز غالبا به پیشوایان شیعه کم و بیش اعتقادی یافته بودند و به آنان حرمت‏می‏نهادند و گاه زبان به مدح و منقبت آنان می‏گشودند:
    کوردلی کو گزید، دار فنا
    بر بقا کرد سرای سرور در سر
    بیت‏حزن‏کشته یکی را به زهر
    غم زده و تلخ کام خسته یکی را به تیغ
    تشنه لب و ممتحن گل شکفد در بهار
    سرخ ز خون حسین سبزه برآید ز خاک
    سبز به زهر حسن در غم شاه عرب
    خاطر من گوئیا موی سر زندگی است
    و در یک شعر معما گوید:
    سر یزید بیفکن به زیر پای حسین
    به بیست روز بیرون آر، این معما را
    سلمان ساوجی (وفات 778هجری)
    سلمان از شعرای بزرگ قرن هشتم و در ردیف قصیده سرایان درجه اول ایران است. وی معاصر حافظ و خواجوی‏کرمانی می‏باشد. سلمان شیعه اثنی عشری بوده است.
    به هنگام زیات مرقد حضرت امام حسین(ع) در کربلا سروده است:
    خاک و خون، آغشته لب تشنگان کربلاست
    آخر ای چشم بلا بین، جوی خونپایت کجاست
    جز به چشم و چهره مسپر خاک این در
    کان همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست
    ای دل بی‏صبر من، آرام گیر اینجا دمی
    کاندرین جا منزل آرام جان مرتضاست
    این سواد خوابگاه قره‏العین علی است
    وین حریم بارگاه کعبه عز و علاست
    روضه پاک حسین است آنکه مشگین زلف
    حور خویشتن را بسته بر جاروب این جنت‏سراست
    زاب چشم زایران روضه‏اش «طوبی لهم‏»
    شاخ طوبی را به جنت قوت نشو و نماست

    منبع : دانشنامه های حوزه علمیه

    ویرایش توسط silence : ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ در ساعت ۱۰:۴۴


    چشمی که وقف ماتم ارباب عالم است
    در روزگار,روز و شبش چون محرم است



  3. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا
    در دو قرن هفتم و هشتم، علاوه بر شاعران شیعه مذهب، در میان علما، نویسندگان وشاعران سنی‏مذهب هم، خیلی بیشتر از دوره‏های پیشین و حتی در بعضی موارد به وضعبی‏سابقه‏ای، احترام وافی نسبت‏به ائمه معصومین(ع) معمول شد و این گروه از شاعرانشیعه و سنی که نام برخی از آنها را د برشمردیم، و نمونهاشعار آنان را هم ارائه خواهیم داد، منقبت گوئی و مدح و رثای اهل بیت را پیشه خودکردند، این شیوه برخورد علما، نویسندگان و شاعران دو اثر مثبت‏برجای گذاشت:
    اول- این جریان خود یکی‏از عوامل بسیارمثبت درمنقرض گردیدن خلافت عباسیانشد.
    دوم - موجی بسیار مهم برای پیشرفت‏های سیاسی، اجتماعی شیعیان در آن دو قرنگردید.
    با توجه به آنچه که به کوتاهی گذشت، اینک می‏پردازیم به معرفی برخی از شاعرانمداح و مرثیه‏گو، اعم از شیعه و سنی و ارائه نمونه‏هائی از اشعار آنان.
    عمعق بخارائی(وفات‏543 هجری)
    عمعق از شاعران معروف قرن ششم و معاصر سلطان سنجر سلجوقی بوده است، وی دربارهشیعه بودن خود گوید:
    سپهر جاه علی، افتخار دین که ز فخر چو شیعه مذهب خود را بدین علی بندم همه مناقباو گویم و مدایح او به شاعری چو سخن بر سخن بپیوندم(1)
    و در باره واقعه کربلا گفته:
    به اهل قبله بر، از کافران رسید آن ظلم کز آتش و تف خورشید روی بسته گیاست سوادساحت فرغانه بهشت آئین چو کربلا همه آثار مشهد شهداست کز آب چشم اسیران و موج خونشهید نباتهاش تبر خون و خاکهاش حناست(2)
    ادیب صابر ترمذی(وفات‏546 هجری)
    ادیب صابر اهل بخارا و معاصر سلطان سنجر سلجوقی بوده، و برخی پایه شاعری او رابرتر از انوری و خاقانی دانسته‏اند، وی در دانشهای زمان، پایگاه بلند و مقامیارجمند داشته است. ادیب پیرو مذهب شیعه دوازده امامی بوده است، چنانکه دربارهمعتقدات خود گفته است:
    از آن که معتقد مرتضی و فاطمه‏ام کزین حصول درج باشد و خلاص درک
    ادیب در دیوان خود در 85 مورد از امام اول شیعیان تحت عناوین علی بن ابیطالبوصی، ابوتراب، امیرالمؤمنین، حیدر و مرتضی یاد کرده است.
    در ترکیب بندی (که جهت‏یکی از سادات زمان خود سروده) در مدح اهل بیت(ع) گفتهاست:
    ای قبله سعادت و اقبال اهل بیت میمون شده به دولت تو فال اهل بیت بی مال و جاهاگر نشود محتشم کسی هم جاه عترتی تو و هم مال اهل بیت یا سید اجل توئی از اهل بیتاو پیرامنش فریضه شد اجلال اهل بیت تا اهل بیت را به سزا مقتدا توئی پس زود منتظمشود احوال اهل بیت مداح اهل بیت پیعمبر مراست نام من دانم از جهان شرف حال اهل بیت(3)
    در ادامه ترکیب بند بالا هم گفته است:
    ای رفعت و علو علی مرتضا ترا علم و وفا و فضل علی الرضا تراست(4)
    (همین اشاره ایشان به علی بن موسی الرضا برای اثبات شیعه دوازده امامی بودنایشان کفایت می‏کند، چرا که آن افرادی که علی بن موسی الرضا را قبول داشته باشند،به تحقیق و یقین شیعه اثنی عشری می‏باشند.
    دلیل دیگری که در مورد شیعه دوازده امامی بودن صابر وجود دارد، اشارات وی بهظهور حضرت مهدی(عج) و برپائی عدل و دادگری در جهان می‏باشد، از این روی در صفحه 61دیوانش خطاب به ممدوح خود گفته است:
    مهدی بود که ظلم برد، عدل گسترد مهدی توئی بدین صفت اندر زمان خویش
    و در صفحه‏99 به صورت دیگری هم گفته است:
    مهدی بود که دفع کند ظلم را به عدل مهدی توئی بدین صفت اندر دیار خویش
    واینک ذکر اشعار صابر درباره حضرت امام حسین(ع):
    به کربلا چو دهان حسین از او نچشید همی دهند زبانها یزید را دشنام(5)
    و در ادامه همان قصیده گوید:
    اگر به زیر رکاب حسین، او بودی به دست فتح گرفتن عیان لشگر شام دانی که بر علی وحسین و حسن چه کرد عهد بد زمانه چه در سر چه در علن زهی به خلد روان کرده بر ثباتزبان روان فاطمه و حیدر و حسین و حسن بنیاد حسن و قبله احسان ابوالحسن در خلق و خلقمثل حسین و حسن شده
    در غزلی هم گفته است:
    آن عهد و وفای ما کجا شد از هر دو، دلت چرا جدا شد دی عادت تو همه وفا بود امروزچرا همه جفا شد بر لشگر حسن پادشاهی چونین شود آنک پادشا شد تا تو بشدی، بشد قرارممعلوم نمی‏شود کجا شد هجران تو دشت کربلا بود رو حصه من همه بلا شد وز خون دو دیده،رویم اینک چون حلق شهید کربلا شد زین گونه شود که من شدستم هر دل که به عشق مبتلاشد(6)
    سید حسن غزنوی(وفات‏556هجری)
    سید حسن معاصر مسعود غزنوی و سلجوقیان بوده است وی در قصیده‏ای گفته است:
    ای بی‏وفا زمانه چه خواهی، دگر مکن وی تندرو سپهر چه داری، دگر بیار والله کهماتم شرف الملک بو علی از ماتم حسین علی هست‏یادگار
    و در قصیده‏ای دیگر گوید:
    لاله غرقه به خون همچو حسین سوسن زنده نفس همچو حسن(7)
    امیر قوامی رازی(وفات 560هجری)
    از فصحای شعرای ری و فضلای مؤمنان فرخنده‏پی بوده و اکثر اشعار او چون در مدحخاندان سادات و اولاد ایشان بوده به سعی نامشکور مخالفان و مغرضان از میان رفتهاست.
    بدرالدین قوامی از گویندگان نیمه اول قرن ششم هجری است. وی مداح قوام الملک یمینالدین طغرائی بوده و تخلص خود را هم از او گرفته است.
    قوامی در زمان خود در بلاد عراق عجم بخصوص در شهر ری، مقامی به سزا و شهرتواحترامی قابل ارزش داشته و از شعرای شیعی و مداح اهل بیت(ع) بوده است، شعرش مشحوناز پند و اندرز و زهد و طاعت و در این جهت‏به روش سنائی رفته و گفته است:
    شاد باش ای قوامی هنری کاهل ری را سنائی دگری
    قوامی در اثبات شیعه اثنی عشری بودن خود گفته:
    ز بعد علی یازده سیدند به میدان دین در، ز عصمت‏سوار یکی مانده زیشان نهان درجهان جهانی ازو مانده در انتظار
    و در جای دیگر گوید:
    بعد از احمد دامن مهر علی در پای کش زآنکه بس ناخوش بود بی‏سر گریبان داشتن وزپس او یازده سید که ما را واجب است اعتماد عقبی و دنیا برایشان داشتن حب اهل بیت واصحاب آنچنان دارم به طبع کم به تیغ از دوستیشان باز نتوان داشتن
    قوامی از مناقب خوانان، یعنی مداحان شیعه بوده است، در این زمینه نیز گوید:
    قوامی از آن است مداح تو که تا کار او را به سامان کنی
    در آن زمان یعنی قرن ششم هجری، مناقب خوانی نوعی بسیار مؤثر از دعوت به مذهبشیعه و تبلیغ بوده است و گاهی در نفوس بی‏غرض تاثیر تمام و اثر حیرت‏انگیز وشگفت‏آوری می‏بخشیده است. بنابراین، زمامداران وقت گاهی از این کارها جلوگیریمی‏کرده‏اند حتی گاهی منجر می‏شده که زبان مناقب خوان یعنی قائل مدح و فضیلت رامی‏بریده‏اند و یا او را می‏کشتند.
    قوامی رازی از مداحان شرف الدین محمد بن علی مرتضی رئیس ری بوده است و در جائیدر مدح وی گفته است:
    تا صاحب الزمان برسیدن به کار دین اولی ترین کسی شرف الدین مرتضی است
    این نقیب شرف الدین محمد بن علی که از فرزندان عبدالله الباهربن امام زینالعابدین(ع) است، خود و پدرانش سمت نقابت و ریاست علویان را در قم و ری برعهدهداشته و همیشه در گرد ایشان علماء و شعرای بسیار می‏زیسته‏اند، که به نام ایشانقصائد می‏ساخته، کتب تالیف می‏کرده و ذکر آن سادات جلیل را به این شکل جاویدمی‏ساخته‏اند.
    از شعرای فارسی زبان قوامی جزو نخستین کسانی است که در اشعار خود صریحا به شیعهدوازده امامی بودن خویش اعتراف و به حقانیت مذهب تشیع و عدل خدا وامامت ائمه اثنیعشر: تصریح کرده است.
    دیوان اشعار این شاعر گرانقدر توسط محقق خستگی‏ناپذیر مرحوم میرجلال الدین حسینیارموی (محدث) به زیور چاپ آراسته گردیده است.
    از اشعار اوست در مدح و منقبت و رثای امام حسین(ع):
    روز دهم ز ماه محرم به کربلا ظلمی صریح رفت‏بر اولاد مصطفی هرگز مباد روز چوعاشور در جهان کان روز بود قتل شهیدان کربلا آن تشنگان آل محمد اسیروار بر دشتکربلا به بلا گشته مبتلا اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن از پرده رضا همه افتاده برقضا فرزند مصطفی و جگر گوشه رسول سر بر سنان و بدن بر سر ملا عریان بماند پردگیانسرای وحی مقتول گشته شاه سراپرده عبا قتل حسین و بردگی اهل بیت او هست اعتبار وموعظه ما و غیر ما دل در جهان مبند کز و جان نبرده‏اند پرورده پیمبر و فرزند پادشاهرگه که یادم آید از آن سید شهید عیشم شود منغض و عمرم شود هبا ای بس بلا و رنج کهبر جان او رسید از جور و ظلم امت‏بی‏رحم و بی‏حیا در آرزوی آب، چنوئی بداد جانلعنت‏برین جهان به نفرین بی‏وفا آن روزها که بود در آن شوم جایگاه مانده چو مرغ درقفس از خوف بی‏رجا با هرکسی همی به تلطف حدیث کرد آن سید کریم نکو خلق خوش لقا تاآن شبی که روز دگر بود قتل او میدادشان نوید و همی گفتشان ثنا گویند کاین قدر شبعاشور گفته بود آمد شب وداع چو تاریک شد هوا روز دگر چنانکه شنیدی مصاف کرد حاضرشده ز پیش و پس اعدا و اولیا برتن زره کشیده و بر دل گره زده رویش زغبن تافته، پشتشزغم دوتا از آسمان دولت او ماه گشته گم وز آفتاب صورت او، گم شده نوا در بوستانچهره و شاخ زبان او از گل برفته رنگ و زبلبل شده نوا خونش چکیده از سر شمشیر برزمین یاقوت در فشانده ز مینابه کهربا از بهر شربتی ببر لشگر یزید بر من یزید داشتهجان گران بها لب خشک از آتش دل و رخ ز آب دیده‏تر دل با خدای برده و تن داده در قضابگرفته روی آب، سیاه یزید شوم بی آب چشم و سینه پر از آتش هوا از نیزه‏ها چو بیشهشده حربگاهشان ایشان در و خروشان چو شیر و چو اژدها بر آهوان خوب مسلط سگان زشت برعدل ظلم چیره شده بر بقا فنا این ها در آب تشنه وایشان به خونشان از مهر سیرگشته وزکینه ناشتا بر قهر خاندان نبوت کشیده تیغ تا چون کنندشان به جفا سر زتن جدا آهختهتیغ بر پسر شیر کردگار آن باغبان باقی شمشیر مرتضی ایشان قوی ز آلت و ساز و سلاح واسب واینها ضعیف و تشنه و بی‏پر گویی نوا میر وامام شرع حسین علی که بود خورشیدآسمان هدی شاه اوصیا از چپ و راست‏حمله همی کرد چون پدر تا بود در تنش نفسی و رگیبه جا خویش و تبار او شده از پیش او شهید فرد و وحید مانده در آن موضع کربلا افتادهغلغل ملکوت اندر آسمان برداشته حجاب افق امر کبریا بر خلد منقطع شده انفاس حور عینبر عرض مضطرب شده چون جنبش سما زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد ماتم سرای، ساخته برسدره منتها در پیش مصطفی شده زهرای تنگدل گویان که چیست درد حسین مرا دوا تا کی زامت تو به ما رنجها رسد دانم که ای پدر ندهی تو بدین رضا فرزند من که هست ترا آشنایجان در خون همی کند به مصاف اندر آشنا از تشنگی روانش بی‏صبر و بی‏شکیب گرمای کربلاشده بی‏حد و منتها او در میان آن همه تیغ و سنان و تیر دانی همی که جان و جگر خونشود مرا زنده نمانده هیچ‏کس از دوستان او در دست دشمنانش چرا کرده رها یک ره بنالپیش خداوند دادگر تا از شفاعت تو کند حاجتم روا گفتا رسول باش که جان شریف او زانقتلگاه زود خرامد بر شما ایشان درین، که کرد حسین علی سلام جدش جواب داد و پدر گفتمرحبا زهرا ز جای جست و برویش در اوفتاد گفت ای عزیز ما تو کجائی و ما کجا چون رستیاز مصاف و چه کردند با تو قوم مادر در انتظار تو، دیر آمدی چرا کار چو تو بزرگ نهکاری بود حقیر قتل چو تو شهید نه قتلی بود خطا فرزند آن کسی که ز ایزد برای اوست‏درباغ وحی جلوه طاووس هل اتی در خانه نبوت و عصمت‏برای تو سادات را جمال شد، اسلام رابها شاه امام نسل پیمبر نسب توئی کشته به تیغ قهر ترا لشگر جفا آب فرات بر توببستند ناکسان آمیخته خون تو با خاک کربلا برجان تو گشاده کمین دشمنان کین با تونمانده هیچ کس از دوست و آشنا نه هیچ مهربان که تولا کند بتو نه هیچ سنگدل که محاباکند ترا سینه دریده، حلق بریده، فکنده دست غلتان به خون و خاک سر از تن شده جدا برسینه عزیز تو بر اسب تاخته ای هم چو مصطفی ز همه عالم اصطفی اندام تو چگونه بود زیرنعل اسب کز روی لعل تو نزدی گرد گل صبا رخت و بنه به غارت و فرزند و زن اسیر در دستآن جماعت پر زرق و کیمیا اولاد و آل تو متحیر شده ز بیم وز راه سردشان متغیر شدههوا
    با توجه به بیت آخر قصیده، تصور می‏رود که دنباله سخن قطع شده و آخرین اشعارمرثیه ضایع گردیده است.
    قوامی در جای دیگر هم گفته:
    گر درین ره به عشق روی آری صدف و در بینی از چپ و راست ور قیاسی کنی ز روی یقینرونق دین ز عدل عادل خواست هر فضیلت که مر شهیدان راست به همان گر کنیم ختم رواستخاص درگاه کبریاست علی وین سخن مخلص حقیقت راست آن دو گلزار دین حسین و حسن زیورعرش و زینت زهراست بر روان مهاجر و انصار بی‏نهایت زما سلام و دعاست(9)
    باز در مرثیه امام حسین(ع) گفته است:
    میر امام زاده که چون او نیافرید تا از عدم خدای همی بنده آورد از شوم قتل آن تنبی‏سر بدیع نیست گر جویبار سر و سر افکنده آورد دل مرده‏ای بود که ننالد زدرد اویای طرفه مرده‏ای که خبر زنده آورد مرد آن بود که روز بلا، پیش دوستان بر درد دوستدل به غم آکنده آورد بنگر چه صعب درد بود درد قتل اوی کان تیره شب ز روز درخشندهآورد آرد به زعفران(10) جا هر سال گریه‏ها آن زعفران که خاصیتش خندهآورد(11)

    پی‏نوشتها:
    1) دیوان عمعق بخارائی، تصحیح مرحوم سعید نفیسی، تهران‏1339، ص‏81.
    2) همان منبع، ص 134 - لباب الالباب، محمد عوفی، تصحیح مرحوم سعید نفیسی، تهران 1335، ص 381.
    3) دیوان ادیب صابر ترمذی، تصحیح محمد علی ناصح، تهران، بی‏تا، صفحات‏157، 334 و 335.
    4) همان مدرک.
    5) همان مدرک.
    6) همان منبع، صفحات‏159، 232، 242، 402،417.
    7) دیوان سید حسن غزنوی، تصحیح سید محمد تقی مدرس رضوی، تهران، 1362، صفحات 75 و 158.
    9) دیوان امیر قوامی رازی، به تصحیح مرحوم جلال الدین حسینی ارموی، تهران، 1334صفحات 125 تا 128.
    10) زعرفان جای، محلی بوده که شیعیان هر ساله در ماه محرم واقعه عاشورا مراسممذهبی خاص شهدای کربلا را برپا می‏داشته‏اند برای اطلاع بیشتر از زعرفان جای و معنیو محل آن به کتاب النقض، ص‏406 و دیوان قوامی رازی، ذیل صفحات‏16 و 190 مراجعهشود.
    11) همان منبع، ص‏16.



  4. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا

    سوزنی سمرقندی (وفات 569 هجری)
    سوزنی اهل نسف (نخشب) بوده و در نظم استاد مسلم و در نثر نیز دستی داشته است،سوزنی شاعری مداح و هزل‏گو بوده و از اشعار وی برمی‏آید که شیعه اثنی عشری بودهاست. در اثبات شیعه دوازده امامی بودن وی، شعر ذیل گواه است:
    گویند مهدی آید، صاحب قرآن برون چون مدت زمانه خواهد بر کران رسید
    در جای دیگری هم گفته:
    سپهر جاه علی افتخار دین که ز فخر چو شیعه مذهب خود را بر آن علی بندم
    بسیاری از ممدوحان سوزنی از سادات آل حسن و آل حسین بوده که در آن زمان درولایت‏خراسان سمت امیری داشته‏اند.
    از اشعار اوست:
    از نسل حسین بن علی، شاه شهیدی
    نز تخمه جمشیدی وز گوهر مهراج(1)
    اطهر و اشرف شه آل حسین بن علی
    آنکه علی جاه او هر روز عالیتر سزد
    چون مناقب نامه آل علی دفتر کند
    نام او چون فاتحه آغاز آن دفتر سزد
    تاج سر سادات حسین علی آنکو
    پیغمبر حق راست گرامی‏تر فرزند
    من از هوای جگر گوشگان پیغمبر
    نه بر کنم دل تا جان بود موافق تن
    همه هوای من آن است تا شود ماهر
    به مدح آل نبی طبع من به نظم سخن
    از آن چه به، که مزین شود مرا دیوان
    به مدح عترت کرار(2) ، شیر شیراوزژن(3)
    رشید الدین وطواط(وفات 573 هجری)
    در قصیده مدیحه‏ای گوید:
    در فوت من مکوش، مبادا ز حب فضل
    وقت تحسری بود از فوت من ترا
    در خون من مشو، که به خون شسته‏ام دورخ
    بی‏تو، به حق خون شهیدان کربلا و در قصیده دیگری سروده است:
    ای شه شرق، اتسز غازی
    وی هدی را ز تیغت استظهار
    چون تو بودی به دانش و مردی
    در زمانه چو حیدر کرار
    رفت فرزند تو به عاشورا
    چون حسین علی به دار قرار
    صبر کن، صبر کن، خداوندا
    انما الصبر شیمة الاحرار(4)
    فلکی شروانی(وفات 577 هجری)
    فلکی برخلاف شعرا و درباریان هم‏عصر خویش، تمایل به روش شیعه و دوستی با خاندانعلی‏علیه السلام را داشته است‏برای نمونه در ضمن قصیده‏ای که از زندان به عنوان«شروان شاه‏» گفته، اشعار ذیل را سروده و ممکن است‏یکی از علل حبس و خشم شروان شاه،نسبت‏به فلکی، همین تمایل او به شیعه بودن وی باشد.
    به نور روضه سید، به خاک مشهد حیدر
    به سنگ خانه کعبه، به آب چشمه زمزم
    به آب چشم اسیران اهل بیت پیغمبر
    به خون پاک شهیدان عشر ماه محرم(5)
    اثیر الدین آخسیکتی(وفات 580 هجری)
    اثیر الدین به مقام امیرالشعرائی دربار سلاجقه رسیده است وی با این که حنفی مذهبمتعصبی بوده با این وجود در مدح حضرت علی وامام حسن وامام حسین‏علیهم السلام اشعاریدارد که از جمله آنهاست:
    کجا رمزی در اندازد قتیلی چون حسین آرد
    کجا زهری برافشاند شهیدی چون حسن دارد
    در قصیده مدحیه قزل ارسلان هم گفته است:
    ایمان به دان دو میوه شاخ پیمبری
    کاز وی مراد عنصر شبیر و شبر است
    منظور از شبیر و شبر حضرت امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام می‏باشد زیرا حسندر اصل به معنی شبر و حسین به معنی شبیر می‏باشد.
    و در قصیده دیگر گوید:
    سبزه فکنده بساط، برطرف آبگیر
    لاله حقه نمای، شعبده بوالعجب
    پیش نسیم ارغوان قرطه خونین به کف
    خون حسینان(6) باغ کرده چو زهرا طلب(7)
    انوری ابیوردی(وفات 587 هجری)
    انوری در خراسان بزرگ آن زمان، دارای شهرت بسیار بوده و معاصر سلطان سنجر سلجوقیبوده است.
    از اشعار اوست:
    ای جوادی که خاک پایست را
    بوسه ده گشته هر که تاجور است
    عفو فرمای گر مثل گنهم
    خون شبیر و کشتن شبر است(8)
    حسام دولت و دین ای خدای داده ترا
    جمال احمد و جود علی و نام حسین(9)
    به من از کربت و بلا آورد
    که نیاورد کربلا به حسین(10)
    جمال الدین محمد اصفهانی(وفات حدود588 هجری)
    جمال الدین پدر استاد کمال الدین اسماعیل و سرآمد قصیده‏سرایان ایران در قرن ششمهجری می‏باشد وی حنفی مذهب بوده، اما به تشیع نیز مایل بوده است. از اشعار اوست درمدح اهل بیت و واقعه کربلا:
    مباش غره بدین گند پیر دنیا زانک
    هزار شوهر کشت و هنوز بکر این زن
    ببین چه کرده او با اهل بیت مصطفوی
    حدیث رستم بگذار و قصه بهمن
    چه تیر غدر که رخنه نکرد شان سینه
    چه تیغ ظلم که خونین نکردشان گردن
    نه بهر ایشان بود، آفرینش عالم؟
    نه بهر ایشان بود، ازدواج روح و بدن؟
    خدای عز و جل، در زمین دو شاخ نشاند
    ز یک نهال برون آخته، حسین و حسن
    یکی زبیخ بکندند آب ناداده
    یکی به تیغ به زهر آب داده اینت‏حزن
    اگر زمانه کسی را به طبع گشتی رام
    دگر نبودی مر اهل بیت را توسن
    چو با سلاله پیغمبر آن رود، تو که‏ای؟
    که از سلامت‏خواهی که با شدت جوشن
    بمیر پیشتر از مرگ، تا رسی جائی
    که مرگ نیز نیاردت گشت پیرامن و در جائی دیگر در لغزی به اسم آب (که اشاره به لبتشنگی یاران امام حسین‏علیه السلام دارد) می‏گوید:
    پیوسته در حمایت او لشگر بلا
    همواره در رعایت او اهل روستا
    مقصود جستجوی سکندر به شرق و غرب
    مطلوب آرزوی شهیدان کربلا
    گاهی دهد به تیغ زبان رونق سخن
    گاهی زبان تیغ بدو یا بدانجلا(11)
    خاقانی شروانی(وفات 595 هجری)
    خاقانی را به سبب کمالی که در صناعت‏شعر داشته، حسان العجم هم لقب داده‏اند ویشاعری آزاده، بلندنظر، دارای احساسات لطیف، عالی و همت‏بلند و مردی کامل بودهاست.
    چون در روزگار وی بلیه تقیه(12) در طائفه علیه شیعه مرتضوی، ساریبود، لاجرم وی بعضی از عقائد خود را در قطعه‏های شعر به طریق کنایه ادا نمودهاست.
    خاقانی به علت‏بدگوئی و حسدورزی مغرضین در دو نوبت مدتی از عمر خود را در زندانحکومتی گذرانده است.
    مرحوم شیخ عباس قمی و شهید قاضی نورالله شوشتری و دیگران او را شیعهدانسته‏اند.
    خاقانی در جائی گوید:
    علوی دوست‏باش خاقانی
    کز عشیره علی است فاضل‏تر
    بدشان، به ز مردم نیکو
    نیکشان از فرشته کامل‏تر
    و با توجه به اشعار ذیل می‏توان گفت که او به یقین شیعه دوازده امامی بوده است(زیرا فقط شیعیان اثنی عشری هستند که حضرت امام رضاعلیه السلام وامامان پس از وی راهم قبول دارند).
    در شعری به مطلع:
    به خراسان شوم انشاءالله
    آن ره آسان شوم انشاءالله
    گوید: بر سر روضه معصوم رضا
    شبه رضوان شوم انشاءالله
    گرد آن روضه چو پروانه شمع
    مست جولان شوم انشاء الله
    و در اشعار دیگری گفته:
    کو آن که به پرهیز و به توفیق و سداد
    هم باقر بود و هم رضا و هم سجاد
    از بهر عیار دانش اکنون به بلاد
    کو صیرفی و کو محک و کو نقاد و دلیل قطاع‏تر
    در شیعه دوازده امامی بودن خاقانی شعر زیر است که اشاره به ظهور حضرت مهدی(عج) دارد:
    مفخر اول البشر، مهدی آخرالزمان
    وحی به جاش آمده آیت عدل گستری
    از اشعار اوست در وقایع کربلا و امام حسین‏علیه السلام:
    با که گیرم انس کز اهل وفا بی‏روزیم
    روزی من نیست، یا خود نیست در عالم وفا
    در همه شروان مرا حاصل نیامد، نیم دوست
    دوست‏خود ناممکن است ای کاش بودی آشنا
    من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
    روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
    ای عراق الله جارک سخت مشعوفم به تو
    وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم ترا
    گرچه جان از روزن چشم شما بی‏روزی است
    از دریچه گوش می‏بیند شعاعات شما(13)
    ز صد هزار خلف یک خلف بود چو حسین
    که نفس احمد بختی رام او زیبد
    ز صد هزاران بختی یکی نجیب آید
    که کتف احمد جای زمام او زیبد(14)
    ظهیرالدین فاریابی(وفات 598 هجری)
    تمام دیوان او متبوع و مقبول است‏به لطافت و سلاست، به حلاوت گفتار و بلاغتاشعار و نهایت امتیاز را دارد.
    به ظن قریب به یقین ظهیر فاریابی شیعه بوده و اعتقادی محکم و خالصانه بهخانداننبوت داشته است.
    از جمله اشعار ذیل گواه این مدعی است و می‏توان گفت: شیعه دوازده امامی بودهاست.
    ظهیر با تو چه گویم عجب که نشناسی
    غریب خاک خراسان شهید خطه طوس
    یا در شعری دیگر گوید:
    ای صبا گر به خراسان گذری بهر ظهیر
    همتی جز ز دم شاه غریبان مطلب
    از اشعار اوست، درباره کربلا وامام حسین‏علیه السلام:
    ای ظهیر از گور نقبی می‏زنم تا کربلا
    می‏روم گریان به پابوس حسین تشنه لب(15)
    بس که چشم غم سرشکم، بابلا آمیخته است
    خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا(16)
    ابوالمفاخر رازی(وفات حدود 600 هجری)
    رازی، ادیبی فاضل بوده است، دیوانش به نظر نرسید، اما اشعاری از او در آتشکدهآذر و روضة‏الشهداء نقل شده است.
    اصولا همانگونه که در جاهای دیگر نیز یادآور شده‏ایم، شاعران شیعه، یا اشعار خودرا از جور ظالمان و مغرضین، آن‏گونه که بایسته است، ثبت و ضبط ننموده و یا اگردیوانی ترتیب داده‏اند، از میان برده شده است. چرا که از هر صد شاعر شیعه، شعر یکیاز آنان هم به دست ما نرسیده است.
    برای نمونه به کتاب شرح حال صاحب بن عباد که در آن ا ز شاعران شیعه عهد وی و پساز وی نام برده شده است، رجوع نمائید و سپس ملاحظه کنید که شعر کدام یک مانده و بهدست ما رسیده است؟
    اشعار ذیل از ابوالمفاخر رازی است که ترجمه زبان حال عمر سعد است که به طمعحکومت ری و طبرستان، راضی به جنگ با حضرت امام حسین‏علیه السلام شده:
    مرا بخواند عبیدالله از میان عرب
    رسید بر دلم از خواندنش هزار تعب
    مرا امارت ری داد و گفت‏حرب حسین
    قبول کن که از او ملک راست، شور و شغب(17)
    به ملک ری دل من مایل است و می‏ترسم
    به کینه چون بکشم پادشاه ملک ادب
    چگونه تیغ کشم در رخ کسی که وراست
    شجاعت و نسب و علم و حلم و فضل و حسب
    سزای قاتل او دوزخ است و می‏دانم
    که این چنین عمل آرد خدای را به غضب
    ولی چو در نگرم در ری و حکومت آن
    همی رود ز دلم خوف نار ذات لهب ضمنا
    ابوالمفاخر ترجمه رجز حر ریاحی را هم به صورت زیر بیان نموده است:
    منم شیر دل حر مردم ربای
    کمر بسته پیش ولی خدای
    منم شیر و شمشیر بران به دست
    که دارد بر شیر و شمشیر پای شهادت
    حر ریاحی را اینگونه بیان نموده است:
    خوشا حر فرزانه نامدار
    که جان کرده بر آل احمد نثار
    ز رخش تکبر فرود آمده
    شده بر براق شهادت سوار
    به عشق جگو گوشه مصطفی
    برآورده از جان دشمن دمار(18)
    بابا افضل کاشانی(وفات 610 هجری)
    بابا افضل از رباعی سرایانی است که او را در ردیف ابو سعید ابوالخیر و خیامشمرده‏اند:
    بابا افضل شیعه اثنی عشری بوده و مدایحی درباره اهل بیت‏علیهم السلام دارد که ازجمله آنهاست:
    از روز ازل مهر علی در دل ماست
    با مهر علی سرشته آب و گل ماست
    گویند که در جهان چه حاصل کردی
    اندر دو جهان، مهر علی حاصل ماست
    گر مهر علی در دل و جانت نبود
    از دین محمدی نشانت نبود
    اثنا عشری اگر نباشی به یقین
    از دوزخ سوزنده امانت نبود
    یا رب به رسالت رسول الثقلین
    یا رب به غزا کننده بدر و حنین
    عصیان مرا دونیم کن در عرصات
    نیمی به حسن ببخش و نیمی به حسین(19)

    پی‏نوشتها:
    1) دیوان سوزنی سمرقندی، به ااهتمام ناصرالدین شاه حسینی، تهران، 1338، ص 45.
    2) کرار یا حیدر کرار، لقب حضرت علی‏علیه السلام و به معنی شیرحمله‏ور و بسیارتکرار کننده است که اشاره به دلاوریها و رشاتهای آن حضرت در جنگ با دشمنان اسلامدارد(گزیده اشعار کسائی، ص 51).
    3) دیوان سوزنی سمرقندی، صفحات 28 و 159.
    4) دیوان رشید الدین وطواط، تصحیح سعید نفیسی، تهران، 1339، صفحات 8 و 256.
    5) دیوان فلکی شروانی، به اهتمام طاهر شهاب، تهران، 1345، صفحات 9 و 47.
    6) منظور از حسینان باغ هم حضرت امام حسن وامام حسین‏علیهما السلام می‏باشد.
    7) دیوان اثیر الدین آخسیکتی، تصحیح رکن الدین همایون فرخ، تهران، 1337، صفحات 27، 50 و 250.
    8) دیوان انوری، جلد اول، به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی، تهران، 1340، ص 66.
    9) مدرک قبل، ج 2، صفحات 706 و 710.
    10) مدرک قبل، ج 2، صفحات 706 و 710.
    11) دیوان جمال الدین محمد اصفهانی، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، 1341صفحات 17 و 294.
    12) تقیه، در لغت‏یعنی، پرهیز کردن، خودداری کردن، خودداری از اظهار عقیده ومذهب خویش، در مواردی که ضرر مالی یا جانی یا عرضی و آبرو رفتن متوجه شخص باشد وتقیه از آن جا پدید آمد که شیعیان برای مدتهای مدیدی در معرض خطر مغرضین و متعصبینقرار گرفته بودند. برای اطلاع بیشتر از معنی و اصطلاح تقیه و دستور و زمان پیدایشآن به کتاب ارزشمند «تشیع در مسیر تاریخ‏» تالیف دکتر سید حسین جعفری (هندی الاصل) و اصول کافی، مراجعه فرمائید.
    13) دیوان خاقانی شروانی، به کوشش ضیاء الدین سجادی، تهران، 1338، ص 2.
    14) همان منبع، ص 854.
    15) دیوان ظهیرالدین فاریابی، به اهتمام هاشم رضی، تهران، بی‏تا، صفحات 187 و 280.
    16) دیوان ظهیرالدین فاریابی، به اهتمام هاشم رضی، تهران، بی‏تا، صفحات 187 و 280.
    17) شغب یعنی فتنه‏انگیزی و فساد، یا شور و غوغا برانگیختن (فرهنگ معین، ص 2050).
    18) روضة‏الشهداء ملاحسین واعظ کاشفی، تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران، 1349،صفحات: 263 و 278.
    19) دیوان بابا افضل کاشانی، تصحیح مصطفی فیضی و دیگران، تهران، 1363، صفحات 15، 98 و 263.




  5. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا
    جلال الدین محمد مولوی(وفات 672 هجری)
    جلال الدین یکی از بزرگترین و تواناترین‏گویندگان متصوفه و از عارفان نام‏آور وستاره درخشنده و آفتاب فروزنده آسمان ادب‏فارسی و شاعری حساس و صاحب اندیشه بودهاست.
    جلال الدین محمد مولوی، اگر چه سنی مذهب بوده ولی کمتر از یک شیعه معتقدراستیندر فضائل ائمه سخن نگفته است. در دیوان او، اشعار و اشارات زیادی درباره‏حضرتعلی(ع) وجود دارد و در واقع آن حضرت را از همه برتر دانسته است، برای نمونه‏چند بیتاز اشعار بسیاری که در مدح و منقبت‏حضرت علی(ع) سروده، نقل می‏گردد:
    آن شاه که با دانش و دین بود، علی بود مسجود ملک ساجد معبود، علی بود خورشیدضیاء گستر و جمشید دو کشور ماه فلک موهبت و جود، علی بود آن شاه فلک مرتبه کز عز وجلالت بر سایر مخلوق بیفزود، علی بود آن نکته تحقیق حقائق به حقیقت کز روی یقینمظهر حق بود، علی بود آن نقطه توحید احد کز دم واحد جز او نفس وحدت نشنود، علی بودآن بود وجود دو جهان کز ره معنی بی او نشدی عالم موجود، علی بود آن فاتحه‏دولت ومفتاح سعادت کاز قفل در مصطبه بگشود، علی بود آن ساعد دین حق و ینبوع‏معانی کز یمنوی آدم شده مسجود، علی بود آن فارس میدان ریاضت که به مردی گوی سبق‏از عالم بربود،علی بود آن شه که به شمشیر وی از آینه دین زنگ ستم و بدعت‏بزدود،علی بود آن نورمجرد که بد او در همه حالت با موسی و با عیسی و با هود، علی بود آن روح مصفا کهخداوند به قرآن بنواخت‏به چند آیت و بستود، علی بود هم صابر و هم‏صادق و هم قانت ومنفق هم هادی و هم شاهد و مشهود، علی بود هم اول و هم آخر و هم‏ظاهر و باطن هم موعدو هم وعده و موعود، علی بود وجهی که بفرمود خداوند به‏قرآن آن وجه مکرم که بفرمودعلی بود جبریل امین را زبر حضرت عزت مقصد به مثل احمدو مقصود علی بود گوید ملک ساجدو مسجود بد آدم از من بشنو ساجد و مسجود علی‏بود(1)
    توصیف و شرح وقایع کربلا، از دیرباز، در شعر عرفانی ما، چه در آثارشاعران شیعی وچه شاعران اهل سنت، سابقه‏ای دیرین دارد و شاعران بزرگی چون:
    «سنائی، عطار، سیف‏الدین، فرغانی، جامی، وحشی بافقی، صائب، بیدل دهلوی،عمان‏سامانی‏» و تعدادی دیگر، هر یک به فراخور حال از واقعه عاشورا از دیدعرفانی‏خود یاد کرده‏اند.
    جلال الدین مولوی بزرگترین شاعر پارسی‏گوی، نیز اشارات عرفانی متعددی بهواقعه‏کربلا دارد، از جمله در یک غزل، با لطافت هرچه تمامتر سخن‏سرائی نمموده ودریغ واندوه و آلام خود را رنگی عارفانه داده و می‏گوید:
    کجائید ای شهیدان خدائی بلاجویان دشت کربلائی کجائید ای سبکروحان عاشق پرنده ترزمرغان هوائی کجائید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشائی کجائید ای ز جان وجانرهیده کسی مر عقل را گوید: کجائی؟ کجائید، ای در زندان شکسته بداده وامداران رارهائی کجائید ای در مخزن‏گشاده کجائید ای نوای بی‏نوائی(2)
    دنباله اشعار مولوی درباره حضرت امام حسین(ع):
    تا چه کین دارند دائم دیو و غول چون یزید و شمر با آل رسول گفت دانم کز تجوعوزخلا جمع آمد رنجتان زین کربلا(3) آن غریب شهر سربالا طلب گفت می‏خسپمدرین مسجد به‏شب مسجدا، گر کربلای من شوی کعبه حاجت روای من شوی(4)
    مولوی در دفتر پنجم‏مثنوی خود درباره ابتدای خلقت جسم آدم(ع) و وقتی که بهفرستادن اسرافیل رسیده،این ابیات را هم سروده است:
    در دمی از صور یک بانک عظیم پرشود محشر خلائق را رمیم در دمی در صور گوئی‏الصلابر جهیدای کشتگان کربلا ای هلاکت دیدگان از تیغ مرگ بر زنید از خاک، سر شاخ وبرگ(5)
    و درباره عزاداری اهل حلب در ایام عاشورا گوید:
    به تعزیت داشتن شیعه، اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازه انطاکیه ورسیدنغریب شاعر از سفر و پرسیدن که این غریو چه تعزیه است؟
    روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر، تا به شب گرد آید مرد و زن، جمعی‏عظیمماتم آن خاندان دارد مقیم ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا بشمرندآن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان نعره‏هاشان می‏رود در ویل ودشت پرهمی گردد همه صحرا و دشت یک غریبی شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغان‏شنید شهررا بگذاشت و آن سو رای کرد قصد جست و جوی آن هیهای کرد پرس پرسان می‏شداندر افتقاد(6) چیست این غم، بر که این ماتم فتاد نام او و القاب او، شرحم‏دهید کهغریبم من، شما اهل ده‏اید چیست نام و پیشه و اوصاف او تا بگویم مرثیه زالطاف اومرثیه سازم که مرد شاعرم تا از اینجا برگ و لا لنگی برم آن یکی گفتش که‏هیدیوانه‏ای تو نه‏ای شیعه، عدوی خانه‏ای روز عاشورا نمی‏دانی که هست ماتم جانی که‏ازقرنی به است؟ پیش مؤمن کی بود این غصه، خوار قدر عشق گوش، عشق گوشوار پیش مؤمن ماتمآن پاک‏روح شهره‏تر باشد ز صد طوفان نوح(7)
    سعدی شیرازی(وفات 659 هجری)
    سعدی نویسنده وشاعر بزرگ قرن هفتم هجری می‏باشد، اگرچه وی به سنی شافعی بودنشهره است، اما دست‏کمی از یک عالم شیعه ندارد. و این شعرها که در ذیل نقل می‏گردددر افتخار او به‏شیعه بودن یا سنی متمایل به اهل بیت کافی است. سعدی با آن همه دانشو آگاهی وسیر و سیاحت‏به هنگام تدریس در نظامیه بغداد در برخورد با رجال علم و عملو بحث‏و جدل با آنان فریاد برآوده که:
    کس را چه زور و زهره که وصف علی کند جبار در مناقب او گفت هل اتی زور آزمای‏قلعهخیبر که بند او در یکدیگر شکست‏به بازوی لافتا(8) مردی که در مصاف، زرهپیش‏بسته بود تا پیش دشمنان نکند پشت‏بر غزا شیر خدا و صفدر میدان و بحر جودجانبخش‏در نماز و جهان سوز در دعا دیباچه مروت و دیوان معرفت لشگر کش فتوت وسرداراتقیا فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست مائیم و دست و دامن معصوم مرتضاپیغمبرآفتاب منیر است در جهان وینان ستارگان بزرگند و مقتدا یا رب به نسل طاهراولادفاطمه یا رب به خون پاک شهیدان کربلا یا رب به صدق سینه شیران راستگوی یا رببه آب‏دیده مردان آشنا(9)
    و در جائی دیگر گوید:
    منم کز جان شدم مولای حیدر امیرالمومنین آن شاه صفدر علی، کو را خدا بی‏شکولی‏خواند به امر حق ولی کردش پیمبر به رنج اهل بیت و آه زهرا به خون ناحق شبیروشبر(10)
    بیت دوم اشاره صریح به واقعه غدیرخم دارد، احتمالا براساس این اشعار،سعدی شیعهبوده، اما تقیه می‏نموده است.
    سیف الدین فرغانی (وفات 710 هجری)
    سیف الدین از شاعران توانا و سخنوران استادقرن هفتم هجری است. اصل او از فرغانهماوراء النهر بوده ولی در ابتدای عمر به‏شهر «آقسرا» در نزدیکی قونیه از بلاد آسیایصغیر رفته و در آنجا ساکن گردیده‏است.
    سیف از معاصران سعدی و با او مکاتبه و مشاعره داشته است. سیف‏الدین با توجهبه‏مرتبه بلند خود در شعر و ادب و عرفان، به سبب انقطاع از مردم و گوشه‏گیریازدونان و امتناع از مدح امرای ظالم و فاسد زمان در شهر کوچک «آقسرا» (که بعداز مرگوی نیز مرکزیت مهمی نیافت) زیست و در همانجا نیز به گمنامی درگذشت.
    سیف مکررا شاعران عصر خود را از مدح سفلگان مغول برحذر داشته و گفته است:
    از ثنای امرا، نیک نگهدار زبان گرچه رنگین سخنی، نقش مکن دیواری ظالمی را که‏همهساله بود کارش فسق به طمع نام منه، عادل و نیکوکاری هرکه را زین امرا مدح‏کنی، ظلمبود خاصه امروز که از عدل نماند آثاری
    اما در عوض آنان را به غزل‏سرائی‏و سرودن اشعار موعظه و پند تشویق کرده است.
    از سیف به خاطر آنچه که در بالا گذشت، در هیچ یک از تذکره‏ها نام و نشانینیست،در کتابهای عرفانی هم نامی از او قید نشده است.
    علت دیگر گمنامی سیف در تایخ ادب فارسی، آن است که سیف پس از مهاجرت از ایران‏واقامت در بلاد روم، دیگر به وطن مراجعت ننموده، و درست در ایامی درگذشت که‏آسیایصغیر در زیر سیطره ایلخانان و بیدادگران مغول، جولانگاه فقر و پریشانی وبی‏سامانیگردیده و ارتباط بلاد دیگر با ایران (که در اوائل قرن هفتم قوت بسیارداشت) به ضعفگرائیده بود.
    سیف اگرچه اهل سنت‏بوده، اما ارادت و علاقه فراوانی به اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام داشته است.
    او از زمره قدیم‏ترین سخنورانی است که درباره حضرت اباعبدالله‏الحسین(ع) مرثیه‏سروده است.
    از اشعار اوست، در داشتن حب علی(ع):
    معاویه ز برای یزید همچون سگ گرفت تخت‏خلافت، چو شیر یزدان مرد
    در جای دیگر همم‏گفته است:
    سخاوت نشان بزرگی بود ولی زین بزرگان نخواهیم یافت سخا و کرم، دوستی علی استکه‏در آل مروان نخواهیم یافت
    چنانکه در بالاگذشت، سیف از قدیم‏ترین مرثیه‏سرایان‏ایران است، در مرثیه زیر،سیف که با دیدی اخلاقی و نصیحت‏گرایانه به حادثه کربلاپرداخته است، مردم را بهاقامه مراسم تعزیت «کشته کربلا» و «گوهر مرتضی‏» و«فرزند رسول‏» و زاری نمودن، دعوتکرده و گریه و ندبه را در این عزا، موجب‏نزول «غیث رحمت‏» و شستشوی غبار کدورت ازدل دانسته است، آنجا که گوید:
    ای قوم، در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دل مرده خنده تاچندامروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خون‏جگرسرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل به اشک چون در بر گوهر مرتضابگریید بانعمت عافیت‏به صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دل خسته ماتم حسینید ای‏خسته‏دلان هلابگریید در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصل‏به جسم است ازتن نشود جدا بگریید در گریه سخن نکو نیاید من می‏گویم، شما بگریید بر دنیای کم بقابخندید بر عالم پر عنا بگریید بسیار در او نمی‏توان بود بر اندکی‏بقا بگریید بر جورو جفای آن جماعت یکدم ز سر صفا بگریید اشک از پی چیست؟تابریزید چشم از پی چیست؟ تابگریید در گریه به صد زبان بنالید در پرده به صد نوابگریید نسیان گنه صواب نبودکردید بسی خطا، بگریید وز بهر نزول غیث رحمت چون ابر،گه دعا بگریید(11)

    پی‏نوشتها:
    1- دیوان غزلیات شمس، محمد مولوی، به اهتمام منصور مشفق،تهران، 1338، صفحات 259تا 263.
    2- کلیات دیوان شمس، تصحیح محمد عباسی، ص 1017 - غزلیات شمس، ص 523.
    3- مثنوی، محمد مولوی، به اهتمام رینولد نیکلسون، دفتر سوم، تهران، 1353،بیت 72.
    4- همان منبع، بیتهای 4213 و 4214.
    5- همان منبع، دفتر پنجم، ص 904.
    6- افتقاد در بیت هشتم، یعنی گم کردن و از دست دادن چیزی، جستن گم شده‏مهربانی،دلجوئی تفقد (فرهنگ معین، ج‏1، ص 312).
    7- همان، دفتر ششم.
    8- لافتی که اصل آن لافتی می‏باشد قسمتی است از حدیث «لافتی الا علی لا سیف الاذوالفقار» یعنی جوانمردی نیست‏به جز علی(ع) و شمشیری نیست‏به جز ذوالفقار (گزیدهاشعار کسائی، ص 50).
    9- کلیات سعدی، به اهتمام مرحوم محمد علی فروغی، جاویدان، تهران، بی‏تا، ص‏440 - علی در شعر و ستایش فارسی، جواهری وجدی، تهران، 1366، ص 20.
    10- مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری شهید، ج‏2، تهران، 1376، هجری قمری،ص 117.
    11- دیوان سیف الدین فرغانی، به کوشش ذبیح الله صفا، ج‏1، تهران، 1341، ص 176 و 177.




  6. #6
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا
    سیف الدین فرغانى (وفات 710 هجرى)

    سیف الدین از شاعران توانا و سخنوران استادقرن هفتم هجرى است. اصل او از فرغانه ماوراء النهر بوده ولى در ابتداى عمر به‏شهر «آقسرا» در نزدیكى قونیه از بلاد آسیاى صغیر رفته و در آنجا ساكن گردیده‏است.
    سیف از معاصران سعدى و با او مكاتبه و مشاعره داشته است. سیف‏الدین با توجه به‏مرتبه بلند خود در شعر و ادب و عرفان، به سبب انقطاع از مردم و گوشه‏گیرى ازدونان و امتناع از مدح امراى ظالم و فاسد زمان در شهر كوچك «آقسرا» (كه بعداز مرگ وى نیز مركزیت مهمى نیافت) زیست و در همانجا نیز به گمنامى درگذشت.
    سیف مكررا شاعران عصر خود را از مدح سفلگان مغول برحذر داشته و گفته است:
    از ثناى امرا، نیك نگهدار زبان گرچه رنگین سخنى، نقش مكن دیوارى ظالمى را كه‏همه ساله بود كارش فسق به طمع نام منه، عادل و نیكوكارى هركه را زین امرا مدح‏كنى، ظلم بود خاصه امروز كه از عدل نماند آثارى
    اما در عوض آنان را به غزل‏سرائى‏و سرودن اشعار موعظه و پند تشویق كرده است.
    از سیف به خاطر آنچه كه در بالا گذشت، در هیچ یك از تذكره‏ها نام و نشانى نیست،در كتابهاى عرفانى هم نامى از او قید نشده است.
    علت دیگر گمنامى سیف در تایخ ادب فارسى، آن است كه سیف پس از مهاجرت از ایران‏و اقامت در بلاد روم، دیگر به وطن مراجعت ننموده، و درست در ایامى درگذشت كه‏آسیاى صغیر در زیر سیطره ایلخانان و بیدادگران مغول، جولانگاه فقر و پریشانى وبى‏سامانى گردیده و ارتباط بلاد دیگر با ایران (كه در اوائل قرن هفتم قوت بسیارداشت) به ضعف گرائیده بود.
    سیف اگرچه اهل سنت‏بوده، اما ارادت و علاقه فراوانى به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته است.
    او از زمره قدیم‏ترین سخنورانى است كه درباره حضرت اباعبدالله‏الحسین(ع) مرثیه‏سروده است.
    از اشعار اوست، در داشتن حب على(ع):
    معاویه ز براى یزید همچون سگ
    گرفت تخت‏خلافت، چو شیر یزدان مرد
    ...چنانكه در بالا گذشت، سیف از قدیم‏ترین مرثیه‏سرایان‏ایران است، در مرثیه زیر، سیف كه با دیدى اخلاقى و نصیحت‏گرایانه به حادثه كربلاپرداخته است، مردم را به اقامه مراسم تعزیت «كشته كربلا» و «گوهر مرتضى‏» و«فرزند رسول‏» و زارى نمودن، دعوت كرده و گریه و ندبه را در این عزا، موجب‏نزول «غیث رحمت‏» و شستشوى غبار كدورت از دل دانسته است، آنجا كه گوید:
    اى قوم، در این عزا بگریید
    بر كشته كربلا بگریید
    با این دل مرده خنده تاچند
    امروز در این عزا بگریید
    فرزند رسول را بكشتند
    از بهر خداى را بگریید
    از خون‏جگر سرشك سازید
    بهر دل مصطفى بگریید
    وز معدن دل به اشك چون در
    بر گوهر مرتضابگریید
    با نعمت عافیت‏به صد چشم
    بر اهل چنین بلا بگریید
    دل خسته ماتم حسینید
    اى‏خسته‏دلان هلا بگریید
    در ماتم او خمش مباشید
    یا نعره زنید یا بگریید
    تا روح كه متصل‏به جسم است
    از تن نشود جدا بگریید
    در گریه سخن نكو نیاید
    من مى‏گویم، شما بگریید
    بر دنیاى كم بقا بخندید
    بر عالم پر عنا بگریید
    بسیار در او نمى‏توان بود
    بر اندكى‏بقا بگریید
    بر جور و جفاى آن جماعت
    یكدم ز سر صفا بگریید
    اشك از پى چیست؟تابریزید
    چشم از پى چیست؟ تا بگریید
    در گریه به صد زبان بنالید
    در پرده به صد نوابگریید
    نسیان گنه صواب نبود
    كردید بسى خطا، بگریید
    وز بهر نزول غیث رحمت
    چون ابر،گه دعا بگریید (1)
    پی نوشت :

    دیوان سیف الدین فرغانى، به كوشش ذبیح الله صفا، ج‏1، تهران، 1341، ص 176 و 177
    منبع:
    محمد قاسم هاشمى، فصلنامه مكتب اسلام>شماره 8



  7. #7
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا

    عصر شاعران‌
    شاعران‌ دل‌ سوخته‌اي‌ كه‌ در رثاي‌ امام‌ حسين‌ شعر سروده‌اند، در چند دوره‌ قابل‌تقسيم‌ هستند:
    قرن‌ چهارم‌ هجري‌
    اولين‌ دوره‌ قابل‌ بررسي‌ قرن‌ اول‌ تا چهارم‌ هجري‌ است‌، در طول‌ سه‌ قرن‌ و اندي‌از زمان‌ شهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع) تا زمان‌ حيات‌ اولين‌ شاعر حسيني‌، كسايي‌ مروزي‌،هيچ‌ شاعر دل‌ سوخته‌اي‌ اين‌ مصيبت‌ عظما را درك‌ نكرده‌ و اهميت‌ فاجعه‌ عاشورا راناديده‌ گرفته‌. علت‌ اساسي‌ چيست‌؟
    علت‌ آن‌ است‌ كه‌ در آن‌ روزگاران‌ سياه‌ و وحشت‌ بار، دشمنان‌ شيعه‌ و خط‌ آل‌پيامبر، رهبري‌ امامان‌ معصوم‌: را مزاحم‌ تداوم‌ سلطه‌ گري‌ خود مي‌ديدند و همواره‌براي‌ نابودي‌ تشيّع‌ و آثار تشيع‌ تلاش‌ مي‌كوشيدند؛ امامان‌ معصوم‌ را به‌ شهادت‌مي‌رساندند، آثار ارزندة‌ شيعيان‌ را نابود مي‌كردند و با فرمان‌ و بخشنامه‌، همه‌ را، مخصوصاًكارگزاران‌ حكومتي‌ را بسيج‌ مي‌كردند، آن‌ گاه‌ با زندان‌ و چوبة‌ دار، شمشير و زنجير، بدن‌هارا به‌ خاك‌ و خون‌ مي‌كشيدند و با تهمت‌ و شايعه‌ و جعل‌ و تحريف‌، به‌ فرهنگ‌ اهل‌ بيت‌ وتشيع‌ و آثار علوي‌ هجوم‌ مي‌آوردند. از يك‌ طرف‌، كتابخانه‌هاي‌ دانشمندان‌ شيعه‌ را به‌آتش‌ مي‌كشيدند و از طرفي‌، با پخش‌ و نشر و كتاب‌ها و مقاله‌هاي‌ سراسر جعل‌ و تحريف‌به‌ افكار و عقايد مردم‌ حمله‌ ور مي‌شدند و انحراف‌ ها و فرقه‌ گرايي‌ و گروه‌ تراشي‌ را دامن‌مي‌زدند. شاعران‌ پارسي‌ زبان‌ شيعي‌ اگر بوده‌اند، از اين‌ محيط‌ و جامعه‌ جدا نبوده‌اند و ازاين‌ رو مشكلات‌ فراواني‌ بر سر راه‌ آنان‌ قرار داشت‌ كه‌ به‌ برخي‌ از آنها اشاره‌ مي‌شود.
    برخي‌ از مشكلات‌ شاعران‌ شيعي‌ از آغاز تا قرن‌ چهارم‌
    1ـ شيعيان‌ كتاب‌ها و اشعار علوي‌ را از ترس‌ پنهان‌ مي‌كردند؛
    2ـ برخي‌ از آثار در دل‌ خروارها خاك‌ دفن‌ و به‌ تدريج‌ از بين‌ رفت‌؛
    3ـ برفرض‌ سرودن‌ اشعار پارسي‌، جرئت‌ اظهار سرودها و رواج‌ آن‌ را نداشته‌اند؛
    4ـ بسياري‌ از مداحان‌ و شاعران‌ اهل‌ بيت‌، حب‌ اهل‌ بيت‌ را انكار مي‌كردند؛
    5ـ شاعران‌ شيعي‌ به‌ پنهان‌ كاري‌ و مخفي‌ شدن‌ و تقيه‌ روي‌ مي‌آوردند؛
    6ـ مهاجرت‌هاي‌ غم‌ بار شاعران‌ شيعي‌ در ترويج‌ آثار علوي‌؛
    7ـ عدم‌ وجود مركزيت‌ براي‌ شاعران‌ شيعي‌، پراكندگي‌، عدم‌ امكانات‌ اقتصادي‌،روزگار هجرت‌ و سرگرداني‌، انزوا، فقر و تهي‌ دستي‌؛
    8ـ اختناق‌ حاكم‌.
    ترغيب‌ و تشويق‌ بر شاعران‌ اهل‌ بيت‌، به‌ ويژه‌ حسيني‌ در كار نبود. در مقابل‌تهديدها و تكفيرهاي‌ دشمنان‌، آنان‌ را مأيوس‌ مي‌ساخته‌؛ همان‌ شاعراني‌ كه‌ در همه‌ جابر سر مبارك‌ آنان‌ جايزه‌ تعيين‌ مي‌گشت‌ و چوبة‌ دارشان‌ همه‌ جا بر افراشته‌ بود. دانشمندان‌ و شاعران‌ و اديبان‌ شيعه‌ را به‌ شهادت‌ رساندند؛ آرام‌ نگرفته‌، حتي‌ به‌قبر حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) نيز هجوم‌ آوردند. متوكل‌ دستور داد قبر امام‌ حسين‌ و منازل‌و بناهاي‌ اطراف‌ را خراب‌ كنند و پس‌ از شخم‌ زدن‌، گندم‌ بكارند. تا آثار ظاهري‌ قبرها دركربلا از بين‌ برود و بخشنامه‌اي‌ صادر كرد مبني‌ بر اين‌ كه‌ زيارت‌ ممنوع‌ است‌.
    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۰۹/۲۸ در ساعت ۰۳:۰۸

  8. #8
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا
    غزل عاشورایی از لسان الغیب شیرازی
    شاید روی تاقچه خانه شما هم کنار قرآن مجید و مفاتیح‌الجنان و رساله عملیه، یک کتاب دیگر باشد که مخصوص لحظاتی است که می‌خواهید کسی رنگ و بوی دلتنگی‌تان را نجوا کند. حافظ با واژه‌های شیرینش درست همان حرف‌هایی را روی مردم و مردمک چشم‌هایتان حک می‌کند که در عمق جانتان دنبال آن‌ها می‌گشتید.
    این‌که چقدر دیوان حافظ در بین ما فارسی‌زبانان جریان دارد، حکایت مفصلی است و البته نامهربانی‌های ما به حافظ چیزی است که بهتر است از آن هیچ نگوییم؛ چرا که حافظ با آن همه نازک‌اندیشی‌ها و ژرف‌انگاری‌هایش این‌روزها تنها مرجعی است برای فال گرفتن کذاییمان، کاش حافظ را اقیانوسی از حکمت می‌دانستیم تا در قحط سالی معرفت، از زلال او سیراب گردیم.
    حافظ همان‌طور که در اشعارش یافت می‌شود به جهت تسلط بر قرآن کریم و معارف آسمانی اسلام، همواره ابیاتی سروده است که علاوه بر تمام برجستگی‌ها، از حکمتی ژرف برخوردار است، حکمتی که بی‌شک از سرچمشه فیاض قرآن است که در روح اشعار او جاری است.
    وقتی حافظ را یک حکیم قرآنی بدانیم، دیگر نمی‌توانیم از کنار شعرهایش سطحی عبور کنیم و لاجرم تأمل و تدبر در ابیات او پنجره‌ای جدید را فراروی ما می‌گشاید. بیان این‌نکته هم خالی از لطف نیست که هر آن‌چه در شعر حکیمانه حافظ می‌آید از اعتقاد استوار اوست و این باعث می‌شود شعر حافظ شعری فراتر از زمان‌ها باشد. با این طلیعه کوتاه، اگر شعر حافظ را با کمی تأمل شیعگی خودمان بازخوانی کنیم، گاهی به ابیاتی بر می‌خوریم که داغ عاشورای حسین(ع) را تازه می‌کند و احساس می‌کنیم که حافظ در کنار تمام شکوهی که در شعر خود آفریده، یک شیعه داغدار حسین(ع) نیز هست.
    در این‌جا می‌خواهیم، یک غزل حافظ را در این شیدایی عاشورایی بازخوانی کنیم و میهمان واژه‌های او شویم.
    زان یار دلنوازم، شکری است با شکایت
    گر نکته دان عشقی، خوش بشنو این حکایت
    بی‌مزد بود و منت، هر خدمتی که کردم
    یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت
    رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
    گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت
    در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کان‌جا
    سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت
    هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم
    جور از حبیب خوش‌تر، کز مدعی رعایت
    چشمت به غمزه ما را، خون خورد و می‌پسندی
    جانا روا نباشد، خون ریز را حمایت
    در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
    از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت
    از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
    زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت...
    عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
    قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت
    از آن‌جا که قائل به معنا کردن بیت بیت این غزل نیستم و احساس می‌کنم کسانی که این شعر را می‌خوانند، خود بدون هیچ تصوری می‌توانند به پرده‌های پنهان مفاهیم پی ببرند و هرکس به فراخور ظرف وجودی‌اش بهره‌ای خواهد برد، تنها به ذکر چند نکته این غزل بسنده می‌کنم.
    یک
    حافظ شاید در تعداد کمی از غزل‌هایش، به صراحت از یک حکایت صحبت می‌کند و البته با ظرافت‌های شاعرانه خود از مخاطبش می‌خواهد که اگر عاشق است این حکایت را به خوبی بازخوانی کند و حکایت عاشورا همان واقعه تاریخی سترگی است که تثبیت کننده دین‌محمدی است.
    دو
    از قرآن کریم این مفهوم بر می‌آید که اجر رسالت پیامبر، دوستی خاندان اوست. در اولین برخورد با عاشورا، آن‌چه به ذهن‌ می‌آید، این نکته است که مگر اینان فرزندان رسول خاتم نیستند که این‌گونه در بین پیروان اسلام مهجور مانده‌اند و مگر اجر رسالت نبی جز مودت نزدیکان او نیست؟ این‌جاست که کوهی از آه، نهاد آدمی را فرا می‌گیرد که: «بی مزد بود و منت، هر خدمتی که کردم».
    سه
    دومین برجستگی عاشورا در بعد معرفتی آن، مقوله «تشنگی» است که اگر ایمان به ولایت اهل بیت در بین مردمان کوفه استوار بود، هرگز آب را بر کاروان حسین(ع) نمی‌بستند و البته اگر «ولی‌شناسی» از قاموس انسانیت‌شان حذف نمی‌گردید و به عصر جاهلیت باز نمی‌گشتند، این فاجعه عظیم هرگز اتفاق نمی‌افتاد. چرا که هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد با جاهلیتی عمیق از دنیا رفته است. تشنگی را می‌توان اولین داغی دانست که ولی ناشناسان کوفی بر قلب فرزند پیامبر گذاشتند.
    چهار
    نقطه اوج این غزل، بیتی است که انسان را از پیچیدن در زلف او برحذر می‌دارد؛ چرا که اگر کسی به مرحله ولی‌ شناسی رسیده باشد و بداند اجر رسالت پیامبر، مهربانی با اهل اوست و بخواهد لحظاتش را در جلوات آسمانی این خاندان سپری ‌کند، در اولین برخوردها در می‌یابد که مظلومیت آن‌چنان در این خاندان گسترده است، که با تمام ویژگی‌ها باید «سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت»
    پنج
    پرده آخر حماسه کربلا که می‌توان به عنوان معجزه آن روز نیز از آن یاد کرد، تلاوت نورانی قرآن کریم، بر نی است. حافظ رندانه و حکیمانه با لطافتی شاعرانه و دقتی عمیق، در پایان واژه‌های غزل می‌گوید تنها آوایی که می‌تواند دل داغ‌دار انسان را در این داغ سترگ، التیام بخشد، تلاوت قرآن مجید است و چه بسا سر نورانی حسین(ع) بر نی برای التیام قلب‌های شکسته کربلا قرآن ‌خوانده است.
    و سخن آخر این‌که اگر هر شب دهه محرم، این غزل را در تنهایی‌هایتان بخوانید و بر بیت بیت آن تدّبر کنید، در می‌یابید که هر بار پنجره‌ای جدید از مفاهیم پیش رویتان گشوده می‌شود و این همان سحر کلام حافظ است که از اعتقاد و معرفتش به قرآن و عترت(ع) در واژگان نورانی این غزل جاری شده است.

    نوشته:یکتا ، حامد

  9. #9
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,342 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32



    .: ادبیات عاشورا

    ظهیرالدین فاریابی(وفات 598 هجری)
    تمام دیوان او متبوع و مقبول است‏به لطافت و سلاست، به حلاوت گفتار و بلاغت اشعار و نهایت امتیاز را دارد.
    به ظن قریب به یقین ظهیر فاریابی شیعه بوده و اعتقادی محکم و خالصانه به خاندان نبوت داشته است.
    از جمله اشعار او:
    ظهیر با تو چه گویم عجب که نشناسی
    غریب خاک خراسان شهید خطه طوس
    یا در شعری دیگر گوید:
    ای صبا گر به خراسان گذری بهر ظهیر
    همتی جز ز دم شاه غریبان مطلب

    از اشعار اوست، درباره کربلا وامام حسین‏علیه السلام:
    ای ظهیر از گور نقبی می‏زنم تا کربلا
    می‏روم گریان به پابوس حسین تشنه
    بس که چشم غم سرشکم، بابلا آمیخته است
    خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا
    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۱۰/۰۳ در ساعت ۰۷:۵۱

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود