صفحه 1 از 3 123 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۹۱
    نوشته
    3,366
    مورد تشکر
    17,883 پست
    حضور
    293 روز 7 ساعت 9 دقیقه
    دریافت
    57
    آپلود
    7
    گالری
    69

    اشاره حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟




    حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟


    حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟





    سلام

    زندگانی حضرت فاطمه زهرا(س) پر است از فراز و نشیب ها و داستان ها و شگفتی ها و پندها و اندرزها.

    آشنایی با زندگانی و سیره و منش ایشان، نه تنها برای ما زنان به عنوان تنها زن معصوم، که برای همه شیعیان مهم و لازم است.

    تا آنجا که امام زمان (عج) ایشان را به عنوان اسوه خود معرفی کرده اند.

       
    الغیبة، شیخ طوسی، ص 286

    همه از دوران کودکی تا به امروز، کم و بیش داستان هایی از زندگی ایشان شنیده ایم و هر کداممان تصویری از شخصیت ایشان در ذهن داریم.

    با در کنار هم قرار دادن این تصاویر می توانیم به پازلی دست پیدا کنیم که به حقیقت شخصیت ایشان نزدیک تر باشد.

    بارزترین ویژگی شخصیتی یا داستان یا واقعه ای که از ایشان در ذهن دارید چه بوده؟




    داشته هایتان را با ما قسمت کنید.



  2. #2
    معین آنلاین نیست. همکار مدیر ارجاع سوالات

    تاریخ عضویت
    جنسیت آذر ۱۳۹۰
    نوشته
    5,295
    مورد تشکر
    10,863 پست
    حضور
    173 روز 2 ساعت 56 دقیقه
    دریافت
    12
    آپلود
    1
    گالری
    18



    با نام و یاد دوست






    حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟







    کارشناس بحث: استاد مقداد

    سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

    عشق محمد بس است و آل محمد



    حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟


  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۹۵
    نوشته
    43
    مورد تشکر
    130 پست
    حضور
    1 روز 9 ساعت 22 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    سال پنجم بعثت ، موقع وضع حمل ، خدیجه فرستاد پی چند تا از زن ‌های قریش
    اما ، هیچ‌کدام حاضر نشدند بیایند . پیغام داده بودند : ”آن روز که به تو گفتیم با محمد ازدواج نکن ، برای حالا بود .”

    خدیجه از درد به خود می ‌پیچید که چند تا زن وارد اتاق شدند .

    نشستند اطراف رخت‌ خواب .

    چهار زن گندم‌ گون ، بلند بالا و باوقا ر.
    خدیجه بهت‌زده نگاه می‌کرد ، یکی از آن ‌ها گفت :” نترس! ماازطرفخدابرایکمکبهتوآمده‌ایممنساره ،همسرابراهیمهستم ،آنیکیآسیه ،دخترمزاحم ،است . سمتراستی ،مریمدخترعمرانومادرعیسیاست . نفرچهارمکلثم ،خواهرموسیاست .”

    کمک کردند فاطمه به دنیا آمد ، با آب کوثر او را غسل دادند .

    نوزاد به حرف آمد :” أشهدآنلااله‌الا‌اللهوأنأبیرسول‌اللهسید‌الانبیاءوأنبعلیسیدالاوصیاءوولدیسادهالاسباط .”

    به همه‌ی زنان بهشتی سلام کرد ، هر کس را با اسمش.
    ***
    برگرفته از کتاب مادر آفتاب
    حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟

    من خاک کف پای سگ کوی کسی ام

    کو خاک کف پای سگ کوی حسین ع است


  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۹۵
    نوشته
    43
    مورد تشکر
    130 پست
    حضور
    1 روز 9 ساعت 22 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    از فاطمه زهرا(س) نقل شده ویژگى زن مسلمان این است که نه مرد نامحرم او را ببیند و نه او مرد نامحرم را ببیند [قال النبى(ص) لها اى شى خیرٌ للمرأة قالت لاترى رجلاً ولایراها رجل‏] هرگز به معناى انزوا و گوشه‏نشینى زن مسلمان نیست بلکه یا منظور این است که در فعالیت‏هاى اجتماعى باید آن چنان مقررات اسلامى را رعایت کند که موجب نگاه حرام نامحرمان نشود وبالعکس و یا به آن معناست که در مدیریت امور بانوان خود زنان باید عهده‏دار باشند تا نیازى به تماس با مرد نامحرم نباشد».
    می فرماید: خدمت پیامبر اسلام (ص) بودیم، آن حضرت پرسید: چه چیزی برای زنان نیکو و رواست؟ حضرت فاطمه (س) در پاسخ فرمود: «
    خیرٌ للنساءِ انْ لا یریْن الرّجال و لا یراهنّ الرّجالٌ ؛بهترین (حالت) برای زنان این است (که بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را ننگرند».

    پیامبر اکرم آنچنان از این سخن عمیق و رسا به وجه آمد که فرمود: «انّها منّی، براستی فاطمه از من (پاره تن من) است (که چنین سخن سنجیده و عمیق می گوید)» فاطمه زهرا(س) کسی نیست که سخن بگوید و خود بدان عمل نکند. موسی بن جعفر(ع) از پدرانش تا می رسد به علی (ع) نقل کرده که نابینایی اجازه گرفت که بر فاطمه (س) وارد شود، پس فاطمه خود را پوشاند، رسول خدا فرمود: برای چه خود را پوشاندی در حالی که او تو را نمی بیند (نابینا است)
    فقالت ان لم یکن یرانی فانّی اراهُ و هُو یشُمُ الریح فقال رسول الله: اشهد انکّ بضعة منّی ؛ پس فاطمه (س) گفت: اگر او مرا نمی بیند من او را می
    بینم، و او بو (ی من) را استشمام می کند سپس رسول خدا فرمود: شهادت می دهم که تو پاره تن من هستی
    حضرت فاطمه (س) را چگونه شناخته اید؟




    ویرایش توسط kamyar313 : ۱۳۹۵/۰۱/۰۹ در ساعت ۲۱:۱۶
    من خاک کف پای سگ کوی کسی ام

    کو خاک کف پای سگ کوی حسین ع است


  5. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۹۴
    نوشته
    39
    مورد تشکر
    211 پست
    حضور
    2 روز 5 ساعت 46 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    باسلام به نظرم موضوع خوبیه ولی من کوچکتر از انم که بتوانم درمورد شخصیت ایشان بگویم.اما چیزی که ازشخصیت وزندگی ایشان شایدکمی درک کرده ام حیاوعفت ایشان است که نشانه درجه بالای ایمان درایشان است خوشحالی ایشان ان جاکه ازکاردربیرون ازخانه معاف میشود وپشت پرده رفتن درمقابل یک فردنابیناوان جاکه به امیرالمومنین می گوید مرادرشب وبه دورازچشم مردم به خاک بسپاروبسیاری چیزهای دیگر نشانه حجب حیای بالای ایشان است.وبه طورکلی تمام صفات جلیله وخدایی درایشان هست. ایشان سختی های بسیاری رادرزندگی تحمل کرده اند واین طورنیست که چون ایشان دخترپیامبربودند سختی نداشتندوراحت بهشت ازان ایشان است .سختی های ایشان واقعا قابل تحمل نیست. ایشان واقعا الگویی نه برای زنان بلکه برای تمام عالمیان اعم اززن و مرداست .انشاالله ازفاطمیون باشیم.


  6. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۹۲
    نوشته
    14,421
    مورد تشکر
    32,234 پست
    حضور
    162 روز 16 ساعت 21 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    122



    سلام در حدی نیستم که در مورد این بزرگوار بحرفم ولی هر لحظه که اسم ایشون رو میشنوم وواقعه دست بستن مولا وبردن حضرت ودویدم بانو وگرفتن از پشت به مولا وزدن غلاف شمسیر توسط اون ملعون به دست حضرت تا مولا رو جدا کنند وسیلی خوردنشون در میان کوچه به حدی عصبانی میکنه وخونمو به جوش میاره که از شدت دندونامو به هم فشار میدم .

    معجزات بزرگی تو زندگیم به واسطه حضرت زهرا به وجود اومد وشاید الانم رو مدیون خدا وبعد حضرت فاطمه وائمه اطهار باشم واقعا متشکرم ازشون وغلام خودش وفرزندانش هستم تا عمر دارم


    بدی کردیم، خوبی یادمان رفت

    ز
    دلها لای روبی یادمان رفت

    به ویلای
    شمالی خو گرفتیم

    شهیدان جنوبی یادمان رفت

    شادی روح
    شهدا “صلوات”


  7. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۹۳
    نوشته
    4,552
    مورد تشکر
    19,817 پست
    حضور
    131 روز 7 ساعت 24 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    " فاطمه محبوب پیغمبر بود و مغبوض عایشه. و این که پس از پیغمبر . ابوبکر مزرعه فدک را از او گرفت.

    و عمر به جمعی به خانه اش حمله بردند. و در را به پهلویش زدند. و او محسن. طفل شش ماهه ای

    را که در رحم داشت . سقط کرد و از ان پس کارش این بود که دست کودکانش را می گرفت و بیرون

    شهر. در خرابه ای به نام " بیت الاحزان " می نشست و می گریست و غاصبان فدک و تجاوزکاران حق علی را لعن میکرد.

    و ساعتها به نوحه و ناله می پرداخت و این چنین تمام عمر کوتاهش را به گریه و نفرین گذراند تا

    وفات کرد .و وصیت نمود که او را شبانه دفن کنند تا کسانی که از انها نفرت داشت. از جنازه اش

    تشییع نکنند و قبرش را نشناسند. "

    این است تمام اطلاعاتی که در باره ی این شخصیت بزرگ اسلام . در اذهان مردم وجود دارد.

    مردمی که عظمت و جلالت قدر او را با جان و دل معترفند . و با تمام قدرت روح و ایمان و ارادتی که یک ملت .

    یک گروه انسانی میتواند در دل بسازد و نثار کند.(برگرفته از کتاب فاطمه فاطمه است. دکتر علی شریعتی. )
    عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم
    که چرا عشق به انسان نرسیده است
    چرا آب به گلدان نرسیده است
    چرا لحظه ی باران نرسیده است
    به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
    به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است
    غم عشق به پایان نرسیده است
    بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
    بنویسد که هنوزم که هنوز است
    چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
    چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است


  8. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۹۲
    نوشته
    4,965
    مورد تشکر
    17,500 پست
    حضور
    277 روز 10 ساعت 53 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    6



    یا علی گفتیم و زهرایی شدیم
    کوثرش خواندیم و طوبایی شدیم
    قطره ای از عشق او آمد به کف
    ناگهان زین عشق دریایی شدیم
    قطره با زهراست دریا می شود
    هرچه ناپیداست پیدا می شود
    یاعلی گفتیم و نورانی شدیم
    فاطمه تابید و توفانی شدیم
    حضرت صدیقه قرآن است و ما
    نام او بردیم و قرآنی شدیم
    من ازو کسب طراوت می کنم
    با وضو او را تلاوت می کنم
    یا علی گفتیم و خوش نیکو شدیم
    جرعه نوش جام الاهو شدیم
    تا سخن از حضرت صدیقه شد
    با بهشت عشق رو در رو شدیم
    بزم زهرا جنت الماوای ماست
    قطره ای از کوثرش دریای ماست
    یا علی گفتیم و معراجی شدیم
    نور زهرا بود و منهاجی شدیم
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    تمام خنده هایم را نذر کرده ام

    تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

    عطر دستهایت،

    دلتنگی ام را به باد می سپارد...


  9. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۹۵
    نوشته
    3,099
    مورد تشکر
    6,662 پست
    حضور
    25 روز 9 ساعت 45 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    50




    هیچ کس، تو را نشکست
    حتی پهلویت را!

    نامِ زیبایت هست...
    و من ـ امّا ـ هرچند شکستم،
    هنوز پهلویت هستم.

    چرا بی نشانت می خوانند شاعران؟!
    اینها همه نشانه‌های توست،
    اما تو مثل اینها نیستی!

    من شاعر نیستم فقط می دانم نامت که می آید،
    چشم‌هایت شمعی در دلم می‌افروزند
    و به داغت می سوزند.

    هیچ کس، تو را نشکست.
    و دلم می گوید:

    «فاطمه، فاطمه است»!

    بابی انت و امی و نفسی لک الفدآء یا مولاتی


    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۹۳
    نوشته
    4,552
    مورد تشکر
    19,817 پست
    حضور
    131 روز 7 ساعت 24 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    " در تاریخ اسلام. از علی سخن گفتن و از فاطمه دم زدن. اسان نبوده است. " کمیت " شاعر مبارز

    این خانواده ی شگفت است که می گوید : " پنجاه سال است که چوبه دارم را بر پشت خویش حمل می کنم . "

    یک شاعر مسئول " شاعری که از "شعر " شمشیر جهاد می سازد.

    و این سرگذشت همه ی زنان و مردانی بوده است که تاریخ این مذهب را نوشته اند. تاریخی که

    سطر سطر ان. هر کلمه ی ان. با خون شهیدی نگاشته شده است.

    این پیش گامان دلیر تشیع. این فلسفه ی جدیدی را که برای ما درست کرده اند. نمی دانستند که :

    "صبر کن خودش می اید همه ی کارها را اصلاح می کند. "خودش بیاید و دین جدش را احیا ء

    کند. " از ما کاری جز تقیه و تحمل ساخته نیست. "

    ابن سکیت . ادیب بزرگی بود. در عداد مجاهدات نبود. ادیب بود و زبان شناس و در دل . شیعه .

    متوکل عباسی. برای تعلیم فرزندانش . او را انتخاب کرد. اندک اندک بو برد که فرزندانش به علی

    و خدایش گرایش یافته اند. گفتند که شاید کار معلمشان باشد. روزی خلیفه . سرزده وارد

    اتاق درس شد. نشست و ابن سکیت را بنواخت و تشویق تطمیع و دل گرمی ها و ابراز رضایت

    بسیار از پیشرفت فرزندانش . در اثنای سخن. با لحنی طبیعی پرسید فرزندان مرا چه گونه می بینی ؟

    ابن سکیت در پاسخ . از انان ستایش بسیار کرد. متوکل ناگهان پرسید : " ابن سکیت . معتزو موید

    من نزد تو ارج مند ترند . یا حسن و حسین .فرزندان علی ؟ "

    ابن سکیت باید انتخاب می کرد. این جا دیگر تقیه . پلیدی و خیانت است. در تشیع علوی.

    تقیه "تاکتیک " بوده است. تقیه برای "حفظ ایمان " است و نه مثل امروز . "حفظ مومن " .

    تردید نکرد و با همان لحن طبیعی که متوکل سوال کرده بود. پاسخ گفت : " قنبر . غلام علی .

    هم از تو ارج مندتر است و هم از این دو فرزندت ! "

    متوکل فرمان داد زبان ابن سکیت را همانجا از پشت سرش بیرون اوردند ! این زبانها بود که همچون

    تازیانه . بر گرده ی جباران تاریخ فرود می امد. و اگر بنای "استبداد سیاسی " فرو نریخت .

    رسوا شد. و اگر مغلوب نشد . محکوم گردید و ارزوی عدالت هوای ازادی و نیاز به برابری و

    اگاهی و رهبری انقلابی مردم و دشمنی با" نظام پیوسته ی زر و زور و زهد " در دلها نمرد و از یاد ها نرفت .

    و این شعله ی مقدس . در معبر تاریخ . خاموش نشد و در وجدان توده مردم فراموش نگشت.

    علما و مردم :

    این مسئولیت سنگین و خطیر را دو گروه به دوش داشتند. این دو گروه . دار مرگ خویش را قرنها

    بر پشت خود حمل کردند. یکی علمای بزرگ اگاه و مجاهد شیعه . که بنا به اصل اعتقادی تشیع .

    "امامت " را ادامه ی " نبوت " می دانستند و "علم " را ادامه ی "امامت " و گروه دوم . توده ی
    مردم
    صمیمی و پاک اعتقاد ما. که از گستاخی سکوتشان . شکنجه خانه های خلیفه ی عرب و

    سلطان ترک و عجم. به فریاد می امد. و چهره های خونین و ارامشان جلاد را شرمگین می ساخت.

    و پشت های مردانه شان . که هم چون صخره های صبور . گویی رنج را حس نمی کنند.

    شلاق های حکومت را به درد می اورد.

    عقل و عشق :

    هر مذهبی .مکتبی . هر نهضتی یا انقلابی . از دو عنصر ترکیب می یابد :عقل و عشق. یکی

    روشنایی است و دیگری حرکت. یکی شعور و شناخت می بخشد و به مردم بینایی و اگاهی میدهد.

    و دیگری نیرو و جوشش و جنبش می افریند. به گفته ی الکسیس کارل : " عقل چراغ یک اتو مبیل است که راه نمی نماید.

    عشق موتوری است که ان را به حرکت می اورد. هر یک بی دیگری هیچ است. و به ویژه . موتور

    بی چراغ . عشق کور . خطرناک . فاجعه و مرگ ! "


    در یک جامعه . در یک نهضت فکری یا مکتب انقلابی .دانشمندان . گروه روشنفکران اگاه و مسئول .

    کارشان نشان دادن راه است و شناساندن مکتب یا مذهب . و اگاهی بخشیدن به مردم.

    و مردم مسئولیتشان روح دادن و نیرو و حرکت بخشیدن است . یک نهضت . اندام زنده ای است که با مغز دانشمندانش می اندیشد.

    و با قلب مردمش عشق می ورزد. در جامعه ای اگر ایمان و اخلاص و فداکاری کم است . مسئول

    مردمند. و اگر شناخت درست و بینایی و بیداری و اگاهی منطقی و اشنایی عمیق و راستین با

    مکتب و معنی و هدف و حقایق مکتب کم است . مقصر دانشمندانند. به ویژه در مذهب . این دو سخت به هم نیازمندند .

    چه. مذهب یک نوع اگاهی عاشقانه است یا عشق اگاهانه . شعور و شناختی که شور و ایمان

    بر می انگیزد و در ان عقل و احساس از یکدیگر جدایی ناپذیرند .

    اسلام نیز چنین بوده است و بیش تر از هر مذهبی . دین کتاب و جهاد است و اندیشه و عقل .

    انچنان که در قران نمی توان دانست که مرز میان عقل و ایمان کجا است. شهادت را زندگی جاوید می شمارد.

    و به قلم و نوشته سوگند می خورد. و در میان یاران پیامبر " عابد " و "مجاهد " و "مبلغ " از هم مشخص نیستند.

    و تشیع .به ویژه با تاریخ و فرهنگش . تجلی گاه عشق و شور و خون و شهادت است. و کانون

    ملتهب و جوشان احساس . و در عین حال . یک نوع تفکر و معرفت و فرهنگ علمی و عقلی ویژه

    و نهضت فکری نیرومند و مشخص .

    " حادثه ای " است در سرگذشت انسان . و نام و نهاد علی. از علم و عشق و حقیقت پرستی."

    چنین مذهبی است که حقیقت بی پرستش . فلسفه و دانش است و پرستش بی حقیقت .

    بت پرستی یا شهوت !و ... ادامه دارد. (برگرفته از کتاب فاطمه فاطمه است . دکتر علی شریعتی)
    عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم
    که چرا عشق به انسان نرسیده است
    چرا آب به گلدان نرسیده است
    چرا لحظه ی باران نرسیده است
    به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
    به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است
    غم عشق به پایان نرسیده است
    بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
    بنویسد که هنوزم که هنوز است
    چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
    چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است


صفحه 1 از 3 123 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود