-
۱۳۸۷/۱۰/۱۲, ۱۰:۳۳ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا :.
.: ادبیات عاشورا
مدح مذهبی و مرثیهسرائی در قرنهای ششم تا هشتم هجری قمری
در ادبیات فارسی، شعلههای تابناک مرثیههای مذهبی در قرون ششم تا هشتم به خوبیملاحظه میگردد، به بیانی دیگر:
در قلمرو شعر کهن این سه قرن کمتر شاعری را میتوان یافت که قصیده یا ترکیببندو ترجیعبندی را در ستایش پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله و ائمهمعصومینعلیهمالسلام نسروده باشد و چنین به نظر میآید که شاعران، این کار را زکاةطبع و قریحه خود به شمار میآوردهاند، واز انجام آن، به عنوان یک وظیفه محتوم دینیغفلت نداشتهاند، نعت رسول اکرمصلی الله علیه وآله و مدح ائمهمعصومینعلیهمالسلام (که غالبا پس از توحیدهای آغازین در منظومههای شاعران قدیموجود دارد) و تجلیلهای خردمندانهای که سرایندگان راستین ما، از مکارم اخلاقیبزرگان دین و دانش به عمل آوردهاند، مبین حق دوستی و کمالطلبی آنان میتواند باشددر آثار شعر کهن فارسی، بعد از حضرت محمدصلی الله علیه وآله ، از حضرت امامعلیعلیه السلام، به عنوان عالیترین نمونه تربیتی واخلاقی اسلام و جامع جمیع صفاتپسندیده انسانی یاد شده و با سرودههای نغز و آموزنده، تجلیل به عمل آمده است. غیراز منظومههای مزبور که دورنمای آنهارا نعت رسول اکرمصلی الله علیه وآله و ستایشائمه معصومینعلیهمالسلام تشکیل میدهد، در مرثیههائی که بعضی از شاعران گذشتهما، درباره وفات و شهادت بزرگان اسلام به خصوص در سوگ واقعه جانسوز کربلا، و شهیدشدن مظلومانه حضرت امام حسینعلیه السلام سرودهاند، سعی کردهاند تا پایگاه راستینمردان حق و پاسداران عدالت و مردمی را در برابر جباران روزگار مشخص سازند و فضائل وآزادگیها و مجاهدات آنان را در راه تامین بهروزی انسان شرح و نشر دهند.
پیروان مذهب تشیع در این دوره نیز به تبلیغ و ترویج مذهب خود پیش از آن چه درعهد آل بویه شروع کرده بودند، اشتغال داشتند.
چنانکه در روز عاشورا رسم عزاداری را برگزار میکردند و خاطره مصیبتشهدای کربلارا تازه مینمودند، علمای دین نیز بر منبرها ذکر مصائب اهل بیت مینمودند و بزرگانمذهب هم سر خود را برهنه میساختند و دیگر مردم هم جامه چاک میزدند و زنانمویهکنان روی میخراشیدند و بعضی از علمای اهل سنت نیز به پیروی از اعتقاد شافعی وابوحنیفه در این امر با شیعیان همراه میشدند. (1) رویهمرفته بایدگفتبرگزاری اینگونه مجالس در غالب بلاد معمول شده بود، مگر در آن نقاطی که خوارجو مشبهه غلبه داشتند.
مرثیه سرائی
ساختن مراثی و سرودن قصائد در مناقب اهل بیتعلیهمالسلام از امور عادی شاعرانشیعه مذهب و از دیرباز معمول بوده است، زیرا شیعیان برای تبلیغ عقائد خویششیوههائی اختیار کردهاند، که علاوه بر نتیجه کلی و نهائی، به حفظ مناقب هم، کمکشایانی کرده است. (2)
با این همه تا عصر صفوی به اشعارزیادی در آن زمینهها برنمیخوریم، زیراتعصبات ومشاجرات مذهبی قرن پنجم و ششم هجری که قسمتهائی از ایران را دربر میگرفت، آنچنانبا کشاکشهای جاهلانه همراه بود و چنانکه در قبل هم اشاره شد، شاعران شیعه، یا شعریدر این زمینه نمیسرودند، یا اگر شعری میگفتند، برای آنکه دستخوش خشم عوام متعصب وسختگیریهای حکام نشوند، آن را ثبت و ضبط نمینمودند. (3)
یکی از راههائی که شیعیان پس از کسب قوت (در قرن پنجم و ششم) برای نشر مذهب خودانتخاب کرده بودند، استفاده از «مناقب خوانان» یا «مناقبیان» بود،(4) مناقبیان، ظاهرا از دوره آل بویه در عراق عجم، وجود داشتهاند زیرا درست در آغازدوره سلجوقی که شیعیان در نهایت ضعف به سر میبردند، مناقبیان در طبرستان و در بعضینواحی دیگر ایران، سرگرم کار بودند و در کوی و برزن و بازار قصائدی را در مدح حضرتعلی و سائر ائمه اطهارعلیهمالسلام میخواندهاند، (در قرن ششم بیشتر از اشعارقوامی رازی استفاده مینمودند). (5)
مهمترین ماخذی که ما را از وجود مناقبیان و نحوه کار آنان آگاه میکند، کتاب«النقض» تالیف عبدالجلیل قزوینی رازی میباشد. بنابر اطلاعاتی که در این کتابارزشمند آمده است، مناقبخوانان، قصیدههای شیعه را که در مدح حضرت علیعلیه السلامیا سایر ائمه بود، میخواندند. در این قصائد علاوه بر ذکر منقبت آلعلیعلیهمالسلام از بعضی اصول عقائد شیعه نیز سخن گفته میشد. بر گرد اینمناقبیان، حلقههائی از شیعیان و گاه اهل سنت تشکیل میشد، و در هر دیار که شیعیانبودند، محلههای معینی هم برای این کار اختصاص یافته بود.
رفتار متعصبان اهل سنت (بیشتر حنفیها) گاهی با این مناقبیان بسیار شدید بود،چنانکه «دختر ملکشاه سلجوقی» زبان یکی از آنان را به نام «ابوطالب مناقبی» برید(6) با توجه به این احوال مناقبیان بیش از دییگر شیعیان در خطر تعرضمتعصبان قرار داشتند. (7)
از اواسط قرن پنجم تا اوائل قرن هفتم هجری وضع مناقبخوانان بر همین شیوهبود.
شاعران قرن ششم هجری که درباره حضرت امام حسینعلیه السلام اشعاری دارند (به غیراز معزی نیشابوری و حکیم سنائی غزنوی که قبلا معرفی گردیدند) عبارتند از:
مسعود سعد سلمان، عمیق بخارائی، ادیب صابر ترمذی، سید حسن غزنوی، امیر قوامیرازی; سوزنی سمرقندی; رشید الدین محمد وطواط; فلکی شروانی; اثیرالدین اخسیکتی; انوری ابیوردی; جمال الدین بن عبدالرزاق اصفهانی; کمال الدین بن جمال الدیناصفهانی; خاقانی شروانی; ظهیر الدین فاریابی; وابوالمفاخر رازی
درت شیعه و رواج مراثی در قرنهای هفتم و هشتم
یکی دیگر از مصادیق مذهبی در شعر فارسی، مدائح و مراثی اهل بیتعلیهمالسلام استکه در آنها، شاعران از اصل و نسب، فضائل و مناقب، معجزات، مکارم اخلاقی، و مصائب آنبزرگواران، به شیوهای روحانگیز یا اندوهآمیز یاد میکردند.
اگرچه علمای شیعه سابقه سرودن مناقب و مراثی را از قرون نخستین هجرت میدانند،اما تلاش آشکار سرایندگان فارسی زبان دراین زمینه از قرن ششم هجری به بعد آغاز شد. در این زمان چنانکه گذشت، شیعیان حتی بیشتر از عهد آل بویه، در روز عاشورا رسمعزاداری حضرت امام حسینعلیه السلام و یارانش را برگزار و مصیبتشهدای کربلا راتازه مینمودند. (8)
از طرفی مقایسه مراثی شعرای قرن ششم باشعرای قرن هشتم هجری، میرساند که سرودنمراثی مذهبی در قرن ششم گامهای تازهای بود که میتوانست نیاز «منقبتخوانان» ومرثیتگویان را تامین کند و به گونهای باشد که به کار تبلیغ و جلب قلوب واحساستودهها آید. در تاریخ مرثیهسرائی فارسی، قرنهای ششم تا هشتم را باید «قرونتجربههای تازه در مراثی مذهبی» شناخت، در دورههای بعد نیز به شعرائی برخوردمیکنیم که مراثی را به اوج رساندند، و پرسوزترین اشکال مرثیه را در ادبیات فارسیبه وجود آوردند. تا آن که مرثیهسرائی مذهبی در دوره صفویه به راهی افتاد که فصلیتازه را در شعر فارسی گشود. از آن تاریخ تاکنون، صدها شاعر، هزاران بیتشعر درحماسه پر ایثار رادمردان کربلا و دیگر شهیدان اسلام سروده و بر اشعار خود لباسجاودانگی پوشاندهاند.
بین سالهای 600 تا 800 هجری، جنبش شاعران و گویندگان شیعی که تحسین برانگیز وچشمگیر است، در ادبیات فارسی پیش آمد و شاعرانی علم شدند که بنابر قول «قاضینورالله شوشتری» در کتاب مجالس المؤمنیین:
«طبع آنان را در دارالملک بقا، به مداحی حضرت محمدصلی الله علیه وآله و آلاوعلیهمالسلام نوشته بودند». (9)
در میان منظومههای فارسی بسیاری که بین این دو قرن سروده شده، شرح داستانها،وقایع و مدائح ائمهعلیهمالسلام هم آمده است.
دراین دوره مولانا حسن بن محمود کاشانی آملی و سه شاعر دیگر به نامهای «نصرت بنمحمد علوی رازی، حمزه کوچک ورامینی و شهاب سمنانی» که متاسفانه گمنام ماندهاند،در نهضتشیعی شعر فارسی شرکت داشتهاند. (10)
مولانا حسن کاشانی آملی، در اصل از مردم کاشان بوده است، اما چون در آملمازندران ساکن گردیده بود، به آملی نیز شهرت یافته است، وی از ستایش شهریاران وبزرگان روزگار دوری جست و چون مذهب شیعه داشت، بیشتر اشعارش از جمله یک ترکیببندهفتبندی، در مناقب معصومان به ویژه حضرت علیعلیه السلام است، به موجب روایتدولتشاه سمرقندی در تذکرةالشعراء، در یک سفر که به زیارت کعبه رفته است، به هنگامبازگشت، به نجف اشرف وارد شده وبه هنگام زیارت مرقد حضرت علیعلیه السلام قصائدی درستایش آن امام سروده است. بعضی از اشعار مذهبی حسن کاشانی در کتاب مجالس المؤمنینقاضی نورالله شوشتری آمده است.
مولانا حسن کاشانی آملی که در عهد سلطنت الجایتو (سلطان محمد خدابنده بین سالهای703 تا 716 هجری قمری) میزیسته، در جوانی وفات یافته و در جانب قبله سلطانیه مدفونشده است.
گفتنی است که نهضتشیعه در شعر فارسی، در سدههای چهارم تا ششم، به شیوهای کهشاعران از وقایع تاریخی و نمایههای مذهب شیعه بهره بردهاند، شروع شد و در سدههفتم و هشتم به اوج خود رسید و در قرن نهم هجری، شاعران غیر شیعه را نیز تحت تاثیرقرار داد، تا آنگاه که صفویان پا به عرصه تاریخ ایران گذاردند و شعر فارسی راخذمتگزار مصادیق و مفاهیم بلند مذهبی ساختند. (11)
چنانچه در قبل هم رثای مذهبی نسبتبه دیگر مسائل شعری از موضوعاتی است که هنوزبیش از شش هفتسده از پیدا آمدن و چهار، پنجسده از تداول و رواج آن نمیگذرد، واین نوع سخنپردازی هم اختصاص به شیعیان دارد.
قدیمترین مراثی مذهبی را پس از کسائی، سنائی و قوامی رازی، باید در اشعار شاعرعارف نامدار نیمه دوم سده هفتم و سرآغاز سده هشتم هجری، «سیف الدین فرغانی متوفیحدود سال 705 هجری قمری» یافت که در ذیل چند بیت آن ارائه مییگردد:
ای قوم، در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دل مرده، خنده تا چندامروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خون جگرسرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل به اشک چون در بر گوهر مرتضی بگریید بانعمت عافیتبه صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دل خسته ماتم حسینید ای خستهدلان،هلا بگریید در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصل به جسماست از تن نشود جدا، بگریید(12)
فعالیت و ترویجشیعیان در ایام سوگواری و ساختن و خواندن اشعاری در مرثیه امامانو شهیدان در این دوره نیز در اوج خود برقرار بود و از نمونههای خوب اینگونهاشعار، همان قصیده یاد شده است که برای شهید کربلا سروده شده است.
به طورمسلم مراد سیف فرغانی از این قصیده، خوانده شدن آن در مجالس سوگواری محرمو به گریه افکندن شنوندگان و به ندبه واداشتن آنان و اظهار تاسف و حزن بر شهادتحضرت امام حسینعلیه السلام بوده است. (13)
از انواع دیگر شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم، اشعار دینی است که سرودن آنها درمیان شاعران اعم از شیعه و سنی، هر دو متداول بوده است. چرا که پس از انقراضخلافتبنیعباس و ظهور قدرت و سلطه مغولان به تدریج تعصبات خونین در میان تشیع وتسنن کاهش یافت و اختلافات دیگر فرقهای، آنگونه که در عهد بنیعباس برمیخاستنبود، این بود که به مرور زمان، این دو گروه به هم نزدیک شدند.
از طرفی توجه خانان مغول به شیعه و عوامل دیگر مانند ظهور سربداران، از تعصباتشدید این دو گروه کاست و طرفین راه اعتدال پیش گرفتند، آثار این اعتدال در اشعاروگفتار شعرا و نویسندگان آن دوره به خوبی آشکار است و در این عهد، بسیاری از شعرایاهل سنت، مانند شعرای متعصب شیعه مدح اهل بیت و ائمه هدیعلیهمالسلام را نیز درسرودههای خود آوردهاند.
در بین سرایندگان مسلمان، این موضوع بیشتر در ذکر مناقب اهل بیتعلیهمالسلام ویا مراثی آنان است، که هم از آغاز این دوره شروع به شیوع و رواج کرد.
این نکته را باید یادآور شد که در قرن هفتم و هشتم هجری، همچنان که پیش از اینگفتهایم، احترام وافی نسبتبه معصومینعلیهمالسلام در میان علما و نویسندگان وشاعران سنی مذهب خیلی بیشتر از دورههای پیشین و حتی در بعضی موارد به وضعبیسابقهای معمول شد و این گروه، منقبت و مدح و رثای اهل بیت را پیشه خود کردند واین خود یکی از نتائج مثبت انقراض خلافت عباسی میباشد، که موجب پیشرفتهای سیاسی واجتماعی شیعه گردید، چرا که از زمان پادشاهی هلاکوخان مغول، شیعیان برای خود، درصدد به دست آوردن قدرت و سیادت سیاسی مذهبی بودند.
نتیجه آن است که عدهای از شاعران این عهد اعم از آن که شیعه باشند یا سنی اکثرآنان دارای مراثی برای اهل بیتعلیهمالسلام هستند، مانند سیف الدین فرغانی کهقسمتی از قصیده او را خواندیم، سنی حنفی بوده است.
از شاعرانی که در قرنهای هفتم و هشتم هجری قمری در ذکر مناقب پیامبر و خانداناوعلیهمالسلام یا در رثاء آنان اشعاری سرودهاند، میتوان از:
«امامی هروی; فخرالدین عراقی; سیف الدین فرغانی; سلمان ساوجی; خواجوی کرمانی; سعید هروی; ابن نصوح; حسن متکلم; حسن کاشانی آملی; معینی جوینی; باباافضل کاشانی; عطار نیشابوری; شمس طبی; جلال الدین محمد مولوی; سعدی شیرازی; سلطان ولد(فرزندمولوی); اوحدی مراغهای اصفهانی; ابن یمین; ناصر بخارائی; لطفالله نیشابوریوبسیاری دیگر نام برد. که ضمن آثار آنان، قصائدی در ذکر مناقب یا مراثی اهلبیتعلیهمالسلام دیده میشود و حتی بعضی از آنان مانند حسن کاشانی آملی (که ذکر اوقبلا گذشت) تنها به مدح و منقبت پیامبر صلی الله علیه وآله و خاندانشعلیهمالسلامزبان گشودهاند و پیداست که در قرن نهم و دهم به تدریجبر شمار اینگونه اشعارافزوده شده است .
پینوشتها:
1) تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح الله صفا، جلد دوم، ابن سینا، تهران، 1352، ص 195.
2) منبع بالا، مدایح رضوی، در شعر فارسی، احمد احمدی بیرجندی و سید علی نقویزاده، بنیاد پژوهشهای اسلامی مشهد مقدس، 1365 ص 13.
3) مدایح رضوی، ص 15.
4) تاریخ ادبیات در ایران، ج دوم، ص 192
5) مدایح رضوی، ص 13 - تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص 194 و 195.
6) درباره بریدن زبان شیعه مناقبگو، در کتاب النقض آمده است:
... و آنها که پیش از این بر سر و رمز روافض واقف بودند، دانستند که چند نفر رااز این مناقبیان رافضی، زبان ببریدند و در ساری، خاتون سعیده، دختر ملکشاه که زناصفهبد علی بود، بوطالب مناقبی را زبان بفرمود ببریدن، خاتون سعیده سنی واصفهبد علیشیعه دوازده امامی بود همان شب بوطالب مناقبی، علی مرتضی را به خواب دید و زبان دردهان او کرد و حالی نیک و درستشد و تا چهل سال بعد از آن تاریخ، در ری و قزوین وقم و کاشان و آبه (نزدیک ساوه) و نیشابور و سبزوار و جرجان و استرآباد و بلادمازندران زهد و توحید و مناقب و فضلیت میخواند تا در آن نیکو نامی باجوار خدایشد
7) تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص 188، 192تا 194 - النقض، عبدالجلیل قزوینیرازی، به تصحیح مرحوم سید جلال الدین حسینی ارموی(محدث) انتشارات انجمن آثار ملی،تهران، 1358، ص77.
8) تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص 195.
9) مجالس المؤمنین، ج2، قاضی نورالله شوشتری شهید، اسلامیه، تهران، 1334، ص 627- مدائح رضوی، ص 3.
10) مدایح رضوی، ص 4.
11) مدائح رضویی، ص 5.
12) دیوان سیف الدین فرغانی، به کوشش ذبیح الله صفا، ج1، انتشارات دانشگاهتهران، چاپ تهران، 1341، صفحات 176، 177 - شعر کهن در ترازوی نقد اخلاقی، حسینرزمجو، ج2، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد قدس، 1366 صفحات 271 و 272
13) تاریخ ادبیات، در ایران، ج3، بخش اول، ذبیح الله صفا، چاپ انتشارات دانشگاهتهران، 1351 صفحات 142 و 43.1
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۱۰/۱۲, ۱۰:۴۳ #2
ادبیات عاشورا
ابن یمین فریومدی(وفات 769 هجری)
ابن یمین شیعه اثنی عشری بوده و از قصائد غرا که در مدح خاندان رسالت و ائمه اثنی عشرعلیهم السلام سروده، حسن عقیدت و صفای سیرتش نمایان است. ابن یمین معاصر امیران سربداری و مداح آنان بوده است.
ابن یمین از میان شعرا به خصوصیتی ممتاز است و آن این که مداحیهای او را بر خلاف مدائح شعرای دیگر، جایزشمردهاند، زیرا سلاطین و امرای سربداری علاوه بر شیعه بودن، به خاطر آن که قشون شکستناخوردنی مغول را شکست داده و ریشه آنان را پس از تسلط طولانیشان، از ایران کنده و سیطره و سطوت رعبآور آنان را، از دلها زائل ودرهم کوبیدهاند، شایسته هرگونه ستایش و سزاوار هر نوع حمدی بودهاند.
امرای سربداران درحالی که در دستی قائمه شمشیر داشتند، با دست دیگر، به ترویج تشیع که خود یکی از رموز واسرار بقاء و دوام و اساس استقلال و قومیت ایران و مایه فخر و مباهات ما ایرانیان است، کوشش داشتهاند.
نمونههایی از اشعار او:
مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفی
ابن عم مصطفی را دان، علی مرتضی
به حق چار محمد به عز چهار علی
به حرمت دو حسن مقتدای جمله جهان
به یک حسین و به یک جعفر و به یک موسی
که بنده ابن یمین را، ز بند غم برهان کیستند
اولاد او، اول حسن وانگه حسین
آن که ایشان را نبی فرمود، امام و مقتدا
بنده این هر دو مخدومیم در دیوان شرع
میکنم ثابتبه حکم مصطفیاین مدعا
چون گذشت از مرتضی اولاد او
رادان امام اولین زیشان حسن، وانگه شهید کربلا
ناصر بخارائی (وفات 773 هجری)
ناصر از معاریف شعرای قرن هشتم هجری و مسلمانی با ایمان و پاک اعتقاد بوده است و ظاهرا شیعه اثنی عشریبوده چرا که در اشعارش، مکرر حضرت علی(ع) و اولاد و احفاد او و خاندان رسول اکرم(ص) را ستوده است، ازجمله، در شش مورد از امام حسن مجتبی(ع) و هفت مورد از حضرت امام حسین(ع) به نیکی یاد کرده و در مدح آنانسخن گفته است و از مصائبی که بر آنان وارد شده و حقوقی که از آنان ضایع گردیده، ندبه و اظهار تاسف کرده است.
باید دانست که در قرن هشتم، اهل سنت نیز غالبا به پیشوایان شیعه کم و بیش اعتقادی یافته بودند و به آنان حرمتمینهادند و گاه زبان به مدح و منقبت آنان میگشودند:
کوردلی کو گزید، دار فنا
بر بقا کرد سرای سرور در سر
بیتحزنکشته یکی را به زهر
غم زده و تلخ کام خسته یکی را به تیغ
تشنه لب و ممتحن گل شکفد در بهار
سرخ ز خون حسین سبزه برآید ز خاک
سبز به زهر حسن در غم شاه عرب
خاطر من گوئیا موی سر زندگی است
و در یک شعر معما گوید:
سر یزید بیفکن به زیر پای حسین
به بیست روز بیرون آر، این معما را
سلمان ساوجی (وفات 778هجری)
سلمان از شعرای بزرگ قرن هشتم و در ردیف قصیده سرایان درجه اول ایران است. وی معاصر حافظ و خواجویکرمانی میباشد. سلمان شیعه اثنی عشری بوده است.
به هنگام زیات مرقد حضرت امام حسین(ع) در کربلا سروده است:
خاک و خون، آغشته لب تشنگان کربلاست
آخر ای چشم بلا بین، جوی خونپایت کجاست
جز به چشم و چهره مسپر خاک این در
کان همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست
ای دل بیصبر من، آرام گیر اینجا دمی
کاندرین جا منزل آرام جان مرتضاست
این سواد خوابگاه قرهالعین علی است
وین حریم بارگاه کعبه عز و علاست
روضه پاک حسین است آنکه مشگین زلف
حور خویشتن را بسته بر جاروب این جنتسراست
زاب چشم زایران روضهاش «طوبی لهم»
شاخ طوبی را به جنت قوت نشو و نماست
منبع : دانشنامه های حوزه علمیه
ویرایش توسط silence : ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ در ساعت ۱۰:۴۴
چشمی که وقف ماتم ارباب عالم است
در روزگار,روز و شبش چون محرم است
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۱۰/۱۲, ۱۰:۵۱ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
در دو قرن هفتم و هشتم، علاوه بر شاعران شیعه مذهب، در میان علما، نویسندگان وشاعران سنیمذهب هم، خیلی بیشتر از دورههای پیشین و حتی در بعضی موارد به وضعبیسابقهای، احترام وافی نسبتبه ائمه معصومین(ع) معمول شد و این گروه از شاعرانشیعه و سنی که نام برخی از آنها را د برشمردیم، و نمونهاشعار آنان را هم ارائه خواهیم داد، منقبت گوئی و مدح و رثای اهل بیت را پیشه خودکردند، این شیوه برخورد علما، نویسندگان و شاعران دو اثر مثبتبرجای گذاشت:
اول- این جریان خود یکیاز عوامل بسیارمثبت درمنقرض گردیدن خلافت عباسیانشد.
دوم - موجی بسیار مهم برای پیشرفتهای سیاسی، اجتماعی شیعیان در آن دو قرنگردید.
با توجه به آنچه که به کوتاهی گذشت، اینک میپردازیم به معرفی برخی از شاعرانمداح و مرثیهگو، اعم از شیعه و سنی و ارائه نمونههائی از اشعار آنان.
عمعق بخارائی(وفات543 هجری)
عمعق از شاعران معروف قرن ششم و معاصر سلطان سنجر سلجوقی بوده است، وی دربارهشیعه بودن خود گوید:
سپهر جاه علی، افتخار دین که ز فخر چو شیعه مذهب خود را بدین علی بندم همه مناقباو گویم و مدایح او به شاعری چو سخن بر سخن بپیوندم(1)
و در باره واقعه کربلا گفته:
به اهل قبله بر، از کافران رسید آن ظلم کز آتش و تف خورشید روی بسته گیاست سوادساحت فرغانه بهشت آئین چو کربلا همه آثار مشهد شهداست کز آب چشم اسیران و موج خونشهید نباتهاش تبر خون و خاکهاش حناست(2)
ادیب صابر ترمذی(وفات546 هجری)
ادیب صابر اهل بخارا و معاصر سلطان سنجر سلجوقی بوده، و برخی پایه شاعری او رابرتر از انوری و خاقانی دانستهاند، وی در دانشهای زمان، پایگاه بلند و مقامیارجمند داشته است. ادیب پیرو مذهب شیعه دوازده امامی بوده است، چنانکه دربارهمعتقدات خود گفته است:
از آن که معتقد مرتضی و فاطمهام کزین حصول درج باشد و خلاص درک
ادیب در دیوان خود در 85 مورد از امام اول شیعیان تحت عناوین علی بن ابیطالبوصی، ابوتراب، امیرالمؤمنین، حیدر و مرتضی یاد کرده است.
در ترکیب بندی (که جهتیکی از سادات زمان خود سروده) در مدح اهل بیت(ع) گفتهاست:
ای قبله سعادت و اقبال اهل بیت میمون شده به دولت تو فال اهل بیت بی مال و جاهاگر نشود محتشم کسی هم جاه عترتی تو و هم مال اهل بیت یا سید اجل توئی از اهل بیتاو پیرامنش فریضه شد اجلال اهل بیت تا اهل بیت را به سزا مقتدا توئی پس زود منتظمشود احوال اهل بیت مداح اهل بیت پیعمبر مراست نام من دانم از جهان شرف حال اهل بیت(3)
در ادامه ترکیب بند بالا هم گفته است:
ای رفعت و علو علی مرتضا ترا علم و وفا و فضل علی الرضا تراست(4)
(همین اشاره ایشان به علی بن موسی الرضا برای اثبات شیعه دوازده امامی بودنایشان کفایت میکند، چرا که آن افرادی که علی بن موسی الرضا را قبول داشته باشند،به تحقیق و یقین شیعه اثنی عشری میباشند.
دلیل دیگری که در مورد شیعه دوازده امامی بودن صابر وجود دارد، اشارات وی بهظهور حضرت مهدی(عج) و برپائی عدل و دادگری در جهان میباشد، از این روی در صفحه 61دیوانش خطاب به ممدوح خود گفته است:
مهدی بود که ظلم برد، عدل گسترد مهدی توئی بدین صفت اندر زمان خویش
و در صفحه99 به صورت دیگری هم گفته است:
مهدی بود که دفع کند ظلم را به عدل مهدی توئی بدین صفت اندر دیار خویش
واینک ذکر اشعار صابر درباره حضرت امام حسین(ع):
به کربلا چو دهان حسین از او نچشید همی دهند زبانها یزید را دشنام(5)
و در ادامه همان قصیده گوید:
اگر به زیر رکاب حسین، او بودی به دست فتح گرفتن عیان لشگر شام دانی که بر علی وحسین و حسن چه کرد عهد بد زمانه چه در سر چه در علن زهی به خلد روان کرده بر ثباتزبان روان فاطمه و حیدر و حسین و حسن بنیاد حسن و قبله احسان ابوالحسن در خلق و خلقمثل حسین و حسن شده
در غزلی هم گفته است:
آن عهد و وفای ما کجا شد از هر دو، دلت چرا جدا شد دی عادت تو همه وفا بود امروزچرا همه جفا شد بر لشگر حسن پادشاهی چونین شود آنک پادشا شد تا تو بشدی، بشد قرارممعلوم نمیشود کجا شد هجران تو دشت کربلا بود رو حصه من همه بلا شد وز خون دو دیده،رویم اینک چون حلق شهید کربلا شد زین گونه شود که من شدستم هر دل که به عشق مبتلاشد(6)
سید حسن غزنوی(وفات556هجری)
سید حسن معاصر مسعود غزنوی و سلجوقیان بوده است وی در قصیدهای گفته است:
ای بیوفا زمانه چه خواهی، دگر مکن وی تندرو سپهر چه داری، دگر بیار والله کهماتم شرف الملک بو علی از ماتم حسین علی هستیادگار
و در قصیدهای دیگر گوید:
لاله غرقه به خون همچو حسین سوسن زنده نفس همچو حسن(7)
امیر قوامی رازی(وفات 560هجری)
از فصحای شعرای ری و فضلای مؤمنان فرخندهپی بوده و اکثر اشعار او چون در مدحخاندان سادات و اولاد ایشان بوده به سعی نامشکور مخالفان و مغرضان از میان رفتهاست.
بدرالدین قوامی از گویندگان نیمه اول قرن ششم هجری است. وی مداح قوام الملک یمینالدین طغرائی بوده و تخلص خود را هم از او گرفته است.
قوامی در زمان خود در بلاد عراق عجم بخصوص در شهر ری، مقامی به سزا و شهرتواحترامی قابل ارزش داشته و از شعرای شیعی و مداح اهل بیت(ع) بوده است، شعرش مشحوناز پند و اندرز و زهد و طاعت و در این جهتبه روش سنائی رفته و گفته است:
شاد باش ای قوامی هنری کاهل ری را سنائی دگری
قوامی در اثبات شیعه اثنی عشری بودن خود گفته:
ز بعد علی یازده سیدند به میدان دین در، ز عصمتسوار یکی مانده زیشان نهان درجهان جهانی ازو مانده در انتظار
و در جای دیگر گوید:
بعد از احمد دامن مهر علی در پای کش زآنکه بس ناخوش بود بیسر گریبان داشتن وزپس او یازده سید که ما را واجب است اعتماد عقبی و دنیا برایشان داشتن حب اهل بیت واصحاب آنچنان دارم به طبع کم به تیغ از دوستیشان باز نتوان داشتن
قوامی از مناقب خوانان، یعنی مداحان شیعه بوده است، در این زمینه نیز گوید:
قوامی از آن است مداح تو که تا کار او را به سامان کنی
در آن زمان یعنی قرن ششم هجری، مناقب خوانی نوعی بسیار مؤثر از دعوت به مذهبشیعه و تبلیغ بوده است و گاهی در نفوس بیغرض تاثیر تمام و اثر حیرتانگیز وشگفتآوری میبخشیده است. بنابراین، زمامداران وقت گاهی از این کارها جلوگیریمیکردهاند حتی گاهی منجر میشده که زبان مناقب خوان یعنی قائل مدح و فضیلت رامیبریدهاند و یا او را میکشتند.
قوامی رازی از مداحان شرف الدین محمد بن علی مرتضی رئیس ری بوده است و در جائیدر مدح وی گفته است:
تا صاحب الزمان برسیدن به کار دین اولی ترین کسی شرف الدین مرتضی است
این نقیب شرف الدین محمد بن علی که از فرزندان عبدالله الباهربن امام زینالعابدین(ع) است، خود و پدرانش سمت نقابت و ریاست علویان را در قم و ری برعهدهداشته و همیشه در گرد ایشان علماء و شعرای بسیار میزیستهاند، که به نام ایشانقصائد میساخته، کتب تالیف میکرده و ذکر آن سادات جلیل را به این شکل جاویدمیساختهاند.
از شعرای فارسی زبان قوامی جزو نخستین کسانی است که در اشعار خود صریحا به شیعهدوازده امامی بودن خویش اعتراف و به حقانیت مذهب تشیع و عدل خدا وامامت ائمه اثنیعشر: تصریح کرده است.
دیوان اشعار این شاعر گرانقدر توسط محقق خستگیناپذیر مرحوم میرجلال الدین حسینیارموی (محدث) به زیور چاپ آراسته گردیده است.
از اشعار اوست در مدح و منقبت و رثای امام حسین(ع):
روز دهم ز ماه محرم به کربلا ظلمی صریح رفتبر اولاد مصطفی هرگز مباد روز چوعاشور در جهان کان روز بود قتل شهیدان کربلا آن تشنگان آل محمد اسیروار بر دشتکربلا به بلا گشته مبتلا اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن از پرده رضا همه افتاده برقضا فرزند مصطفی و جگر گوشه رسول سر بر سنان و بدن بر سر ملا عریان بماند پردگیانسرای وحی مقتول گشته شاه سراپرده عبا قتل حسین و بردگی اهل بیت او هست اعتبار وموعظه ما و غیر ما دل در جهان مبند کز و جان نبردهاند پرورده پیمبر و فرزند پادشاهرگه که یادم آید از آن سید شهید عیشم شود منغض و عمرم شود هبا ای بس بلا و رنج کهبر جان او رسید از جور و ظلم امتبیرحم و بیحیا در آرزوی آب، چنوئی بداد جانلعنتبرین جهان به نفرین بیوفا آن روزها که بود در آن شوم جایگاه مانده چو مرغ درقفس از خوف بیرجا با هرکسی همی به تلطف حدیث کرد آن سید کریم نکو خلق خوش لقا تاآن شبی که روز دگر بود قتل او میدادشان نوید و همی گفتشان ثنا گویند کاین قدر شبعاشور گفته بود آمد شب وداع چو تاریک شد هوا روز دگر چنانکه شنیدی مصاف کرد حاضرشده ز پیش و پس اعدا و اولیا برتن زره کشیده و بر دل گره زده رویش زغبن تافته، پشتشزغم دوتا از آسمان دولت او ماه گشته گم وز آفتاب صورت او، گم شده نوا در بوستانچهره و شاخ زبان او از گل برفته رنگ و زبلبل شده نوا خونش چکیده از سر شمشیر برزمین یاقوت در فشانده ز مینابه کهربا از بهر شربتی ببر لشگر یزید بر من یزید داشتهجان گران بها لب خشک از آتش دل و رخ ز آب دیدهتر دل با خدای برده و تن داده در قضابگرفته روی آب، سیاه یزید شوم بی آب چشم و سینه پر از آتش هوا از نیزهها چو بیشهشده حربگاهشان ایشان در و خروشان چو شیر و چو اژدها بر آهوان خوب مسلط سگان زشت برعدل ظلم چیره شده بر بقا فنا این ها در آب تشنه وایشان به خونشان از مهر سیرگشته وزکینه ناشتا بر قهر خاندان نبوت کشیده تیغ تا چون کنندشان به جفا سر زتن جدا آهختهتیغ بر پسر شیر کردگار آن باغبان باقی شمشیر مرتضی ایشان قوی ز آلت و ساز و سلاح واسب واینها ضعیف و تشنه و بیپر گویی نوا میر وامام شرع حسین علی که بود خورشیدآسمان هدی شاه اوصیا از چپ و راستحمله همی کرد چون پدر تا بود در تنش نفسی و رگیبه جا خویش و تبار او شده از پیش او شهید فرد و وحید مانده در آن موضع کربلا افتادهغلغل ملکوت اندر آسمان برداشته حجاب افق امر کبریا بر خلد منقطع شده انفاس حور عینبر عرض مضطرب شده چون جنبش سما زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد ماتم سرای، ساخته برسدره منتها در پیش مصطفی شده زهرای تنگدل گویان که چیست درد حسین مرا دوا تا کی زامت تو به ما رنجها رسد دانم که ای پدر ندهی تو بدین رضا فرزند من که هست ترا آشنایجان در خون همی کند به مصاف اندر آشنا از تشنگی روانش بیصبر و بیشکیب گرمای کربلاشده بیحد و منتها او در میان آن همه تیغ و سنان و تیر دانی همی که جان و جگر خونشود مرا زنده نمانده هیچکس از دوستان او در دست دشمنانش چرا کرده رها یک ره بنالپیش خداوند دادگر تا از شفاعت تو کند حاجتم روا گفتا رسول باش که جان شریف او زانقتلگاه زود خرامد بر شما ایشان درین، که کرد حسین علی سلام جدش جواب داد و پدر گفتمرحبا زهرا ز جای جست و برویش در اوفتاد گفت ای عزیز ما تو کجائی و ما کجا چون رستیاز مصاف و چه کردند با تو قوم مادر در انتظار تو، دیر آمدی چرا کار چو تو بزرگ نهکاری بود حقیر قتل چو تو شهید نه قتلی بود خطا فرزند آن کسی که ز ایزد برای اوستدرباغ وحی جلوه طاووس هل اتی در خانه نبوت و عصمتبرای تو سادات را جمال شد، اسلام رابها شاه امام نسل پیمبر نسب توئی کشته به تیغ قهر ترا لشگر جفا آب فرات بر توببستند ناکسان آمیخته خون تو با خاک کربلا برجان تو گشاده کمین دشمنان کین با تونمانده هیچ کس از دوست و آشنا نه هیچ مهربان که تولا کند بتو نه هیچ سنگدل که محاباکند ترا سینه دریده، حلق بریده، فکنده دست غلتان به خون و خاک سر از تن شده جدا برسینه عزیز تو بر اسب تاخته ای هم چو مصطفی ز همه عالم اصطفی اندام تو چگونه بود زیرنعل اسب کز روی لعل تو نزدی گرد گل صبا رخت و بنه به غارت و فرزند و زن اسیر در دستآن جماعت پر زرق و کیمیا اولاد و آل تو متحیر شده ز بیم وز راه سردشان متغیر شدههوا
با توجه به بیت آخر قصیده، تصور میرود که دنباله سخن قطع شده و آخرین اشعارمرثیه ضایع گردیده است.
قوامی در جای دیگر هم گفته:
گر درین ره به عشق روی آری صدف و در بینی از چپ و راست ور قیاسی کنی ز روی یقینرونق دین ز عدل عادل خواست هر فضیلت که مر شهیدان راست به همان گر کنیم ختم رواستخاص درگاه کبریاست علی وین سخن مخلص حقیقت راست آن دو گلزار دین حسین و حسن زیورعرش و زینت زهراست بر روان مهاجر و انصار بینهایت زما سلام و دعاست(9)
باز در مرثیه امام حسین(ع) گفته است:
میر امام زاده که چون او نیافرید تا از عدم خدای همی بنده آورد از شوم قتل آن تنبیسر بدیع نیست گر جویبار سر و سر افکنده آورد دل مردهای بود که ننالد زدرد اویای طرفه مردهای که خبر زنده آورد مرد آن بود که روز بلا، پیش دوستان بر درد دوستدل به غم آکنده آورد بنگر چه صعب درد بود درد قتل اوی کان تیره شب ز روز درخشندهآورد آرد به زعفران(10) جا هر سال گریهها آن زعفران که خاصیتش خندهآورد(11)
پینوشتها:
1) دیوان عمعق بخارائی، تصحیح مرحوم سعید نفیسی، تهران1339، ص81.
2) همان منبع، ص 134 - لباب الالباب، محمد عوفی، تصحیح مرحوم سعید نفیسی، تهران 1335، ص 381.
3) دیوان ادیب صابر ترمذی، تصحیح محمد علی ناصح، تهران، بیتا، صفحات157، 334 و 335.
4) همان مدرک.
5) همان مدرک.
6) همان منبع، صفحات159، 232، 242، 402،417.
7) دیوان سید حسن غزنوی، تصحیح سید محمد تقی مدرس رضوی، تهران، 1362، صفحات 75 و 158.
9) دیوان امیر قوامی رازی، به تصحیح مرحوم جلال الدین حسینی ارموی، تهران، 1334صفحات 125 تا 128.
10) زعرفان جای، محلی بوده که شیعیان هر ساله در ماه محرم واقعه عاشورا مراسممذهبی خاص شهدای کربلا را برپا میداشتهاند برای اطلاع بیشتر از زعرفان جای و معنیو محل آن به کتاب النقض، ص406 و دیوان قوامی رازی، ذیل صفحات16 و 190 مراجعهشود.
11) همان منبع، ص16.
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۷/۱۰/۱۲, ۱۰:۵۶ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
سوزنی سمرقندی (وفات 569 هجری)
سوزنی اهل نسف (نخشب) بوده و در نظم استاد مسلم و در نثر نیز دستی داشته است،سوزنی شاعری مداح و هزلگو بوده و از اشعار وی برمیآید که شیعه اثنی عشری بودهاست. در اثبات شیعه دوازده امامی بودن وی، شعر ذیل گواه است:
گویند مهدی آید، صاحب قرآن برون چون مدت زمانه خواهد بر کران رسید
در جای دیگری هم گفته:
سپهر جاه علی افتخار دین که ز فخر چو شیعه مذهب خود را بر آن علی بندم
بسیاری از ممدوحان سوزنی از سادات آل حسن و آل حسین بوده که در آن زمان درولایتخراسان سمت امیری داشتهاند.
از اشعار اوست:
از نسل حسین بن علی، شاه شهیدی
نز تخمه جمشیدی وز گوهر مهراج(1)
اطهر و اشرف شه آل حسین بن علی
آنکه علی جاه او هر روز عالیتر سزد
چون مناقب نامه آل علی دفتر کند
نام او چون فاتحه آغاز آن دفتر سزد
تاج سر سادات حسین علی آنکو
پیغمبر حق راست گرامیتر فرزند
من از هوای جگر گوشگان پیغمبر
نه بر کنم دل تا جان بود موافق تن
همه هوای من آن است تا شود ماهر
به مدح آل نبی طبع من به نظم سخن
از آن چه به، که مزین شود مرا دیوان
به مدح عترت کرار(2) ، شیر شیراوزژن(3)
رشید الدین وطواط(وفات 573 هجری)
در قصیده مدیحهای گوید:
در فوت من مکوش، مبادا ز حب فضل
وقت تحسری بود از فوت من ترا
در خون من مشو، که به خون شستهام دورخ
بیتو، به حق خون شهیدان کربلا و در قصیده دیگری سروده است:
ای شه شرق، اتسز غازی
وی هدی را ز تیغت استظهار
چون تو بودی به دانش و مردی
در زمانه چو حیدر کرار
رفت فرزند تو به عاشورا
چون حسین علی به دار قرار
صبر کن، صبر کن، خداوندا
انما الصبر شیمة الاحرار(4)
فلکی شروانی(وفات 577 هجری)
فلکی برخلاف شعرا و درباریان همعصر خویش، تمایل به روش شیعه و دوستی با خاندانعلیعلیه السلام را داشته استبرای نمونه در ضمن قصیدهای که از زندان به عنوان«شروان شاه» گفته، اشعار ذیل را سروده و ممکن استیکی از علل حبس و خشم شروان شاه،نسبتبه فلکی، همین تمایل او به شیعه بودن وی باشد.
به نور روضه سید، به خاک مشهد حیدر
به سنگ خانه کعبه، به آب چشمه زمزم
به آب چشم اسیران اهل بیت پیغمبر
به خون پاک شهیدان عشر ماه محرم(5)
اثیر الدین آخسیکتی(وفات 580 هجری)
اثیر الدین به مقام امیرالشعرائی دربار سلاجقه رسیده است وی با این که حنفی مذهبمتعصبی بوده با این وجود در مدح حضرت علی وامام حسن وامام حسینعلیهم السلام اشعاریدارد که از جمله آنهاست:
کجا رمزی در اندازد قتیلی چون حسین آرد
کجا زهری برافشاند شهیدی چون حسن دارد
در قصیده مدحیه قزل ارسلان هم گفته است:
ایمان به دان دو میوه شاخ پیمبری
کاز وی مراد عنصر شبیر و شبر است
منظور از شبیر و شبر حضرت امام حسن و امام حسینعلیهما السلام میباشد زیرا حسندر اصل به معنی شبر و حسین به معنی شبیر میباشد.
و در قصیده دیگر گوید:
سبزه فکنده بساط، برطرف آبگیر
لاله حقه نمای، شعبده بوالعجب
پیش نسیم ارغوان قرطه خونین به کف
خون حسینان(6) باغ کرده چو زهرا طلب(7)
انوری ابیوردی(وفات 587 هجری)
انوری در خراسان بزرگ آن زمان، دارای شهرت بسیار بوده و معاصر سلطان سنجر سلجوقیبوده است.
از اشعار اوست:
ای جوادی که خاک پایست را
بوسه ده گشته هر که تاجور است
عفو فرمای گر مثل گنهم
خون شبیر و کشتن شبر است(8)
حسام دولت و دین ای خدای داده ترا
جمال احمد و جود علی و نام حسین(9)
به من از کربت و بلا آورد
که نیاورد کربلا به حسین(10)
جمال الدین محمد اصفهانی(وفات حدود588 هجری)
جمال الدین پدر استاد کمال الدین اسماعیل و سرآمد قصیدهسرایان ایران در قرن ششمهجری میباشد وی حنفی مذهب بوده، اما به تشیع نیز مایل بوده است. از اشعار اوست درمدح اهل بیت و واقعه کربلا:
مباش غره بدین گند پیر دنیا زانک
هزار شوهر کشت و هنوز بکر این زن
ببین چه کرده او با اهل بیت مصطفوی
حدیث رستم بگذار و قصه بهمن
چه تیر غدر که رخنه نکرد شان سینه
چه تیغ ظلم که خونین نکردشان گردن
نه بهر ایشان بود، آفرینش عالم؟
نه بهر ایشان بود، ازدواج روح و بدن؟
خدای عز و جل، در زمین دو شاخ نشاند
ز یک نهال برون آخته، حسین و حسن
یکی زبیخ بکندند آب ناداده
یکی به تیغ به زهر آب داده اینتحزن
اگر زمانه کسی را به طبع گشتی رام
دگر نبودی مر اهل بیت را توسن
چو با سلاله پیغمبر آن رود، تو کهای؟
که از سلامتخواهی که با شدت جوشن
بمیر پیشتر از مرگ، تا رسی جائی
که مرگ نیز نیاردت گشت پیرامن و در جائی دیگر در لغزی به اسم آب (که اشاره به لبتشنگی یاران امام حسینعلیه السلام دارد) میگوید:
پیوسته در حمایت او لشگر بلا
همواره در رعایت او اهل روستا
مقصود جستجوی سکندر به شرق و غرب
مطلوب آرزوی شهیدان کربلا
گاهی دهد به تیغ زبان رونق سخن
گاهی زبان تیغ بدو یا بدانجلا(11)
خاقانی شروانی(وفات 595 هجری)
خاقانی را به سبب کمالی که در صناعتشعر داشته، حسان العجم هم لقب دادهاند ویشاعری آزاده، بلندنظر، دارای احساسات لطیف، عالی و همتبلند و مردی کامل بودهاست.
چون در روزگار وی بلیه تقیه(12) در طائفه علیه شیعه مرتضوی، ساریبود، لاجرم وی بعضی از عقائد خود را در قطعههای شعر به طریق کنایه ادا نمودهاست.
خاقانی به علتبدگوئی و حسدورزی مغرضین در دو نوبت مدتی از عمر خود را در زندانحکومتی گذرانده است.
مرحوم شیخ عباس قمی و شهید قاضی نورالله شوشتری و دیگران او را شیعهدانستهاند.
خاقانی در جائی گوید:
علوی دوستباش خاقانی
کز عشیره علی است فاضلتر
بدشان، به ز مردم نیکو
نیکشان از فرشته کاملتر
و با توجه به اشعار ذیل میتوان گفت که او به یقین شیعه دوازده امامی بوده است(زیرا فقط شیعیان اثنی عشری هستند که حضرت امام رضاعلیه السلام وامامان پس از وی راهم قبول دارند).
در شعری به مطلع:
به خراسان شوم انشاءالله
آن ره آسان شوم انشاءالله
گوید: بر سر روضه معصوم رضا
شبه رضوان شوم انشاءالله
گرد آن روضه چو پروانه شمع
مست جولان شوم انشاء الله
و در اشعار دیگری گفته:
کو آن که به پرهیز و به توفیق و سداد
هم باقر بود و هم رضا و هم سجاد
از بهر عیار دانش اکنون به بلاد
کو صیرفی و کو محک و کو نقاد و دلیل قطاعتر
در شیعه دوازده امامی بودن خاقانی شعر زیر است که اشاره به ظهور حضرت مهدی(عج) دارد:
مفخر اول البشر، مهدی آخرالزمان
وحی به جاش آمده آیت عدل گستری
از اشعار اوست در وقایع کربلا و امام حسینعلیه السلام:
با که گیرم انس کز اهل وفا بیروزیم
روزی من نیست، یا خود نیست در عالم وفا
در همه شروان مرا حاصل نیامد، نیم دوست
دوستخود ناممکن است ای کاش بودی آشنا
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
ای عراق الله جارک سخت مشعوفم به تو
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم ترا
گرچه جان از روزن چشم شما بیروزی است
از دریچه گوش میبیند شعاعات شما(13)
ز صد هزار خلف یک خلف بود چو حسین
که نفس احمد بختی رام او زیبد
ز صد هزاران بختی یکی نجیب آید
که کتف احمد جای زمام او زیبد(14)
ظهیرالدین فاریابی(وفات 598 هجری)
تمام دیوان او متبوع و مقبول استبه لطافت و سلاست، به حلاوت گفتار و بلاغتاشعار و نهایت امتیاز را دارد.
به ظن قریب به یقین ظهیر فاریابی شیعه بوده و اعتقادی محکم و خالصانه بهخانداننبوت داشته است.
از جمله اشعار ذیل گواه این مدعی است و میتوان گفت: شیعه دوازده امامی بودهاست.
ظهیر با تو چه گویم عجب که نشناسی
غریب خاک خراسان شهید خطه طوس
یا در شعری دیگر گوید:
ای صبا گر به خراسان گذری بهر ظهیر
همتی جز ز دم شاه غریبان مطلب
از اشعار اوست، درباره کربلا وامام حسینعلیه السلام:
ای ظهیر از گور نقبی میزنم تا کربلا
میروم گریان به پابوس حسین تشنه لب(15)
بس که چشم غم سرشکم، بابلا آمیخته است
خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا(16)
ابوالمفاخر رازی(وفات حدود 600 هجری)
رازی، ادیبی فاضل بوده است، دیوانش به نظر نرسید، اما اشعاری از او در آتشکدهآذر و روضةالشهداء نقل شده است.
اصولا همانگونه که در جاهای دیگر نیز یادآور شدهایم، شاعران شیعه، یا اشعار خودرا از جور ظالمان و مغرضین، آنگونه که بایسته است، ثبت و ضبط ننموده و یا اگردیوانی ترتیب دادهاند، از میان برده شده است. چرا که از هر صد شاعر شیعه، شعر یکیاز آنان هم به دست ما نرسیده است.
برای نمونه به کتاب شرح حال صاحب بن عباد که در آن ا ز شاعران شیعه عهد وی و پساز وی نام برده شده است، رجوع نمائید و سپس ملاحظه کنید که شعر کدام یک مانده و بهدست ما رسیده است؟
اشعار ذیل از ابوالمفاخر رازی است که ترجمه زبان حال عمر سعد است که به طمعحکومت ری و طبرستان، راضی به جنگ با حضرت امام حسینعلیه السلام شده:
مرا بخواند عبیدالله از میان عرب
رسید بر دلم از خواندنش هزار تعب
مرا امارت ری داد و گفتحرب حسین
قبول کن که از او ملک راست، شور و شغب(17)
به ملک ری دل من مایل است و میترسم
به کینه چون بکشم پادشاه ملک ادب
چگونه تیغ کشم در رخ کسی که وراست
شجاعت و نسب و علم و حلم و فضل و حسب
سزای قاتل او دوزخ است و میدانم
که این چنین عمل آرد خدای را به غضب
ولی چو در نگرم در ری و حکومت آن
همی رود ز دلم خوف نار ذات لهب ضمنا
ابوالمفاخر ترجمه رجز حر ریاحی را هم به صورت زیر بیان نموده است:
منم شیر دل حر مردم ربای
کمر بسته پیش ولی خدای
منم شیر و شمشیر بران به دست
که دارد بر شیر و شمشیر پای شهادت
حر ریاحی را اینگونه بیان نموده است:
خوشا حر فرزانه نامدار
که جان کرده بر آل احمد نثار
ز رخش تکبر فرود آمده
شده بر براق شهادت سوار
به عشق جگو گوشه مصطفی
برآورده از جان دشمن دمار(18)
بابا افضل کاشانی(وفات 610 هجری)
بابا افضل از رباعی سرایانی است که او را در ردیف ابو سعید ابوالخیر و خیامشمردهاند:
بابا افضل شیعه اثنی عشری بوده و مدایحی درباره اهل بیتعلیهم السلام دارد که ازجمله آنهاست:
از روز ازل مهر علی در دل ماست
با مهر علی سرشته آب و گل ماست
گویند که در جهان چه حاصل کردی
اندر دو جهان، مهر علی حاصل ماست
گر مهر علی در دل و جانت نبود
از دین محمدی نشانت نبود
اثنا عشری اگر نباشی به یقین
از دوزخ سوزنده امانت نبود
یا رب به رسالت رسول الثقلین
یا رب به غزا کننده بدر و حنین
عصیان مرا دونیم کن در عرصات
نیمی به حسن ببخش و نیمی به حسین(19)
پینوشتها:
1) دیوان سوزنی سمرقندی، به ااهتمام ناصرالدین شاه حسینی، تهران، 1338، ص 45.
2) کرار یا حیدر کرار، لقب حضرت علیعلیه السلام و به معنی شیرحملهور و بسیارتکرار کننده است که اشاره به دلاوریها و رشاتهای آن حضرت در جنگ با دشمنان اسلامدارد(گزیده اشعار کسائی، ص 51).
3) دیوان سوزنی سمرقندی، صفحات 28 و 159.
4) دیوان رشید الدین وطواط، تصحیح سعید نفیسی، تهران، 1339، صفحات 8 و 256.
5) دیوان فلکی شروانی، به اهتمام طاهر شهاب، تهران، 1345، صفحات 9 و 47.
6) منظور از حسینان باغ هم حضرت امام حسن وامام حسینعلیهما السلام میباشد.
7) دیوان اثیر الدین آخسیکتی، تصحیح رکن الدین همایون فرخ، تهران، 1337، صفحات 27، 50 و 250.
8) دیوان انوری، جلد اول، به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی، تهران، 1340، ص 66.
9) مدرک قبل، ج 2، صفحات 706 و 710.
10) مدرک قبل، ج 2، صفحات 706 و 710.
11) دیوان جمال الدین محمد اصفهانی، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، 1341صفحات 17 و 294.
12) تقیه، در لغتیعنی، پرهیز کردن، خودداری کردن، خودداری از اظهار عقیده ومذهب خویش، در مواردی که ضرر مالی یا جانی یا عرضی و آبرو رفتن متوجه شخص باشد وتقیه از آن جا پدید آمد که شیعیان برای مدتهای مدیدی در معرض خطر مغرضین و متعصبینقرار گرفته بودند. برای اطلاع بیشتر از معنی و اصطلاح تقیه و دستور و زمان پیدایشآن به کتاب ارزشمند «تشیع در مسیر تاریخ» تالیف دکتر سید حسین جعفری (هندی الاصل) و اصول کافی، مراجعه فرمائید.
13) دیوان خاقانی شروانی، به کوشش ضیاء الدین سجادی، تهران، 1338، ص 2.
14) همان منبع، ص 854.
15) دیوان ظهیرالدین فاریابی، به اهتمام هاشم رضی، تهران، بیتا، صفحات 187 و 280.
16) دیوان ظهیرالدین فاریابی، به اهتمام هاشم رضی، تهران، بیتا، صفحات 187 و 280.
17) شغب یعنی فتنهانگیزی و فساد، یا شور و غوغا برانگیختن (فرهنگ معین، ص 2050).
18) روضةالشهداء ملاحسین واعظ کاشفی، تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران، 1349،صفحات: 263 و 278.
19) دیوان بابا افضل کاشانی، تصحیح مصطفی فیضی و دیگران، تهران، 1363، صفحات 15، 98 و 263.
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۱۰/۱۲, ۱۱:۰۸ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
جلال الدین محمد مولوی(وفات 672 هجری)
جلال الدین یکی از بزرگترین و تواناترینگویندگان متصوفه و از عارفان نامآور وستاره درخشنده و آفتاب فروزنده آسمان ادبفارسی و شاعری حساس و صاحب اندیشه بودهاست.
جلال الدین محمد مولوی، اگر چه سنی مذهب بوده ولی کمتر از یک شیعه معتقدراستیندر فضائل ائمه سخن نگفته است. در دیوان او، اشعار و اشارات زیادی دربارهحضرتعلی(ع) وجود دارد و در واقع آن حضرت را از همه برتر دانسته است، برای نمونهچند بیتاز اشعار بسیاری که در مدح و منقبتحضرت علی(ع) سروده، نقل میگردد:
آن شاه که با دانش و دین بود، علی بود مسجود ملک ساجد معبود، علی بود خورشیدضیاء گستر و جمشید دو کشور ماه فلک موهبت و جود، علی بود آن شاه فلک مرتبه کز عز وجلالت بر سایر مخلوق بیفزود، علی بود آن نکته تحقیق حقائق به حقیقت کز روی یقینمظهر حق بود، علی بود آن نقطه توحید احد کز دم واحد جز او نفس وحدت نشنود، علی بودآن بود وجود دو جهان کز ره معنی بی او نشدی عالم موجود، علی بود آن فاتحهدولت ومفتاح سعادت کاز قفل در مصطبه بگشود، علی بود آن ساعد دین حق و ینبوعمعانی کز یمنوی آدم شده مسجود، علی بود آن فارس میدان ریاضت که به مردی گوی سبقاز عالم بربود،علی بود آن شه که به شمشیر وی از آینه دین زنگ ستم و بدعتبزدود،علی بود آن نورمجرد که بد او در همه حالت با موسی و با عیسی و با هود، علی بود آن روح مصفا کهخداوند به قرآن بنواختبه چند آیت و بستود، علی بود هم صابر و همصادق و هم قانت ومنفق هم هادی و هم شاهد و مشهود، علی بود هم اول و هم آخر و همظاهر و باطن هم موعدو هم وعده و موعود، علی بود وجهی که بفرمود خداوند بهقرآن آن وجه مکرم که بفرمودعلی بود جبریل امین را زبر حضرت عزت مقصد به مثل احمدو مقصود علی بود گوید ملک ساجدو مسجود بد آدم از من بشنو ساجد و مسجود علیبود(1)
توصیف و شرح وقایع کربلا، از دیرباز، در شعر عرفانی ما، چه در آثارشاعران شیعی وچه شاعران اهل سنت، سابقهای دیرین دارد و شاعران بزرگی چون:
«سنائی، عطار، سیفالدین، فرغانی، جامی، وحشی بافقی، صائب، بیدل دهلوی،عمانسامانی» و تعدادی دیگر، هر یک به فراخور حال از واقعه عاشورا از دیدعرفانیخود یاد کردهاند.
جلال الدین مولوی بزرگترین شاعر پارسیگوی، نیز اشارات عرفانی متعددی بهواقعهکربلا دارد، از جمله در یک غزل، با لطافت هرچه تمامتر سخنسرائی نمموده ودریغ واندوه و آلام خود را رنگی عارفانه داده و میگوید:
کجائید ای شهیدان خدائی بلاجویان دشت کربلائی کجائید ای سبکروحان عاشق پرنده ترزمرغان هوائی کجائید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشائی کجائید ای ز جان وجانرهیده کسی مر عقل را گوید: کجائی؟ کجائید، ای در زندان شکسته بداده وامداران رارهائی کجائید ای در مخزنگشاده کجائید ای نوای بینوائی(2)
دنباله اشعار مولوی درباره حضرت امام حسین(ع):
تا چه کین دارند دائم دیو و غول چون یزید و شمر با آل رسول گفت دانم کز تجوعوزخلا جمع آمد رنجتان زین کربلا(3) آن غریب شهر سربالا طلب گفت میخسپمدرین مسجد بهشب مسجدا، گر کربلای من شوی کعبه حاجت روای من شوی(4)
مولوی در دفتر پنجممثنوی خود درباره ابتدای خلقت جسم آدم(ع) و وقتی که بهفرستادن اسرافیل رسیده،این ابیات را هم سروده است:
در دمی از صور یک بانک عظیم پرشود محشر خلائق را رمیم در دمی در صور گوئیالصلابر جهیدای کشتگان کربلا ای هلاکت دیدگان از تیغ مرگ بر زنید از خاک، سر شاخ وبرگ(5)
و درباره عزاداری اهل حلب در ایام عاشورا گوید:
به تعزیت داشتن شیعه، اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازه انطاکیه ورسیدنغریب شاعر از سفر و پرسیدن که این غریو چه تعزیه است؟
روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر، تا به شب گرد آید مرد و زن، جمعیعظیمماتم آن خاندان دارد مقیم ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا بشمرندآن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان نعرههاشان میرود در ویل ودشت پرهمی گردد همه صحرا و دشت یک غریبی شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغانشنید شهررا بگذاشت و آن سو رای کرد قصد جست و جوی آن هیهای کرد پرس پرسان میشداندر افتقاد(6) چیست این غم، بر که این ماتم فتاد نام او و القاب او، شرحمدهید کهغریبم من، شما اهل دهاید چیست نام و پیشه و اوصاف او تا بگویم مرثیه زالطاف اومرثیه سازم که مرد شاعرم تا از اینجا برگ و لا لنگی برم آن یکی گفتش کههیدیوانهای تو نهای شیعه، عدوی خانهای روز عاشورا نمیدانی که هست ماتم جانی کهازقرنی به است؟ پیش مؤمن کی بود این غصه، خوار قدر عشق گوش، عشق گوشوار پیش مؤمن ماتمآن پاکروح شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح(7)
سعدی شیرازی(وفات 659 هجری)
سعدی نویسنده وشاعر بزرگ قرن هفتم هجری میباشد، اگرچه وی به سنی شافعی بودنشهره است، اما دستکمی از یک عالم شیعه ندارد. و این شعرها که در ذیل نقل میگردددر افتخار او بهشیعه بودن یا سنی متمایل به اهل بیت کافی است. سعدی با آن همه دانشو آگاهی وسیر و سیاحتبه هنگام تدریس در نظامیه بغداد در برخورد با رجال علم و عملو بحثو جدل با آنان فریاد برآوده که:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند جبار در مناقب او گفت هل اتی زور آزمایقلعهخیبر که بند او در یکدیگر شکستبه بازوی لافتا(8) مردی که در مصاف، زرهپیشبسته بود تا پیش دشمنان نکند پشتبر غزا شیر خدا و صفدر میدان و بحر جودجانبخشدر نماز و جهان سوز در دعا دیباچه مروت و دیوان معرفت لشگر کش فتوت وسرداراتقیا فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست مائیم و دست و دامن معصوم مرتضاپیغمبرآفتاب منیر است در جهان وینان ستارگان بزرگند و مقتدا یا رب به نسل طاهراولادفاطمه یا رب به خون پاک شهیدان کربلا یا رب به صدق سینه شیران راستگوی یا رببه آبدیده مردان آشنا(9)
و در جائی دیگر گوید:
منم کز جان شدم مولای حیدر امیرالمومنین آن شاه صفدر علی، کو را خدا بیشکولیخواند به امر حق ولی کردش پیمبر به رنج اهل بیت و آه زهرا به خون ناحق شبیروشبر(10)
بیت دوم اشاره صریح به واقعه غدیرخم دارد، احتمالا براساس این اشعار،سعدی شیعهبوده، اما تقیه مینموده است.
سیف الدین فرغانی (وفات 710 هجری)
سیف الدین از شاعران توانا و سخنوران استادقرن هفتم هجری است. اصل او از فرغانهماوراء النهر بوده ولی در ابتدای عمر بهشهر «آقسرا» در نزدیکی قونیه از بلاد آسیایصغیر رفته و در آنجا ساکن گردیدهاست.
سیف از معاصران سعدی و با او مکاتبه و مشاعره داشته است. سیفالدین با توجهبهمرتبه بلند خود در شعر و ادب و عرفان، به سبب انقطاع از مردم و گوشهگیریازدونان و امتناع از مدح امرای ظالم و فاسد زمان در شهر کوچک «آقسرا» (که بعداز مرگوی نیز مرکزیت مهمی نیافت) زیست و در همانجا نیز به گمنامی درگذشت.
سیف مکررا شاعران عصر خود را از مدح سفلگان مغول برحذر داشته و گفته است:
از ثنای امرا، نیک نگهدار زبان گرچه رنگین سخنی، نقش مکن دیواری ظالمی را کههمهساله بود کارش فسق به طمع نام منه، عادل و نیکوکاری هرکه را زین امرا مدحکنی، ظلمبود خاصه امروز که از عدل نماند آثاری
اما در عوض آنان را به غزلسرائیو سرودن اشعار موعظه و پند تشویق کرده است.
از سیف به خاطر آنچه که در بالا گذشت، در هیچ یک از تذکرهها نام و نشانینیست،در کتابهای عرفانی هم نامی از او قید نشده است.
علت دیگر گمنامی سیف در تایخ ادب فارسی، آن است که سیف پس از مهاجرت از ایرانواقامت در بلاد روم، دیگر به وطن مراجعت ننموده، و درست در ایامی درگذشت کهآسیایصغیر در زیر سیطره ایلخانان و بیدادگران مغول، جولانگاه فقر و پریشانی وبیسامانیگردیده و ارتباط بلاد دیگر با ایران (که در اوائل قرن هفتم قوت بسیارداشت) به ضعفگرائیده بود.
سیف اگرچه اهل سنتبوده، اما ارادت و علاقه فراوانی به اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام داشته است.
او از زمره قدیمترین سخنورانی است که درباره حضرت اباعبداللهالحسین(ع) مرثیهسروده است.
از اشعار اوست، در داشتن حب علی(ع):
معاویه ز برای یزید همچون سگ گرفت تختخلافت، چو شیر یزدان مرد
در جای دیگر هممگفته است:
سخاوت نشان بزرگی بود ولی زین بزرگان نخواهیم یافت سخا و کرم، دوستی علی استکهدر آل مروان نخواهیم یافت
چنانکه در بالاگذشت، سیف از قدیمترین مرثیهسرایانایران است، در مرثیه زیر،سیف که با دیدی اخلاقی و نصیحتگرایانه به حادثه کربلاپرداخته است، مردم را بهاقامه مراسم تعزیت «کشته کربلا» و «گوهر مرتضی» و«فرزند رسول» و زاری نمودن، دعوتکرده و گریه و ندبه را در این عزا، موجبنزول «غیث رحمت» و شستشوی غبار کدورت ازدل دانسته است، آنجا که گوید:
ای قوم، در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دل مرده خنده تاچندامروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خونجگرسرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل به اشک چون در بر گوهر مرتضابگریید بانعمت عافیتبه صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دل خسته ماتم حسینید ایخستهدلان هلابگریید در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصلبه جسم است ازتن نشود جدا بگریید در گریه سخن نکو نیاید من میگویم، شما بگریید بر دنیای کم بقابخندید بر عالم پر عنا بگریید بسیار در او نمیتوان بود بر اندکیبقا بگریید بر جورو جفای آن جماعت یکدم ز سر صفا بگریید اشک از پی چیست؟تابریزید چشم از پی چیست؟ تابگریید در گریه به صد زبان بنالید در پرده به صد نوابگریید نسیان گنه صواب نبودکردید بسی خطا، بگریید وز بهر نزول غیث رحمت چون ابر،گه دعا بگریید(11)
پینوشتها:
1- دیوان غزلیات شمس، محمد مولوی، به اهتمام منصور مشفق،تهران، 1338، صفحات 259تا 263.
2- کلیات دیوان شمس، تصحیح محمد عباسی، ص 1017 - غزلیات شمس، ص 523.
3- مثنوی، محمد مولوی، به اهتمام رینولد نیکلسون، دفتر سوم، تهران، 1353،بیت 72.
4- همان منبع، بیتهای 4213 و 4214.
5- همان منبع، دفتر پنجم، ص 904.
6- افتقاد در بیت هشتم، یعنی گم کردن و از دست دادن چیزی، جستن گم شدهمهربانی،دلجوئی تفقد (فرهنگ معین، ج1، ص 312).
7- همان، دفتر ششم.
8- لافتی که اصل آن لافتی میباشد قسمتی است از حدیث «لافتی الا علی لا سیف الاذوالفقار» یعنی جوانمردی نیستبه جز علی(ع) و شمشیری نیستبه جز ذوالفقار (گزیدهاشعار کسائی، ص 50).
9- کلیات سعدی، به اهتمام مرحوم محمد علی فروغی، جاویدان، تهران، بیتا، ص440 - علی در شعر و ستایش فارسی، جواهری وجدی، تهران، 1366، ص 20.
10- مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری شهید، ج2، تهران، 1376، هجری قمری،ص 117.
11- دیوان سیف الدین فرغانی، به کوشش ذبیح الله صفا، ج1، تهران، 1341، ص 176 و 177.
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۰۹/۲۸, ۰۱:۲۸ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
سیف الدین فرغانى (وفات 710 هجرى)
سیف الدین از شاعران توانا و سخنوران استادقرن هفتم هجرى است. اصل او از فرغانه ماوراء النهر بوده ولى در ابتداى عمر بهشهر «آقسرا» در نزدیكى قونیه از بلاد آسیاى صغیر رفته و در آنجا ساكن گردیدهاست.
سیف از معاصران سعدى و با او مكاتبه و مشاعره داشته است. سیفالدین با توجه بهمرتبه بلند خود در شعر و ادب و عرفان، به سبب انقطاع از مردم و گوشهگیرى ازدونان و امتناع از مدح امراى ظالم و فاسد زمان در شهر كوچك «آقسرا» (كه بعداز مرگ وى نیز مركزیت مهمى نیافت) زیست و در همانجا نیز به گمنامى درگذشت.
سیف مكررا شاعران عصر خود را از مدح سفلگان مغول برحذر داشته و گفته است:
از ثناى امرا، نیك نگهدار زبان گرچه رنگین سخنى، نقش مكن دیوارى ظالمى را كههمه ساله بود كارش فسق به طمع نام منه، عادل و نیكوكارى هركه را زین امرا مدحكنى، ظلم بود خاصه امروز كه از عدل نماند آثارى
اما در عوض آنان را به غزلسرائىو سرودن اشعار موعظه و پند تشویق كرده است.
از سیف به خاطر آنچه كه در بالا گذشت، در هیچ یك از تذكرهها نام و نشانى نیست،در كتابهاى عرفانى هم نامى از او قید نشده است.
علت دیگر گمنامى سیف در تایخ ادب فارسى، آن است كه سیف پس از مهاجرت از ایرانو اقامت در بلاد روم، دیگر به وطن مراجعت ننموده، و درست در ایامى درگذشت كهآسیاى صغیر در زیر سیطره ایلخانان و بیدادگران مغول، جولانگاه فقر و پریشانى وبىسامانى گردیده و ارتباط بلاد دیگر با ایران (كه در اوائل قرن هفتم قوت بسیارداشت) به ضعف گرائیده بود.
سیف اگرچه اهل سنتبوده، اما ارادت و علاقه فراوانى به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته است.
او از زمره قدیمترین سخنورانى است كه درباره حضرت اباعبداللهالحسین(ع) مرثیهسروده است.
از اشعار اوست، در داشتن حب على(ع):
معاویه ز براى یزید همچون سگ
گرفت تختخلافت، چو شیر یزدان مرد
...چنانكه در بالا گذشت، سیف از قدیمترین مرثیهسرایانایران است، در مرثیه زیر، سیف كه با دیدى اخلاقى و نصیحتگرایانه به حادثه كربلاپرداخته است، مردم را به اقامه مراسم تعزیت «كشته كربلا» و «گوهر مرتضى» و«فرزند رسول» و زارى نمودن، دعوت كرده و گریه و ندبه را در این عزا، موجبنزول «غیث رحمت» و شستشوى غبار كدورت از دل دانسته است، آنجا كه گوید:
اى قوم، در این عزا بگریید
بر كشته كربلا بگریید
با این دل مرده خنده تاچند
امروز در این عزا بگریید
فرزند رسول را بكشتند
از بهر خداى را بگریید
از خونجگر سرشك سازید
بهر دل مصطفى بگریید
وز معدن دل به اشك چون در
بر گوهر مرتضابگریید
با نعمت عافیتبه صد چشم
بر اهل چنین بلا بگریید
دل خسته ماتم حسینید
اىخستهدلان هلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید
یا نعره زنید یا بگریید
تا روح كه متصلبه جسم است
از تن نشود جدا بگریید
در گریه سخن نكو نیاید
من مىگویم، شما بگریید
بر دنیاى كم بقا بخندید
بر عالم پر عنا بگریید
بسیار در او نمىتوان بود
بر اندكىبقا بگریید
بر جور و جفاى آن جماعت
یكدم ز سر صفا بگریید
اشك از پى چیست؟تابریزید
چشم از پى چیست؟ تا بگریید
در گریه به صد زبان بنالید
در پرده به صد نوابگریید
نسیان گنه صواب نبود
كردید بسى خطا، بگریید
وز بهر نزول غیث رحمت
چون ابر،گه دعا بگریید (1)
پی نوشت :
دیوان سیف الدین فرغانى، به كوشش ذبیح الله صفا، ج1، تهران، 1341، ص 176 و 177
منبع:
محمد قاسم هاشمى، فصلنامه مكتب اسلام>شماره 8
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۹/۲۸, ۰۳:۰۷ #7
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
عصر شاعران
شاعران دل سوختهاي كه در رثاي امام حسين شعر سرودهاند، در چند دوره قابلتقسيم هستند:
قرن چهارم هجري
اولين دوره قابل بررسي قرن اول تا چهارم هجري است، در طول سه قرن و اندياز زمان شهادت امام حسين (ع) تا زمان حيات اولين شاعر حسيني، كسايي مروزي،هيچ شاعر دل سوختهاي اين مصيبت عظما را درك نكرده و اهميت فاجعه عاشورا راناديده گرفته. علت اساسي چيست؟
علت آن است كه در آن روزگاران سياه و وحشت بار، دشمنان شيعه و خط آلپيامبر، رهبري امامان معصوم: را مزاحم تداوم سلطه گري خود ميديدند و هموارهبراي نابودي تشيّع و آثار تشيع تلاش ميكوشيدند؛ امامان معصوم را به شهادتميرساندند، آثار ارزندة شيعيان را نابود ميكردند و با فرمان و بخشنامه، همه را، مخصوصاًكارگزاران حكومتي را بسيج ميكردند، آن گاه با زندان و چوبة دار، شمشير و زنجير، بدنهارا به خاك و خون ميكشيدند و با تهمت و شايعه و جعل و تحريف، به فرهنگ اهل بيت وتشيع و آثار علوي هجوم ميآوردند. از يك طرف، كتابخانههاي دانشمندان شيعه را بهآتش ميكشيدند و از طرفي، با پخش و نشر و كتابها و مقالههاي سراسر جعل و تحريفبه افكار و عقايد مردم حمله ور ميشدند و انحراف ها و فرقه گرايي و گروه تراشي را دامنميزدند. شاعران پارسي زبان شيعي اگر بودهاند، از اين محيط و جامعه جدا نبودهاند و ازاين رو مشكلات فراواني بر سر راه آنان قرار داشت كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
برخي از مشكلات شاعران شيعي از آغاز تا قرن چهارم
1ـ شيعيان كتابها و اشعار علوي را از ترس پنهان ميكردند؛
2ـ برخي از آثار در دل خروارها خاك دفن و به تدريج از بين رفت؛
3ـ برفرض سرودن اشعار پارسي، جرئت اظهار سرودها و رواج آن را نداشتهاند؛
4ـ بسياري از مداحان و شاعران اهل بيت، حب اهل بيت را انكار ميكردند؛
5ـ شاعران شيعي به پنهان كاري و مخفي شدن و تقيه روي ميآوردند؛
6ـ مهاجرتهاي غم بار شاعران شيعي در ترويج آثار علوي؛
7ـ عدم وجود مركزيت براي شاعران شيعي، پراكندگي، عدم امكانات اقتصادي،روزگار هجرت و سرگرداني، انزوا، فقر و تهي دستي؛
8ـ اختناق حاكم.
ترغيب و تشويق بر شاعران اهل بيت، به ويژه حسيني در كار نبود. در مقابلتهديدها و تكفيرهاي دشمنان، آنان را مأيوس ميساخته؛ همان شاعراني كه در همه جابر سر مبارك آنان جايزه تعيين ميگشت و چوبة دارشان همه جا بر افراشته بود. دانشمندان و شاعران و اديبان شيعه را به شهادت رساندند؛ آرام نگرفته، حتي بهقبر حضرت امام حسين (ع) نيز هجوم آوردند. متوكل دستور داد قبر امام حسين و منازلو بناهاي اطراف را خراب كنند و پس از شخم زدن، گندم بكارند. تا آثار ظاهري قبرها دركربلا از بين برود و بخشنامهاي صادر كرد مبني بر اين كه زيارت ممنوع است.
ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۰۹/۲۸ در ساعت ۰۳:۰۸
-
۱۳۸۸/۱۰/۰۱, ۰۶:۵۵ #8
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
غزل عاشورایی از لسان الغیب شیرازی
شاید روی تاقچه خانه شما هم کنار قرآن مجید و مفاتیحالجنان و رساله عملیه، یک کتاب دیگر باشد که مخصوص لحظاتی است که میخواهید کسی رنگ و بوی دلتنگیتان را نجوا کند. حافظ با واژههای شیرینش درست همان حرفهایی را روی مردم و مردمک چشمهایتان حک میکند که در عمق جانتان دنبال آنها میگشتید.
اینکه چقدر دیوان حافظ در بین ما فارسیزبانان جریان دارد، حکایت مفصلی است و البته نامهربانیهای ما به حافظ چیزی است که بهتر است از آن هیچ نگوییم؛ چرا که حافظ با آن همه نازکاندیشیها و ژرفانگاریهایش اینروزها تنها مرجعی است برای فال گرفتن کذاییمان، کاش حافظ را اقیانوسی از حکمت میدانستیم تا در قحط سالی معرفت، از زلال او سیراب گردیم.
حافظ همانطور که در اشعارش یافت میشود به جهت تسلط بر قرآن کریم و معارف آسمانی اسلام، همواره ابیاتی سروده است که علاوه بر تمام برجستگیها، از حکمتی ژرف برخوردار است، حکمتی که بیشک از سرچمشه فیاض قرآن است که در روح اشعار او جاری است.
وقتی حافظ را یک حکیم قرآنی بدانیم، دیگر نمیتوانیم از کنار شعرهایش سطحی عبور کنیم و لاجرم تأمل و تدبر در ابیات او پنجرهای جدید را فراروی ما میگشاید. بیان ایننکته هم خالی از لطف نیست که هر آنچه در شعر حکیمانه حافظ میآید از اعتقاد استوار اوست و این باعث میشود شعر حافظ شعری فراتر از زمانها باشد. با این طلیعه کوتاه، اگر شعر حافظ را با کمی تأمل شیعگی خودمان بازخوانی کنیم، گاهی به ابیاتی بر میخوریم که داغ عاشورای حسین(ع) را تازه میکند و احساس میکنیم که حافظ در کنار تمام شکوهی که در شعر خود آفریده، یک شیعه داغدار حسین(ع) نیز هست.
در اینجا میخواهیم، یک غزل حافظ را در این شیدایی عاشورایی بازخوانی کنیم و میهمان واژههای او شویم.
زان یار دلنوازم، شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی، خوش بشنو این حکایت
بیمزد بود و منت، هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد، خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی! ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت...
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت
از آنجا که قائل به معنا کردن بیت بیت این غزل نیستم و احساس میکنم کسانی که این شعر را میخوانند، خود بدون هیچ تصوری میتوانند به پردههای پنهان مفاهیم پی ببرند و هرکس به فراخور ظرف وجودیاش بهرهای خواهد برد، تنها به ذکر چند نکته این غزل بسنده میکنم.
یک
حافظ شاید در تعداد کمی از غزلهایش، به صراحت از یک حکایت صحبت میکند و البته با ظرافتهای شاعرانه خود از مخاطبش میخواهد که اگر عاشق است این حکایت را به خوبی بازخوانی کند و حکایت عاشورا همان واقعه تاریخی سترگی است که تثبیت کننده دینمحمدی است.
دو
از قرآن کریم این مفهوم بر میآید که اجر رسالت پیامبر، دوستی خاندان اوست. در اولین برخورد با عاشورا، آنچه به ذهن میآید، این نکته است که مگر اینان فرزندان رسول خاتم نیستند که اینگونه در بین پیروان اسلام مهجور ماندهاند و مگر اجر رسالت نبی جز مودت نزدیکان او نیست؟ اینجاست که کوهی از آه، نهاد آدمی را فرا میگیرد که: «بی مزد بود و منت، هر خدمتی که کردم».
سه
دومین برجستگی عاشورا در بعد معرفتی آن، مقوله «تشنگی» است که اگر ایمان به ولایت اهل بیت در بین مردمان کوفه استوار بود، هرگز آب را بر کاروان حسین(ع) نمیبستند و البته اگر «ولیشناسی» از قاموس انسانیتشان حذف نمیگردید و به عصر جاهلیت باز نمیگشتند، این فاجعه عظیم هرگز اتفاق نمیافتاد. چرا که هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد با جاهلیتی عمیق از دنیا رفته است. تشنگی را میتوان اولین داغی دانست که ولی ناشناسان کوفی بر قلب فرزند پیامبر گذاشتند.
چهار
نقطه اوج این غزل، بیتی است که انسان را از پیچیدن در زلف او برحذر میدارد؛ چرا که اگر کسی به مرحله ولی شناسی رسیده باشد و بداند اجر رسالت پیامبر، مهربانی با اهل اوست و بخواهد لحظاتش را در جلوات آسمانی این خاندان سپری کند، در اولین برخوردها در مییابد که مظلومیت آنچنان در این خاندان گسترده است، که با تمام ویژگیها باید «سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت»
پنج
پرده آخر حماسه کربلا که میتوان به عنوان معجزه آن روز نیز از آن یاد کرد، تلاوت نورانی قرآن کریم، بر نی است. حافظ رندانه و حکیمانه با لطافتی شاعرانه و دقتی عمیق، در پایان واژههای غزل میگوید تنها آوایی که میتواند دل داغدار انسان را در این داغ سترگ، التیام بخشد، تلاوت قرآن مجید است و چه بسا سر نورانی حسین(ع) بر نی برای التیام قلبهای شکسته کربلا قرآن خوانده است.
و سخن آخر اینکه اگر هر شب دهه محرم، این غزل را در تنهاییهایتان بخوانید و بر بیت بیت آن تدّبر کنید، در مییابید که هر بار پنجرهای جدید از مفاهیم پیش رویتان گشوده میشود و این همان سحر کلام حافظ است که از اعتقاد و معرفتش به قرآن و عترت(ع) در واژگان نورانی این غزل جاری شده است.
نوشته:یکتا ، حامد
-
۱۳۸۸/۱۰/۰۳, ۰۷:۴۵ #9
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
.: ادبیات عاشورا
ظهیرالدین فاریابی(وفات 598 هجری)
تمام دیوان او متبوع و مقبول استبه لطافت و سلاست، به حلاوت گفتار و بلاغت اشعار و نهایت امتیاز را دارد.
به ظن قریب به یقین ظهیر فاریابی شیعه بوده و اعتقادی محکم و خالصانه به خاندان نبوت داشته است.
از جمله اشعار او:
ظهیر با تو چه گویم عجب که نشناسی
غریب خاک خراسان شهید خطه طوس
یا در شعری دیگر گوید:
ای صبا گر به خراسان گذری بهر ظهیر
همتی جز ز دم شاه غریبان مطلب
از اشعار اوست، درباره کربلا وامام حسینعلیه السلام:
ای ظهیر از گور نقبی میزنم تا کربلا
میروم گریان به پابوس حسین تشنه
بس که چشم غم سرشکم، بابلا آمیخته است
خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا
ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۱۰/۰۳ در ساعت ۰۷:۵۱
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری