-
۱۳۸۷/۱۰/۲۰, ۰۸:۱۸ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تاريخ پيدايش اهل سنت و تشيع ؟
نام اهل سنت از چه زماني وضع شده و چند اصطلاح دارد؟
1. کاربرد هاي اصطلاح اهل سنت: اين اصطلاح در يکي از معاني زير به کار مي رود:
الف) در مقابل اصطلاح شيعه، يعني اعتقاد به اين که درباره امامت و خلافت نصي از کتاب و سنت وارد نشده و تعيين خليفه ي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و پيشواي مسلمانان پس از رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انتخاب مسلمانان واگذار شده است، اين معنا بر همه ي فرقه هاي اسلامي غير از شيعه منطبق است(1)
ب) در مقابل اهل بدعت، که غالباً با کلمه اي (جماعه) ذکر شده، گفته مي شود (اهل سنت و جماعت). اين معنا نزد متکلمان اشاعره و ماتريديه رايج است، آنان خود را اهل سنت و فرقه هاي ديگر از قبيل قدريه، معتزله، خوارج و حتي شيعه را اهل بدعت ناميده اند(2)چنان که ابو منصور بغدادي آن را به فقهاي مذاهب چهار گانه فقهي: حنفيه، مالکيه، شافعيه و حنبليه و متکلمان صفاتيه تفسير نموده، و معتزله، اماميه و فرقه هاي ديگر اسلامي را به (اهل بدعت و هوا) وصف کرده است(3) بغدادي سپس ملاک سني بودن را ايمان به امور زير دانسته است:
1- حدوث عالم.
2-يگانگي آفريدگار جهان و صفات کمال و جلال او
3 -نبوت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و عموميت و خاتميت نبوت و شريعت او.
4- قرآن اساس و سرچشمه ي شريعت اسلامي است.
5-کعبه قبله مسلمانان است، پس هر کس به امور ياد شده ايمان داشته و بدعتي در دين ايجاد نکند که به کفر بينجامد، سني يکتاپرست خواهد بود(4)
روشن است که همه ي فرقه هاي اسلامي به اصول ياد شده، ايمان دارند، بنابر اين تنها کساني از اصطلاح اهل سنت بيرون خواهند بود که عقايدي داشته باشند که به کفر بينجامد، مانند قائلان به تشبيه و تجسيم.
ج) گرفتن ظواهر آيات و روايات و به کار نگرفتن تأويل و توجيه، حتي درباره اي متشابهات قرآن و سنت، در اين باره بايد از هر گونه اظهار نظر و بيان معناي آيه يا حديث خود داري کرد، و به اصطلاح قايل به تفويض شد، بنابر اين کساني که درباره اي متشابهات دست به توجيه مي زنند، اهل سنت نخواهند بود، اين معنا تنها بر عده اي از اهل حديث و حنبلي ها در قديم و سلفيه در عصر حاضر منطبق مي گردد، چنان چه ابن رجب حنبلي گفته است: طريقه صواب همان است که سلف صالح پيموده اند و آن اين که از تفسير آيات و روايات و بيان چگونگي و ذکر مثال خود داري کرده و در معاني آن ها فرو نرفته اند و در کلمات آنان مطالبي از آن چه در کلمات متکلمان آمده است، يافت نمي شود(5)
د: اعتقاد به افضليت ابابکر و عمر ومحبت عثمان و علي بن ابي طالب،گفته شده است،سلف چنين طريقه اي داشته اند(6)
تاريخ پيدايش اصطلاح اهل سنت :
در اين باره اقوالي ذکر شده است:
1- از کلمات برخي از اهل حديث و اشاعره استفاده مي شود که به نظر آنان اين اصطلاح در عصر صحابه معروف بوده است، ولي هيچ گونه شاهدي از حديث يا تاريخ آن را تأييد نمي کند(7)
2- سهل بن محمد سجستاني رازي در کتاب (الزينه) چنان که در کشف الظنون جزء سوم آمده،تاريخ پيدايش اين اصطلاح را عهد و زمان خلفاي عباسي دانسته و گفته است: در عصر معاويه گروهي از مسلمانان که هوا خواه عثمان بودند (عثمانيه) ناميده مي شدند، و دوستداران علي ـ عليه السلام ـ (علويه) خوانده مي شدند و آنان پيش از آن به شيعه معروف بودند، آن گاه در زمان حکومت عباسيان نام علويه و عثمانيه، نسخ گرديد، علويه به نام پيشين خود، يعني شيعه و ديگران اهل سنت ناميده شدند، و اين دو نام پس از آن ادامه يافت(8)
3-قول ديگر اين است که تاريخ اين اصطلاح، به اواخر قرن اول يا اوايل قرن دوم هجري باز مي گردد(9)چنان که در رساله اي که عمر بن عبدالعزيز (متوفاي 101 هـ) در ابطال نظريه قدر نوشته است، اصطلاح (اهل سنت) به کار رفته است، آن چه از ظاهر کلام عمر بن عبدالعزيز استفاده مي شود، اهل سنت به معناي اصطلاحي آن نيست، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوي است، چنان که گفته است: (تحقيقا شما دانستيد که اهل سنت مي گفتند: چنگ زدن به سنت راه نجات است(10)
نتيجه و پاسخ: با در نظر داشت اين مطلب که قول اول را هيچ گونه شاهدي از حديث و تاريخ تأييد نمي کند، و در قول سوم اين احتمال وجود دارد که، مراد از اهل سنت، اهل سنت به معناي اصطلاحي نبوده، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوي بوده است، به نظر مي رسد قول دوم به واقعيت نزديک تر است،
بنابر اين تاريخ پيدايش اصطلاح اهل سنت درزمان خلفاي عباسي بوده، و سه اصطلاح دارد:
1- اهل سنت در مقابل اصطلاح شيعه.
2- اهل سنت در مقابل اهل بدعت.
3- گرفتن ظواهر آيات و روايات و اجتناب از توجيه حتي در متشابهات قرآن و سنت (سلفيه).
پی نوشت:
1- فرق و مذاهب کلامي، قم، 1383، ص171. رباني گلپايگاني، علي،
2 -ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق، ج14، ص 658.
3 -بغدادي عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، بيروت، دار الآفاق الجديده، ص6ـ7 و 13.
4-. همان، ص 209.
5- فرق و مذاهب کلامي، همان، ص172 به نقل از اصول السنه، ص 42.
6 -النسفي محمد عمر، شرح العقائد النسفيه، کويته پاکستان، مکتبه رشيديه، ص108.
7 -فرق و مذاهب کلامي، همان، ص173.
8 -الامين سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ج1، ص 19.
9 -بحوث في الملل و النحل، قم، لجته اداره الحوزه العلميه، سبحاني 1413ق، ج1، ص 343
10- اصفهاني ابو نعيم احمد بن عبدالله، حليه الاولياء، مصر، ج5، ص 346.
ادادمه دارد...........
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۱, ۰۸:۲۸ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اهل سنت چه پاسخي دارند ؟
اهل سنت و پيدايش مذاهب .
شكى نيست كه در زمان پيامبر(ص ) و پس از ارتحال آن حضرت مذاهبى كه اكنون در بين اهل سنت وجود دارد نـبـوده اسـت بلكه از قرن سوم و چهارم به بعد مذاهب گوناگون اعتقادى و فقهى پديد آمد و در اثر عوامل گوناگون سياسى و مذهبى برخى از مذاهب به رسميت شناخته شد و برخى ديگر حذف گرديد.
چرا هاي بي پاسخ اهل سنت؟
1ـ چرا بعضى از مذاهب رسميت يافته و برخى رسميت نيافت ؟ به چه دليل بايد از مذهب ابوحنيفه يا مالك تبعيت نمود, اياقرآن فرموده يا سنت ؟ مگر آنان مجتهد نبودند؟ آيا نظر يك مجتهد براى مجتهد ديگر ارزش دارد؟.
2ـ آيا در عصر صحابه مذاهب اربعه وجود داشته يا صحابه هريك به نظر خود عمل كرده و مردم هر منطقه نيز به آنان مراجعه نموده و مسايل دينى خويش را فراگرفته اند؟.تـفـاوت بسيار روشنى بين اهل سنت قرن دوم و سوم يعنى دوران بنى اميه , بنى عباس و در عصر عثمانيه مـيـان اهـل سـنت و عصرحاضر ديده مى شود خواه از ديدگاههاى فقهى يا اعتقادى كه با مطالعه تاريخ به خوبى روشن مى شود.
3ـ آيا آنچه در اثر فشار خلفاى ستمگر بنى اميه و بنى عباس و عثمانيه افزوده شده مى توان به عنوان سنت نبوى معرفى نمود؟.
4ـ آيـا آنـچـه گروههايى مانند سپاه صحابه و متعصبين از اهل سنت و وهابيت تبليغ مى نمايند و به خورد مـردم مـى دهـنـد مى توان اسلام ناب دانست ؟ آيا اهل سنت از سنت نبوى تبليغ مى كنند يا از سنت اموى و عثمانى ؟.
5ـ آيـا نـامى از مذاهب اهل سنت در زمان پيامبر اكرم (ص ) وجود داشته است ؟ تاريخ و روايات خلاف آن را ثابت مى كند زيرانام اهل سنت از عصر معاويه به بعد پيدايش يافته است ؟.
6ـ آيـا عـقايد اهل سنت نظير اطاعت از هر سلطان و خليفه , عقيده به جبر, عدالت همه صحابه , افضليت بر اساس خلافت ودهها مورد ديگر نتيجه حكومت معاويه و بنى اميه نيست ؟.
7ـ آيا تقليد از فردى كه چندين قرن پيش زندگى مى كرده صحيح است ؟.
8ـ چـرا هـر گـروه از مـذهـب خـاصى تقليد كنند كه 13 قرن پيش زندگى مى كردند و آنان هيچ گونه امـتـيـازى بـر فـقـها و بزرگان امروزنداشته اند؟ آيا در هر عصرى يك دانشمندان در ميان اهل سنت پيدا نمى شود كه با اجتهاد صحيح , اسلام را معرفى نموده ومردم را از تعصبات بيجا نجات بخشد و مسايل جديد و نو پديد را بر اساس قرآن و سنت اجتهاد نمايد, چنانكه فقهاى شيعه در هر عصرى از اين ويژگى برخوردار هـسـتـند؟ آيا صحيح است كه در مسايل اعتقادى از عالمى كه در قرن سوم و چهارم ديدگاهايى را عرضه كـرده تـقـلـيد نمود و در مسايل فقهى از عالم ديگر, در صورتى كه از ديدگاه علماى اهل سنت در اصول دين اجتهاد و يقين شرط است ؟ آيا علوم و افكار امروز مانند 13 قرن پيش است ؟ آيا نيازها و احتياجات جامعه اسلامى امروزمانند قرنهاى پيشين است ؟
وچرا وچرا؟؟؟؟
ادامه دارد............
</h4>
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۲, ۰۷:۱۰ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اهل سنت چه پاسخي دارند ؟
9ـ چـرا فـتواى شيخ محمود شلتوت از علماى بزرگ اهل سنت مصر و رييس دانشگاه الازهر مبنى بر جواز تـقليد و پيروى ازمذهب شيعه كه بر اساس قواعد علمى و فقهى نظر داده مورد بى توجهى قرار مى گيرد؟ آيا دليلى جز تعصبات مذهبى دارد؟مگر مذهب شيعه غير از مكتب اهل بيت است ؟ آيا براى تبعيت از مذهب شـيـعه دليلى غير از حديث ثقلين ـ ((انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى )) ـ لازم است ؟ اگر براى تبعيت از مذاهب اربعه اهل سنت دليلى نيست , حديث ثقلين بهترين دليل برپيروى و رسميت يافتن مذاهب شـيـعـه مى باشد اگر كتابهاى بزرگان شيعه مورد مطالعه قرار گيرد هرگز دروغها و افترائات به وجود نـمى آيد متاسفانه برخى از اهل سنت براى شناخت عقايد يك مذهب به گفته هاى ملاهاى خودشان بسنده مى نمايندآيا مى توان يك مكتب را از اين طريق شناخت و درباره اش قضاوت نمود؟.
10ـ اهل سنت و حادثه عاشوراى سال 61ه ق .
بـا تـوجـه به اينكه حسين بن على (ع ) فرزند عزيز فاطمه زهرا و نوه پيامبر اكرم (ص ) بوده و آن حضرت در روايـات فراوانى به دوستى و محبت ايشان تاكيد فرموده و با توجه به اينكه حسين بن على (ع ) پس از پدر و بـرادرشـان حـسـن بن على (ع ) افضل زمان خود به شمار مى آمده و همه مسلمانان آن عصر ايشان را قبول داشته اند و به خاطر عمل به دستورات قرآن و جدبزرگوارش كه توسط بنى اميه از بين رفته و ستم و فساد سـراسر جامعه اسلامى را فراگرفته بود قيام و انقلاب نمود تا از 23سال زحمت پيامبر بزرگ (ع ) نگهدارى نمايد از اين رو از تمام مسلمانان استمداد طلبيد و آنان را به وظيفه خود هشدار داد وفرمود: ((جدم رسول خدا فرمود: هركس سلطان ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمايد و عهد وپيمان الـهـى را نـقـض نمايد و بر عليه او قيام نكرده و سخن نگويد جايگاه او در قيامت با آن سلطان ستمگر يكى خواهد بود )) اما در اين ميان گروه خاصى از مسلمانان و مؤمنان كوفه به آن حضرت لبيك گفته و از آن حضرت دعوت نموده و گفتند: ماحاضر نيستيم خلافت ستمگران بنى اميه را بپذيريم با توجه به آنكه اهل سنت جمعيت فراوانى را داشتند:
1ـ چرا آنان به نداى امام حسين (ع ) لبيك نگفتند؟.
2ـ چـرا افـرادى مانند عبداللّه عمر و عبداللّه زبير و عبدالرحمن ابوبكر و دهها تن ديگر كه امام حسين را بر حـق و افـضل مى دانستند لبيك نگفتند و هر كدام در گوشه اى پنهان شدند؟ بلكه برخى از اين افراد مانند عـبـداللّه عمر مردم را به بيعت بايزيد دعوت مى كردند چنانكه در صحيح بخارى , ج 9, كتاب الفتن باب اذا قال عند قوم شيئا, روايت كرده كه عبداللّه بن عمرمردم را از گرويدن به امام منع نموده ودعوت به بيعت با يزيد مى كرده است در مسند احمد بن حنبل , ج 2, ص 48 از نافع نيزاين روايت آمده است
3ـ تاريخ نشان مى دهد كه اهل سنت در جبهه امام نبودند اگر مى بودند نامى از آنان در زمره شهدا بود!!
11- اگر اهل سنت ادعا مى كنند كه بايد از سنت نبوى پيروى شود چرا از امامان اهل بيت بويژه امام صادق (ع ) در كـتـابهاى روايى خود روايت نكرده اند؟, در صورتى كه از خوارج و نواصب و امويها روايت كرده اند؟ مانند روايت بخارى در كتاب صحيح خود از يكى از خوارج به نام عمران بن خطان .
12- چرا بيشترين روايات خود را از ابوهريره گرفته اند؟ تعداد رواياتى كه از ابوهريره نقل كرده اند 5374 عدد است درصورتى كه ابوهريره در دو سال آخر حيات پيامبر(ص ) مسلمان شد و پيش از مدتى اندك همراه آن حـضـرت نـبود اما ازحضرت على (ع ) كه از كودكى تا لحظه وفات پيامبر(ص ) همراه آن حضرت بوده است تنها تعداد 537 حديث نقل شده است ؟.
حـضـرت على (ع ) در پنج سال حكومت خودش بهترين خطبه ها و سخنرانيها را داشته و به تبيين و تفسير اسلام و سنت نبوى پرداخته اما در صحيح بخارى و مسلم اثرى از آنها ديده نمى شود!.
13- مـگـر پـيامبر(ص ) نفرمود: ((انا مدينة العلم و على بابها)) و يا ((انا دارالحكمة و على بابها)) و در جاى ديگر فرمودند: ((على مع الحق و الحق مع على )), آيا باز هم على (ع ) مظلوم نيست ؟.
14- آيـا عـلـى از مصاديق آيه تطهير و مباهله نيست ؟ آيا امام حسن و امام حسين و حضرت فاطمه زهرا(س ) مصداق آيات مذكور نيستند؟ .
15- آيا معناى دوست داشتن اهل بيت پيامبر(ص ) اين است ؟ دوست داشتن از دو راه ثابت مى شود يكى اظهار آن در مـجامع علمى و اعتقاد به آنها و ديگر پيروى و تمسك به آنان در گفتار و كردار, ((ان تمسكتم بهما لـن تضلوا ابدا)), آيا مودت عترت واهل بيت تنها زبانى است و قلبى نيست ؟ يا معناى آن , همان چيزى است كه در حديث ثقلين آمده است يعنى در همه چيز به خاطر گمراه نشدن به آنها تمسك كردن يعنى به نظر آنها معتقد بودن و عمل كردن ؟.
16- آيـا صـحـيـح است مسلمانان به سوى كسانى سوق داده شوند كه عداوت و دشمنى اهل بيت را داشتند مانند معاويه ؟ آيااين روش به معناى جنگ با اهل بيت نيست ؟
ادامه دارد............
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۳, ۰۸:۰۵ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
.. و مهمترین سوال تاریخی بی پاسخ اهل سنت؟؟؟
17- اگر علی ومعاویه هر دو به حق بودند ؟ چرا با هم جنگیدند ؟ واگر علی به حق بود چرا اهل سنت معاویه را خال المومنین و از صحابه میدانند؟
واگرمعاویه به حق بود چرااهل سنت علی را خلیفه چهارم میدانند ؟
وچرا اگر هر دو به حق بودند چرا فرزند معاویه فرزند علی را کشت ؟ وچرا وچرا؟
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۶, ۱۰:۳۶ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
مناظره امام حسين(ع) با عمر بن خطاب
روزی عمربن خطاب روی منبر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته، و برای مردم سخنرانی میكرد؛ در ضمن سخنان خود، یادآور شد كه من بر جان و مال مؤمنان ولایت دارم.
امام حسین ـ علیهالسّلام ـ از گوشه مسجد، خطاب به عمر فرمود:
«اِنْزِل أیُّها الْكَذّابُ عن مِنْبَرِ أبی رَسولِ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله ـ لامِنْبَرِ أبیكَ.»
«مرد دروغگو از منبریكه تعلق به پدرم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ دارد، و ربطی به پدرت ندارد پایین بیا»
عمر گفت:«حسین! آری بجان خودم سوگند كه این منبر از آن پدر توست نه پدر من، اما چه كسی این سخن را به تو آموخته؟ حتماً پدرت علی این كلمات را به تو یاد داده است؟!.»
حضرت فرمودند: «اگر بفرمان پدرم سخن بگویم و فرمان پدرم را اطاعت كنم. بجان خودم سوگند كه او هدایتگری راستین است و بوسیله او هدایت خواهم شد؛ پدرم علی ـ علیهالسّلام ـ طبق پیمانی كه پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بوسیله جبرئیل و از جانب خداوند آورده است، بر گردن مردم بیعت دارد، و جز افرادیكه منكر كتاب خدا هستند كسی نمیتواند این بیعت را انكار نماید، مردم ازاین بیعت و پیمان الهی قلباً آگاهند؛ امابا ز ً آنرا انكار میكنند. وای بر آنان كه حق ما اهلبیت را انكار مینمایند، اینان چگونه با پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ روبرو خواهند شد با آنكه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر آنان غضبناك خواهد بود، و برای خویشتن عذابی سخت در پیش دارند؟»
عمر به آن حضرت گفت:«ای حسین! هر كس حق پدرت را انكار كند لعنت خدا بر او باد، لكن بدان كه مردم، ما را به حكومت گماشتند و ما نیز این حكومت را پذیرفتیم، اگر مردم پدرت را امیر خود میساختند، ما نیز فرمان میبردیم.» حضرت به او گفت:
:یَا بْنَ الخَطّاب! فاَیُّ النّاسِ اَمَّرَك عَلی نفْسِهِ قَبْلَ اَنْ تُؤمَّرِ اَبابَكْرِ عَلی نَفْسِكَ لِیُؤَمِّرَكَ علَی النّاسِ بلاحُجَّهٍ مِنْ نبیٍّ وَ لا رِضیً مِنْ آلِ مُحَمَدٍ ـ صلی الله علیه و آله .
ای پسر خطاب! پیش از آنكه تو ابوبكر را بر خویشتن امیر سازی، تا او هم در مقابل، بدون هیچگونه مدركی از طرف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، و بدون رضایت اهل بیتش، تو را بر مردم امیر سازد، كدام مردم ترا بر خود امیر كرده بودند؟
فَرِضاكُمْ كانَ لُمِحَمَّدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ رِضیً وَ رِضیَ اَهْلِهِ كان سَخَطاً!
اای عمر!آیاتو چنین میپنداری كه رضایت تو موجب خوشنودی حضرت محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ است، اما خشنودی اهل بینش موجب غضب او خواهد بود؟!
أما وَالله لَوْ اَنَّ لِلّسانِ مَقالاً یَطولُ تَصْدیقُهُ وَ فِعْلاً یُعنیهِ المُؤمِنونَ لَما تَخَطََّبْتَ رِقابَ آلِ مُحَمَدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ وَ صِرْتَ الحاكِمُ عَلَیْهُمْ بِكِتابٍ نُزِّل فیهِم لا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لا تَدْری تَأویلَهُ، اِلاّسَماعُ الاذانِ.»
به خدا سوگند اگر زبانم باز بود كه حقایق را بگویم، و مردم نیز حقایق را تصدیق مینمودند، و افراد با ایمانی بودند كه وارد عمل شوند تو نمیتوانستی روی منبری كه مربوط به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است قرارگیری، و روی سر آنان به سخنرانی پردازی، و با قرآنی كه در این خاندان نازل گشته است بر آنان حكومت كنی، با اینكه كلمات و حروف قرآن را از یكدیگر نمیشناسی و جز مسموعاتی اندك از تفسیر و تأویل آن سر در نمیآوری.
الُمخْطِیءُ وَ المُصیبُ عِنْدَكَ سَواءٌ، فَجَزاكَ الله جزاءَكَ، وَ سَألَكَ، عَمّا أحْدَثْتَ سؤالاً خفیّاً»[1] در بی كفایتی تو همین بس كه بین خطاكاران و پاكان فرق نمیگذاری، خداوند ترا بسزای كردههایت برساند، و درباره این همه بدعتها كه بنیان گذاشتی، سخت مورد بازپرسیات قرار خواهد داد.
پی نوشت:
1- تاریخ ابن عساكر
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۸, ۰۷:۴۹ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تاریخچه شیعه
شیعه امامیه
شیعه در لغت و اصطلاح
شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق میشود،
یكی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی،
و دیگری، پیروی كردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر(1)
و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته میشود كه به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ معتقدند، و بر این عقیدهاند كه امام و جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از طریق نصّ شرعی تعیین میشود، و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است(2)
اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السلام ـ،
نخست، از طرف پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی كه از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان كه سیوطی از جابر بن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السلام ـ روایت كرده كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در تفسیر آیه :ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خیر البریّه» (بیّنه / 7) اشاره به علی ـ علیه السلام ـ كرده و فرمودهاند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.(3)
فرقه های شیعه :
فرقههای اصلی شیعه كه هم اكنون نیز موجودند عبارتند از: شیعه اثنا عشریه، شیعهی زیدیّه، و شیعهی اسماعیلیه، دربارهی هر یك از آنها در فصلی جداگانه، به اختصار بحث خواهیم كرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه اثنا عشریه است.
وجه تسمیه
اكثریت شیعه، را شیعه امامیه یا اثنا عشریه تشكیل میدهد،از آنجا كه آنان جانشینان پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دوازده نفر میدانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شدهاند. نام و خصوصیات امامان دوازدهگانه در احادیثی كه از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
1ـ علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ 2ـ حسن بن علی ـ علیه السلام ـ 3ـ حسین بن علی ـ علیه السلام ـ 4ـ علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ (امام سجّاد) 5ـ محمد بن علی (امام باقر ـ علیه السلام ـ ) 6ـ جعفر بن محمد (امام صادق ـ علیه السلام ـ ) 7ـ موسی بن جعفر (امام كاظم ـ علیه السلام ـ ) 8ـ علی بن موسی (امام رضا ـ علیه السلام ـ )9ـ محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السلام ـ ) 10ـ علی بن محمد (امام هادی ـ علیه السلام ـ ) 11ـ حسن بن علی (امام عسكری ـ علیه السلام ـ ) 12ـ حجه بن الحسن (مهدی موعود ـ عج ـ).
شیعهی اثنا عشریه بر مسئلهی امامت تأكید خاصّی داشته و عصمت امام و افضیلت او را بر دیگر افراد امت اسلامی بسیار مهم و اساسی میداند. و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین میداند. با توجه به این عقاید ویژه دربارهی امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.
شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به كسانی كه به امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ عقیده دارند دربارهی شیعهی گفته است: «این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است كه به وجود امام در هر زمان، و وجوب نصّ جلّی، و عصمت و كمال برای هر امامی معتقد است، و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السلام ـ میداند..(4)
پي نوشت :
1- الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و كل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و كل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض هم شیع. لسان العرب، كلمهی شیع، المیزان، ج17، ص147.
2- اوائل المقالات، ص35، الملل و النحل، ج1، ص146.
3- الدر المنثور، ج8، ص589، ط دارالفكر. نیز به الغدیر، ج2، ص57ـ58 رجوع شود.
4- اوائل المقالات، ص38
ادامه دارد.........
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۹, ۲۰:۴۵ #7
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تاریخ پیدایش تشیّع
..گرچه، در عصر پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دربارهی پارهای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،(1)ولی فرقهها و دستهبندیهایی كه بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اختلافاتی پدید آمد كه سبب پیدایش فرقههای مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی كه در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد، مربوط به مسئلهی خلافت و امامت بود كه مسلمانان را به دو دسته تقسیم كرد.
یك دسته معتقد بودند كه امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است كه معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند كسی نمیداند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است كه در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امام مسلمین است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه، اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیدهی شیعه ـ خصوصاً شیعهی امامیه ـ در مسئلهی امامت است.
دستهی دیگر ـ كه در رأس آنها ابوبكر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای خود جانشین تعیین نكرده است، و این كار را به مسلمانان واگذار كرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئلهی خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یك اقدام شتابزده - در شرایطی كه حضرت علی ـ علیه السلام ـ و عدهای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مشغول بودند ـ عدهای از مهاجران و انصار در سقیفهی بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی كه در مورد خلیفهی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میان آنها مطرح شد، سر انجام با ابوبكر به عنوان خلیفهی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت كردند، و چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونهای بود كه امام علی ـ علیه السلام ـ و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست میزدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی می دید، امام علی ـ علیه السلام ـ مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان میكرد، ولی از درگیریهای خصومت آمیز خودداری كرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه كوشش و تلاشی خودداری نمیكرد.
و در حل مشكلات، دستگاه خلافت را یاری مینمود. تا آنجا كه از خلیفه دوم نقل شده كه هفتاد بار گفته است :اگر علی نبود عمر هلاك میشد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئلهی دشواری كه علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار(2)
در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت میشود كه لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد كه عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر(3)این افراد از جمله كسانی هستند كه در مسئلهی خلافت و امامت، علی ـ علیه السلام ـ را خلیفهی بلافصل پیامبر میدانستند با این وصف، و با توجه به این كه نظریهی شیعه در مسئلهی امامت به نصوص كتاب و سنّت مستند گردیده است، میتوان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یك مذهب، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ موجودیت یافت.
پی نوشت:
1-ر.ك. النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین
2- ر.ك. الغدیر، ج1
3- فرق الشیعه، ص17ـ18، اعیان الشیعه، ج1، ص18ـ19.
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۱۱/۰۴, ۰۸:۰۱ #8
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
شیعه در عصر خلفای راشدين!!
نخستین مرحله از تاریخ سیاسی و اجتماعی شیعه با رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آغاز میشود و تا شهادت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ادامه مییابد. در آغاز این دوره مسأله خلافت و امامت به عنوان مهمترین مسأله سیاسی و دینی در دنیای اسلام مطرح گردید و در پی اختلافاتی كه در این باره پدید آمد شیعه به عنوان گروهی از مسلمانان كه در مسألهی امامت به نصب و نصّ نبوی قایل بودند نمایان شدند. و از سوی دیگر جمعی از مهاجران و انصار كه در سقیفهی بنیساعده گرد آمده بودند تا در مورد خلیفهی پیامبر و پیشوای مسلمانان تصمیمگیری كنند،
پس از مجادلات و بحثهایی كه میان آنان درگرفت، اكثریت آنها با ابوبكر به عنوان خلیفهی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و رهبر جامعهی اسلامی بیعت كرند. بدین ترتیب ابوبكر زمام امور را در دست گرفت و دو سال و هفت ماه عهدهدار این امر بود.
در ابتدای این دوره امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ و معتقدان به امامت آن حضرت از بیعت با ابوبكر امتناع ورزیدند و در موارد و مناسبتهای مختلف به تبیین دیدگاه خود پرداختند. به نقل ابن قتیبه، به دستور ابوبكر امام علی ـ علیه السلام ـ را احضار كردند و از او خواستند تا با ابوبكر بیعت كند.
امام علی ـ علیه السلام ـ به آنان فرمود: انا احقّ بهذا الامر منكم، لا ابایعكم و انتم اولی بالبیعه لى (1) من از شما به امر خلافت و رهبری سزاوارترم، من با شما بیعت نمیكنم، شایستهتر این است كه شما با من بیعت كنید.
در این هنگام عمر و ابو عبیده بن جرّاح خطاب به امام علی ـ علیه السلام ـ سخنانی گفته و از او خواستند تا با ابوبكر بیعت كند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بار دیگر این مطلب را كه خلافت و امامت حق او و اهلبیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است را به آنان یادآور شد و فرمود: فو الله یا معشر المهاجرین، لنحن احقّ الناس به، لأنّا اهل البیت و نحن أحقّ بهذا الأمر منكم ما كان فینا القاریء لكتاب الله، الفقیه فی دین الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بامر الرعیه، المدافع عنهم الامور السیّئه، القاسم بینهم بالسویّه، و الله، انه لفینا، فلا تتبعوا الهوی فتضلّوا عن سبیل الله، فتزدادوا من الحق بعداً(2) ای گروه مهاجران، به خدا سوگند، ما خاندان سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبری امت اسلامی هستیم. تا وقتی كه در میان ما قاری قرآن كریم فقیه در دین خدا، عالم به سنتهای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، توانمند در امر رهبری مردم، و مدافع آنان در ناملایمات، تقسیم كنندهی بیت المال در بین آنان به طول یكسان وجود داشته باشد؛ سوگند به خدا كه چنین فردی در میان ما خاندان رسالت وجود دارد. پس از هوای نفس پیروی مكنید كه گمراه شده و از حق دور خواهید شد.
پیروان و هواداران امام علی ـ علیه السلام ـ نیز در گفتگویی آشكار و روشنگر با ابوبكر اعتقاد خود را در مورد خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ بیان نمودند.
شیخ صدوق نام دوازده تن از مهاجران و انصار كه در مورد امامت علی ـ علیه السلام ـ ، با ابوبكر به احتجاج پرداختند را نقل كرده است(3)البته از عبارت وی به دست میآید كه احتجاج كنندگان منحصر در دوازده نفر نبودند، زیرا پس از ذكر نام آنها گفته است: «و غیرهم» در پایان نیز پس از اشاره به سخنرانی زید بن وهب گفته است: «فقام جماعه بعده فتكلّموا بنحو هذا». این گروه نخست با یكدیگر به مشورت پرداختند. نظر برخی از آنان این بود كه هرگاه ابوبكر بر فراز منبر بالا رفت، او را از منبر فرود آورند، ولی عدّهای دیگر این روش را نپسندیدند، و سرانجام تصمیم گرفتند با امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در این باره مشورت كنند. امام ـ علیه السلام ـ آنان را از برخورد عملی و خشونتآمیز با ابوبكر بر حذر داشت. و یادآور شد كه چنین برخوردی در آن شرایط مصلحت نیست.
پی نوشت:
1- الامامه و السیاسه: ج1 ص 18
2-همان، ص19
3- شیخ صدوق، الخصال، ابواب اثنی عشر، حدیث 4
ادامه دارد........
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۱۱/۰۶, ۲۰:۰۷ #9
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
گسترش تشیع در عصر امویان
با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی كه در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلك شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی كاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است كه هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد كه به سه عصر و مرحله كلی می توان تقسیم كرد:
الف: از سال 40 هـ تا 61 هـ ، عصر امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ب: از سال 61 هـ تا حدود 110 هـ ، عصر امام سجاد و امام باقر ـ علیه السّلام ـ .
ج: از سال 110 هـ تا 132 هـ ، تا پایان حكومت امویان، عصر امام صادق ـ علیه السّلام
الف ـ عصر امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ
از زمان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، به تدریج شیعه شكل حزبی و گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان كاملاً مشخص می شود.
بدین جهت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در صلح نامه، یكی از موارد صلح را تأمین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این كه نباید متعرض آنان شوند(1) شیعه به تدریج تمرین می كند كه اطاعت از امام، منوط به حاكمیت بالفعل امام نیست، لذا هنگام بیعت با امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، آن جناب شرط می كند كه باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت كنند.
همچنین مشخص می شود لزوماً مساوی با حاكمیت نیست و حاكم جوری چون معاویه نمی نواند امام و واجب الاطاعه باشد چنان كه امام در خطبه ای كه بعد از صلح در مسجد كوفه، به اصرار معاویه و در حضور او ایراد كرد، فرمود:
«خلیفه كسی كه به كتاب خدا و سنت پیامبر عمل كند و كسی كه كارش ظلم است، نمی نواند خلیفه باشد بلكه پادشاهی است كه ملكی به دست آورده، مدت كمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس دهد(2)
از دیگر خصوصیات جامعه تشیع در این مقطع، اتحاد و یك پارچگی شیعه است كه از موقعیت رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان مسلمانان دارای موقعیتی بودند كه هیچ یك از ائمه طاهرین بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان تنها ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی كه دید امام حسن ـ علیه السّلام ـ با سرعت پیش می رود، فرمود:
«به جای من شما این جوان را نگه دارید(از پیكار او جلوگیری كنید) تا مرا در هم نریزد، كه من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ )كشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو نسل پیامبر قطع می شود(3)
حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان صحابه پیامبر نیز احترام خاصی داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن ـ علیه السّلام ـ روشن می شود كه صحابه پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفتند و هیچ اعتراضی نكردند؛ لذا در خلافت امام حسن ـ علیه السّلام ـ جز از طرف شام مشكلی نمی بینیم. آنگاه كه حضرت صلح كرد و خواست از كوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی كه یكی از قریشیان به معاویه می دهد جایگاه آن حضرت روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود: یا امیرالمؤمنین! حسن نماز صبح را در مسجد كوفه می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این كه خورشید طلوع كند. آنگاه به ستونی تكیه می دهد، هر كس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می كند تا آفتاب بالا آید، و دو ركعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود..(4)
امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوارش از احترام بالایی برخوردار بود. به طوری كه حتی عبدالله بن زبیر، دشمن یر سخت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، نمی توانست اما حسین ـ علیه السّلام ـ را انكار كند. تا آن جناب در مكه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و كار او بالا نمی گرفت، لذا دوست داشت كه امام هر چه زودتر از مكه برود. از این رو به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض می كرد:
«اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم».
موقعیت آن حضرت طوری بود كه با بیعت نكردنش، حكومت یزید زیر سؤال می رفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان اصرار داشتند.
این دو بزرگوار در میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری كه هیچ یك از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، كه حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی كرد. هنگامی كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت:
«ابن عباس، حسن وفات كرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت:«تا زمانی كه حسین هست نه.(5)
حتی ابن عباس با آن موقعیت علمی و سیاسی كه داشت و حبرالام؟؟؟ه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از اما حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ بزرگ تر بود، به آنان خدمت می كرد. مدرك بن ابی زیاد نقل می كند:
«ابن عباس مركب حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ را آماده كرد و ركاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا ركاب آنان را می گیری، در حالی كه از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق! نمی دانی اینها چه كسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدا یند. آیا نعمت بزرگی نیست كه خدا به من توفیق داده تا ركاب آنان را بگیرم.(6)
پي نوشت:
1-ابن آشوب شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 33.
2- ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، ص 82،
3- نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 168، ص 660.
4- انساب الاشراف، ، ج 3، ص21.
5-مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، ، ج 3، ص 9.
6- ابن آشوب . مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 400.
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری